معنی تبحج
تبحج
((تَ بَ حُ ج ُ))
فخر کردن، مباهات، شادی کردن
تصویر تبحج
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تبحج
تبحر
تبحر
چیرگی، زبردستی
فرهنگ واژه فارسی سره
تسحج
تسحج
خراشیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تبرج
تبرج
نشان دادن زن زینت و زیبائی خود را به مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تبحر
تبحر
ماهر شدن در علم، دریا شدن در علم، بسیار دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تبلج
تبلج
گشاده روئی و خندیدن، روشن شدن، هویدا شدن امر
فرهنگ لغت هوشیار
تبهج
تبهج
شادی کردن تناسیدن (بهجه نتاس)
فرهنگ لغت هوشیار
تبرج
تبرج
خود را آراستن، خودآرایی
فرهنگ فارسی عمید
تبجح
تبجح
فخر و مباهات کردن، شاد و خرسند شدن
فرهنگ فارسی عمید
تبحر
تبحر
بسیار دانا بودن، در امری علم و اطلاع بسیار داشتن، مهارت
فرهنگ فارسی عمید