جدول جو
جدول جو

معنی تاکتیک - جستجوی لغت در جدول جو

تاکتیک
فن حرکت دادن سربازان و به کار انداختن نیروها و امکانات نظامی در جنگ، فن انجام کاری، در ورزش شیوۀ برنامه ریزی یک تیم ورزشی
فرهنگ فارسی عمید
تاکتیک
فن بکار انداختن لشکر در حضور دشمن، این لفظ از زبان فرانسه است و در فارسی مستعمل، لیکن هنوز جزو زبان فارسی نشده است، (فرهنگ نظام)، تعبیهالجیش، صف آرائی، سپه آرایی، روش حصول کامیابی و موفقیت
لغت نامه دهخدا
تاکتیک
فن بکار انداختن لشکر در حضور دشمن، روش حصول کامیابی و موفقیت فرانسوی جنگریزی برنامه ریزی برای جنگ، فوت و فند بکار انداختن قوای مختلف نظامی در جنگ تدبیر حرب
فرهنگ لغت هوشیار
تاکتیک
به کار انداختن قوای مختلف نظامی در جنگ، شیوه های عملی اجرای یک برنامه سیاسی که ممکن است در ظاهر با اصل طرح هماهنگ نباشد
تصویری از تاکتیک
تصویر تاکتیک
فرهنگ فارسی معین
تاکتیک
تدبیر، ترفند، راهکار، سیاست، شگرد، فن، لم، شیوه، روش
متضاد: استراتژی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مارتیک
تصویر مارتیک
(پسرانه)
نام مستعار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تاپیک
تصویر تاپیک
(دخترانه)
درخشان، تابنده، نورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تارتنک
تصویر تارتنک
عنکبوت، جانوری بندپا با غده هایی در شکم که ماده ای از آن ترشح می شود که از آن تار می تند و در آن زندگی و به وسیلۀ آن شکار می کند
تارتن، کاربافک، کارتن، کارتنک، شیرمگس، مگس گیر، تننده، تنندو، کراتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاستیک
تصویر لاستیک
مادۀ جامد، قابل ارتجاع وانعطاف پذیر که در تهیۀ روکش چرخ وسایل نقلیه و مانند این ها کاربرد دارد، رویۀ چرخ اتومبیل و وسایل نقلیه، تایر
فرهنگ فارسی عمید
شیرۀ درخت مصطکی که در دندان پزشکی برای قالب گیری و در نقاشی برای جلا کاربرد دارد، ملاتی مرکب از قیر و شن نرم که برای بستن شکاف ها و جلوگیری از رطوبت به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(اِ قَ)
زه کردن کمان را: اتّر القوس تأتیراً. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَ)
مرکّب از: تار + تن، تننده + -ک، پسوند، عنکبوت. (برهان) (جهانگیری) (فرهنگ نظام) (آنندراج) (انجمن آرا). این کاف، کاف تصغیر است، تارتن نیز همان است:
تنند ارچه هر دو تار، بود راه بیشمار
ز زرتار مرد کار، بدیبای تارتن.
؟ (از انجمن آرا) (از آنندراج).
رجوع به تارتن، کارتن، کارتنه و کارتنک و عنکبوت شود
لغت نامه دهخدا
راجۀ هندو که با اسکندر کبیر متحد شد و او را در فتح هند حمایت کرد، وی فرمانروای کشور بزرگی بین هند و هیمالیا بود، ابتدا سعی کرد که با یونانیان مقاومت کند ولی چون مغلوب گشت، روش خود را تغییر داد و با اسکندر همدست گردید تا بدین وسیله بر وسعت کشور خود بیفزاید، اکنون گمان کنند که تاکسیل نام این فرمانروا نبوده بلکه نام پایتخت کشور وی بود که امروزه اتوک نامیده میشود، (رجوع به مادۀ بعد و تاکسیلا شود)، قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه ’تاقسیل’آرد: نام یکی از سلاطین قدیمۀ خطۀ سند واقع در شمال غربی هندوستان است، اسکندر کبیر این پادشاه را مغلوب و کشور وی را ضبط نمود اما بشخص وی بی حرمتی نکرد، رجوع به تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1784، 1780، 1791، 1853، 1863، و ج 3 ص 1967، 1968، 1993 و 2057 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ ءَ)
بچۀ نگونسار زادن زن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ لَ)
دو راه زن را یک گردانیدن. اتم المراءه تأتیماً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دریای بالتیک دریائیست محدود در میان کشورهای سوئد و فنلاند و آلمان و روسیه و دانمارک در شمال اروپا و دریای شمال آن را به اقیانوس اطلس می پیوندد، این دریا بسته است و سواحل فنلاند را به دریای آزاد راه میدهد
لغت نامه دهخدا
(اِقَ)
اتب گردانیده شدن جامه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) : اتب الثوب تأتیباً، اتب گردانیده شد جامه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پوشانیدن اتب کسی را: اتبه الاتب، پوشانید او را اتب. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجوع به تأتب شود
لغت نامه دهخدا
(اِ بِءْ)
دروغ گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به افک شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ثلاثی مجرد ا ت ی ، راه آب وادادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) : اتی الماء تأتیه و تأتیاً، سهل سبیله. (اقرب الموارد). تسهیل جریان آب. آسان کردن راه آب. رجوع به تأتی و ناظم الاطباء شود
آمدن کسی را و آوردن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
تأریک حجله، پوشیدن و آراستن حجله را به اریکه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تأریک عروس، پوشاندن وی را بر اریکه. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
آواز جنبش عقربک ساعت، حکایت صوت عقربه های ساعت، (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا)، آواز حرکت یکنواخت رقاصک یا پاندول ساعت و جز آن، تک تک
لغت نامه دهخدا
رود خانه قوها، رودخانه ایست در جهت غربی استرالیا، که از جبال دارلینگ سرچشمه گرفته بسوی جنوب جریان می یابد و پس از طی یک مسافت 108 هزارگزی وارد بحر محیط هندی میشود.
لغت نامه دهخدا
کلمه ساختۀ ایرانیان مأخوذ از الاستیک فرانسوی، چرم گونه ای از کائوچو
لغت نامه دهخدا
اسیدی است که بصورت ملح پتاسیم در بیشتر گیاهان یافت می شود، از نظر شیمیائی اسید تارتریک دارای دو ’فونکسیون’ اسید و دو ’فونکسیون’ الکل می باشد، فرمول خام آن چنین است: C4H6O6 و بوسیلۀ ’شل’ در سال 1770 میلادی کشف گردید، اختصاصاً این ماده ازدردهای متبلور و یا از درد شوری که در چلیک شرابها باقی می ماند بدست می آید، زبدۀ درد خالص محلول است و آهک و ’کلرور دو کالسیم’ بر آن اثر می کند، بالنتیجه ’تارتارات دو کالیسم’ با مقداری آب حاصل می شود، اسید تارتریک جسم سخت و بلورهای آن منشوری شکل است، در آب محلول میگردد و ترش مزه می باشد و در170 درجه حرارت ذوب می شود، اسید تارتاریک در لابراتوارها و در کارخانه های سازندۀ مشروبات گوارا بکار برده میشود، نمک های اسید تارتریک مخصوصاً در دواخانه ها مورد استعمال دارد، در داروخانه ها اسید تارتریک بصورت محلول لیمونادی (20 گرم در لیتر) مثل شربتهای خنک کننده مورد استفادۀ بیماران قرار می گیرد، اسید تارتریک بفرمول: - 2 (CHOH) - COOH COOH بصورت تبلور شفاف خیلی مقاوم است، آب تبلور ندارد ’؟’، ترش مزه و نسبتاً مطبوع است ودر 170 زینه ذوب می گردد، حلالیت آن بقرار زیر است:
آب 15 زینه
0/8 گرم در لیتر
آب 100 زینه
0/3 گرم در لیتر
الکل 95 زینه
3/3 گرم در لیتر
الکل 90 زینه
2/7 گرم در لیتر
الکل 80 زینه
2/0 گرم در لیتر
الکل 60 زینه
1/6 گرم در لیتر
اتر اتیلیک
غیرمحلول
گلیسیرین
محلول
اسید تارتریک در مقابل هوا و نور فاسد نمی شود، اسید تارتریک با املاح قلیایی خاکی، املاح فلزات سنگین، املاح سرب و پتاسیم عدم توافق دارد، اسید تارتریک را می توانند بدون فساد نگاهداری کنند ولی باید در نظر گرفت که کپک ها بسهولت در محلولهای آن رشد می نمایند، (کارآموزی داروسازی جنیدی صص 155 - 156)، اسید تارتریک در دانۀ انگور بصورت املاح اسید تارتریک یا ’تارتر’ دیده می شود ’تارتر’ عبارت از املاح اسید تارتریک می باشد و عبارت از درد قهوه ای رنگی است که در قعر بشکه های شراب پس از تخمیر انگور رسوب می دهد، (گیاه شناسی حبیب اﷲ ثابتی ص 125)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ماستیک
تصویر ماستیک
کندر رومی
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی رویی رویه چدخ در خودرو چرم مانندی از کائوچو، رویه چرخ وسایط نقلیه (مانند اتومبیل)، کشدار، رویه چراغ اتومیبل و بعضی از وسایل نقلیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاکتین
تصویر کاکتین
فرانسوی خارین از دارو های گیاهی
فرهنگ لغت هوشیار
ماده چرم مانند که از شیره بعضی گیاهان گرفته می شود و پس از یک رشته اعمال صنعتی برای ساختن اشیاء مختلف به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاکدیس
تصویر تاکدیس
آنتی کلینال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تاکدیسک
تصویر تاکدیسک
آنتکلیس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تارتنک
تصویر تارتنک
عنکبوت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تکتیک
تصویر تکتیک
شگرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تاکید
تصویر تاکید
پافشاری
فرهنگ واژه فارسی سره
لاستیک غیر از (تایر) اتومبیل است. البته تایر را هم از لاستیک درست می کنند اما لاستیک در اینجا به معنی جنس لاستیک است که ماده ای است نرم و پر مصرف. لاستیک در خواب های ما نشان دهنده نرمش و ملایمت و قابلیت انعطاف شدید است. منوچهر مطیعی تهرانی
فرهنگ جامع تعبیر خواب
سکویی که در دو سوی درواز های چوبی و بزرگ تعبیه می شد
فرهنگ گویش مازندرانی