جدول جو
جدول جو

معنی تبانه - جستجوی لغت در جدول جو

تبانه
(تَبْ با نَ)
مؤنث تبّان. (قطر المحیط). رجوع به تبان شود
لغت نامه دهخدا
تبانه
(تَنَ)
جای تبن (کاه) است. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
تبانه
(اِ نَ)
زیرک شدن. (تاج المصادر بیهقی). زیرک و باریک بین و ریزه کار گردیدن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). تبن نعت است از آن. (آنندراج). تبن تبناً و تبانه، زیرک و باریک بین و ریزه کار گردید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترانه
تصویر ترانه
(دخترانه)
زیبا، صاحب جمال، سرود، نغمه، آواز، سخن معمولاً موزون که با موسیقی خوانده می شود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آبانه
تصویر آبانه
(دخترانه)
منسوب به آبان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تباهه
تصویر تباهه
تباهچه، خوراکی که از گوشت و بادنجان درست کنند، بورانی بادنجان، کباب، تواهه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبانه
تصویر زبانه
بیرون آمدگی زبان مانند هر چیزی مثلاً زبانۀ ترازو، زبانۀ قفل، زبانۀ ساعت،
پره، شعله مثلاً زبانۀ آتش (شعلۀ آتش)، زبانۀ شمع (شعلۀ شمع)
زبانه زدن: شعله کشیدن آتش
زبانه کشیدن: شعله کشیدن آتش، زبانه زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترانه
تصویر ترانه
سرود، نغمه، در علوم ادبی دوبیتی، برای مثال هر نسفته دری دری می سفت / هر غزاله ترانه ای می گفت (نظامی۴ - ۶۲۷)، تر و تازه، معشوق جوان، جوان خوش صورت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شبانه
تصویر شبانه
مربوط به شب، در هنگام شب، هر چیز شب مانده، شبینه
شبان، چوپان، برای مثال گفت با خود کز این شبانۀ پیر / شاهی آموختم زهی تدبیر (نظامی۴ - ۷۲۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبانی
تصویر تبانی
با هم سازش کردن و هم دست شدن برای اقدام به امری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبانه
تصویر زبانه
چیزی که مشابهت بزبان داشته باشد مانند زبانه آتش و زبانه تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذبانه
تصویر ذبانه
یک مگس
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته لبانه دیو سپید سینه پچ سینه بیخ از گیاهان آرزو نیاز درختچه ایست از تیره فرفیون که مخصوص نواحی کم ارتفاع و پست جنگل میباشد. این گیاه در سراسر نواحی معتدل و گرم کره زمین میروید. عصاره انساج این گیاه در پزشکی بعنوان مدر تجویز میشود و همچنین برای پانسمان جراحتها و زخمها بکار میرود دیو سفید سینه بیخ سینه پچ لاغیه لاعیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غبانه
تصویر غبانه
سست خردی
فرهنگ لغت هوشیار
جوان خوش صورتشاهد تر و تازه و صاحب جمال، تصنیفی که سه گوشه داشته باشد، هر یک بطرزی: یکی بیتی و دیگری مدح و سوم تلا و تلالا، دو بیتی، سرود نغمه. جوان خوش صورت و شاهد و تر و تازه و صاحب جمال، نغمه، تر و تازه، دو بیتی
فرهنگ لغت هوشیار
آشکار کردن، جدا کردن، پیدا کردن، سو دادن یاران پیدا کردن روشن کردن هویدا کردن روشن کردن هویدا کردن، پیدا شدن آشکار شدن هویدا شدن، پیدایی ظهور روشنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبانه
تصویر طبانه
زیرکی زیرک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبینه
تصویر تبینه
عنکبوت
فرهنگ لغت هوشیار
تاولی که بر اثر عفونت حاد عمومی بدن در کنار لب یا در مخاط دهان پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباعه
تصویر تباعه
عاقبت بد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبانی
تصویر تبانی
با یکدیگر قراری نهادن، نهانی پیمان بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباهه
تصویر تباهه
کباب، گوشت پخته و نرم و نازک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبانه
تصویر شبانه
هنگام شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترانه
تصویر ترانه
((تَ نِ))
تصنیف، قطعه ای کوتاه برای خوانده شدن همراه با سازهای موسیقی، دوبیتی، تر و تازه، زیباروی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زبانه
تصویر زبانه
هر چیز که مانند زبان باشد، زبانه ترازو، زبانه قفل، زفانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شبانه
تصویر شبانه
((شَ نِ یا نَ))
مربوط یا متعلق به شب، در طول یک شب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبانی
تصویر تبانی
((تَ))
با یکدیگر هم دست شدن برای انجام کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکانه
تصویر تکانه
شوک، ضربه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبانی
تصویر تبانی
ساخت و پاخت، سازش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شبانه
تصویر شبانه
Nightly, Nocturnal, Nocturnally
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شبانه
تصویر شبانه
ночами , ночной
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شبانه
تصویر شبانه
nächtlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شبانه
تصویر شبانه
щовечора , нічний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شبانه
تصویر شبانه
nocą, nocny, nocno
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شبانه
تصویر شبانه
每晚地 , 夜间的 , 夜间地
دیکشنری فارسی به چینی