جدول جو
جدول جو

معنی تأی - جستجوی لغت در جدول جو

تأی
(اِطْ طِ)
از ’ت ٔی’، سبقت نمودن. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاری
تصویر تاری
تار، تاریک، تیره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تالی
تصویر تالی
آنکه بعد بیاید، ازپی آینده، تابع، پیرو، تلاوت کننده، در علم منطق جزء مؤخر جملۀ شرطیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تابی
تصویر تابی
سرکشی کردن، گردن کشی کردن
کسی را به پدری گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تانی
تصویر تانی
درنگ کردن، به آهستگی و آرامی کاری کردن، آهستگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تازی
تصویر تازی
عرب، عربی، اسبی از نژاد عربی
نوعی سگ شکاری بسیار دونده و تیزرو با بدن لاغر و پاهای دراز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاسی
تصویر تاسی
پیروی کردن، اقتدا کردن، تقلید کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاذی
تصویر تاذی
اذیت شدن، آزار دیدن، آزرده شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِطْ طِ)
قصد نمودن شخص و آیت اورا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تأییته و تآییته ، ای قصدت آیته و تعمدته . (اقرب الموارد) ، توقف و درنگ نمودن در مکانی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
کلاه، از لغات ترکی، (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ)
نرم و خوار گردیدن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِءْ)
از ’ای ی’، تلبث. تحبس. (منتهی الارب). توقف. درنگ
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ)
بیوه شدن. (زوزنی). ناکدخدا ماندن. (آنندراج). تأیم زن از شوی، بیوه گردیدن از او. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تأیم مرد یا زن، که زمانی بگذرد و ازدواج نکرده باشند. (از اقرب الموارد). ناکدخدا ماندن مرد و بی شوی ماندن زن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نیرومند شدن. (دهار). قوی و توانا گشتن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بازگشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بشب آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط ذیل اوب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تالی
تصویر تالی
پیرو، تابع
فرهنگ لغت هوشیار
آمادن آماده کردن، نرمیدن نرمی کردن نرم شدن منسوب به تات، یکی از لهجه های ایرانی. آماده شدن حاصل گشتن کار دست دادن فراهم آمدن، رفق و نرمی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاحی
تصویر تاحی
باغبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاقی
تصویر تاقی
ترکی کلاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازی
تصویر تازی
کسی که در عربستان میماند، عربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابی
تصویر تابی
گردکشی سر کشی کردن سرباز زدن، سرکشی گردن کشی
فرهنگ لغت هوشیار
یکدیگر را به صبر فرمودن پیروی رویکرد، شکیبایی پیروی کردن اقتدا کردن، شکیب ورزیدن شکیبایی کردن، پیروی اقتدا، شکیبایی
فرهنگ لغت هوشیار
درنگ کردن، انتظار نمودن درنگ دیر کاری آهستگی سستی سستکاری گیاخن درنگ کردن ایست کردن آهسته کردن، سستی کردن تاخیر کردن، آهستگی درنگ، تاخیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاذی
تصویر تاذی
آزار دیدن، اذیت کشیدن آزردگی آزردن آزرده شدن اذیت دیدن، آزردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تادی
تصویر تادی
رسانیدن حق کسی باو رسیدن پرداختن
فرهنگ لغت هوشیار
با یکدیگر برادری کردن برادر گیری برادر شدن، خواهانیدن خواهان شدن برادری کردن دو گروه با هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاتی
تصویر تاتی
راه رفتن به شیوه کودکان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تابی
تصویر تابی
((تَ اَ بّ))
کسی را به پدری گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تازی
تصویر تازی
عرب، عربی، زبان عربی
فرهنگ فارسی معین
آبی که از درخت تار حاصل کنند و آن شربتی باشد که نشأه باده در سر آورد، درخت تار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاری
تصویر تاری
خدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاری
تصویر تاری
کژی، نادرستی، گمراهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاری
تصویر تاری
تیره، تار، پلید، ناپاک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تالی
تصویر تالی
از پی رونده، دنبال، دوّم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تازی
تصویر تازی
سگ شکاری
فرهنگ فارسی معین