- تایب
- توبه کننده، باز گردنده از گناه
معنی تایب - جستجوی لغت در جدول جو
- تایب ((یِ))
- توبه کار، نادم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع کتیبه لشکر ها: (معمور بحشمتش اقالیم منصور بدو لتش کتایب) (انوری)
ناپیدا
ذوب شونده گدازان، ذوب کننده گدازنده
جانشین
خیبر رسنده از دور
نا امید، مایوس، بی بهره، نومید
جمع تریبه، سینه ها، برها، استخوان های سینه
خاکنشین، درویش
خوشبویی بویگی، پاکیزگی عطر زدنخود را خوشبو کردن بوی خوش زدن
نهان شدن
غایب بودن
ترسیدن، شکوه داشتن
بر غلانیدن، تباه انگیزی، گرد گردن سپاه
گرد آمدن بر کسی
تباه کردن میان قوم برآغالاندن برانگیختن، در هم پیچاندن درختان
انبوه شدن، درهم پیچیدن درختان به هم در آمیختن، گرد آمدن، انبوهیدن در هم پیچیدن درختان
گردکشی سر کشی کردن سرباز زدن، سرکشی گردن کشی
استوار کردن، حد معین نمودن، افزون کردن فزون کردن، رسا کردن
ادب آموختن کسی را از پارسی ادب آموختن فرهیختن، گوشمالیدن گوشمال
ادب کردن، ادب آموختن، ادب یافتن از پارسی ادب یافتن فرهیختن فرهنگ آموختن فرهنگ پذیرفتن ادب آموختن، با ادب شدن، فرهختگی، جمع تادبات
توبه کننده
متکبر لاف زدن، سرگشته حیران متحیر. هلاک شوند
بیوه شدن، زمانی بگذرد و ازدواج نکرده باشد فرصت، زمان، وقت
شایق و آرزومند
خوار گشتن
لاستیک رویی چرخ اتومبیل
نیرومند شدن، قوی گشتن توانا گشتن
تاجدار، امام تاجدار
مهیا کردن و آماده ساختن برای کاری، ساخته و آماده شدن آماده گشتن بسیجیدن، بسیجاندن مهیا و آماده شدن برای کاری
سر زنش، فرنود چیرگی چیره شدن در فرنود و گواه آوری، راندن خواهنده (سائل)
درست و راست حق و رسا مقابل خاطی: رای صایب
ذوب شونده، گدازنده، گداز آن