- تبتل
- بریده گردیدن، مطلق بریدن
معنی تبتل - جستجوی لغت در جدول جو
- تبتل
- از دنیا بریدن و به خدا پیوستن
- تبتل ((تَ بَ تُّ))
- از دنیا بریدن و به خدا پیوستن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه از دنیا بریده، زاهد
خدایوار دلکنده از زمین دلبسته به خدا برنده و منقطع از ما سوای خدا جمع متبتلین
تحفه
کوته بالا
کم گوشت نزار
زن کوتاه کوچک اندام مرد گول
آهسته خوانی
تافتگی تفتگی
پایدار بودن، تلو تلو خوردن
ترشروئی از غضب
شکافته شدن
ناخویشتن داری، عمل نفس خویشتن کردن، لباس کهنه پوشیدن
دگرگون گردیدن، عوض شدن، تبدیل، تحویل
از دنیا بریدن و بخدا گرویدن
در هم سخنی، دشنامگویی، پروه گیری (پروه غنیمت چیزی را گویند که در تاخت و تاز از چنگ دشمن بیرون آورند)
شوهر داری کتخدایی
شجاع و دلیر گردیدن
تباهل، یکدیگر را لعنت کردن
عوض شدن، بدل شدن، دگرگون شدن
تبتل، از دنیا بریدن و به خدا پیوستن
درباختن و ترک کردن چیزی، برای مثال چو عمر دادی دنیا بده که خوش نبود / به صد خزینه تبذل به دانگی استقصا (خاقانی - ۷ حاشیه)
گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، خوش رو بودن، ابرو فراخی، طلاقت، انبساط، تحتّم، تازه رویی، مباسطه، بشر، مباسطت، روتازگی، هشاشت، بشاشت
گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، خوش رو بودن، ابرو فراخی، طلاقت، انبساط، تحتّم، تازه رویی، مباسطه، بشر، مباسطت، روتازگی، هشاشت، بشاشت
پا جوش نهالی که از درختی و کنار آن بروید
شجاع و دلیر شدن
کرک
دشمنی، کینه
سورۀ صد و یازدهم قرآن مشتمل بر پنج آیه و لعن بر ابولهب و زنش که پیغمبر اسلام را آزردند، لهب
کرک، پشم یا پر بسیار نرم با پرز های نرم و لطیفی که از بن مو های بز می روید و آن ها را با شانه می گیرند و پس از ریسیدن در بافتن پارچه های کرکی به کار می برند و از آن شال و پارچه های لطیف می بافند، گلغر، پت، تبد، بزشم، بزوشم، بزوش، تفتیک