جدول جو
جدول جو

معنی تأنی - جستجوی لغت در جدول جو

تأنی(اِ)
درنگ کردن. (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درنگ نمودن. (فرهنگ نظام). انتظار نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آهسته کردن. (فرهنگ نظام). درنگی. سستی نمودن. (منتهی الارب). بمعنی درنگ و دیر، و نوشته اند که این مأخوذ از ’اناء’ است که بکسر اول باشد بمعنی درنگ و دیر در وقت چیزی یافتن. (آنندراج) (غیاث اللغات). آهسته کاری، مقابل شتابزدگی. حلم: التأنی من الرحمن. و اگر شاه در این معنی تأنی نفرماید و... همچنان مغبون شود. (سندبادنامه ص 85)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تانی
تصویر تانی
درنگ کردن، به آهستگی و آرامی کاری کردن، آهستگی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
سستی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درنگی نمودن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
با یکدیگربرادری کردن. (تاج المصادر بیهقی). برادری گرفتن. (زوزنی) (دهار). برادر شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). برادر خواندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، قصد چیزی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). طلب نمودن چیزی. (آنندراج) ، صواب چیزی را جستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ’أدی’، رسیدن به چیزی و رسانیدن. (آنندراج) (فرهنگ نظام). رسانیدن، چنانکه حقی یا خبری را به کسی: تأدیت الیه من حقه، رسانیدم او را حق وی. تأدی الیه الخبر، رسید به وی خبر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
از ’أدو’، گرفتن برای دفع حادثۀ زمانه ادوات و اسباب آنرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ساز روزگار فراگرفتن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
آزرده شدن. (منتهی الارب) (زوزنی) (دهار) (آنندراج) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء). رنج کشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اذیت دیدن. (فرهنگ نظام). رنجش. رنجیدن. رنجیدگی. رنج بردن
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
از ’اری’، پس ماندن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اقامت کردن و بند گشتن در مکانی، شهد ساختن زنبوران عسل، صواب چیزی جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تأزی عنه، بازگشت از وی. (منتهی الارب). نکص . (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، تأزی القدح، رسیدن تیر در شکارو جنبیدن در آن، ازاء (مصب آب در حوض) برای حوض ساختن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). رجوع به تأزیه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ’أس و’، یکدیگر را به صبر فرمودن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، تسلی گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تصبر و تعزی. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). صبر کردن. (دهار). تجلد و تحمل. (قطر المحیط). شکیبایی. آرام شدن، اقتدا کردن بکسی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). پیروی کردن. (آنندراج) (غیاث اللغات). اطاعت. (آنندراج) (غیاث اللغات). پیروی و متابعت. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ’أل و’، سوگند خوردن. (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سوگند یاد کردن. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خریدن کنیزک. (زوزنی). کنیزک گرفتن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
مؤنث شدن اسم. (تاج المصادر بیهقی) (ناظم الاطباء). ماده گردیدن یا مؤنث شدن. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) ، نرم گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تأنث بکسی. نرم گردیدن و سخت گیری نکردن به وی. (از اقرب الموارد). تأنث به کسی، نرمی کردن و آسان گیری نسبت به وی. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
انس گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). ضد توحش. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). خو گرفتن به چیزی. (غیاث اللغات) (آنندراج). آرام یافتن به چیزی و رفتن وحشت از او. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، انسان گردیدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، تأنس درنده، احساس کردن آن شکار را از دور. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، تأنس دد به چیزی، خو گرفتن بدان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
عار و ننگ داشتن. (غیاث اللغات) (آنندراج). ضجرت. بیزاری. دلتنگی. (از دزی ج 1 ص 41) : شار از سر ضجرت و تحکم و تأنف از بی مبالاتی غلام طیره شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 تهران ص 345). از این احوالات و مقالات تأنف نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 431) ، راغب شدن زن از بارداری بمأکولات گوناگون و نوبه نو. گویند: انها لتتأنف الشهوات. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). ویار کردن زن در آبستنی، تأنف طعام، نخوردن از آن چیزی. (از قطر المحیط) ، تأنف دوستان را، طلب کردن ایشان را در حالی که کراهت داشته باشند و با هیچ کس آمیزش نکنند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نیک نگریستن در کاری تا نیکو بکنی. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج). تأنق در کار یا سخنی، انجام دادن با اتقان و حکمت. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). تأنق در کاری، ریزه کاری کردن در کاری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : و اگر بسزا در این کار بنظر و فکر و عاقبت اندیشی تأملی و تأنقی کنند معلوم گردد. (جهانگشای جوینی). که بمرور شهور و احوال نقش آن بر چهرۀ روزگار باقی خواهد ماند. تأنقی وتدبیری واجب داند. (جهانگشای جوینی). استادان چربدست در تحسین و تزیین اساس و وضع قواعد آن صنعتهای بدیع و تأنق های غریب نموده. (ترجمه تاریخ یمینی). خامه های نقاشان از تحسین و تزیین آن عاجز آید و بغایت تأنق و تنوق آن نرسد. (ترجمه تاریخ یمینی) ، تأنق در باغ، خوش آمدن کسی را مرغزار. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). درآمدن بباغ وپسندیدن آن. (از اقرب الموارد) ، تأنق مکان، پسندیدن آنرا. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). دوست داشتن آنرا. (از قطر المحیط). پسندیدن آنرا و دل بستن بدان چنانکه از آن مفارقت نکنند. (از اقرب الموارد) ، جستجو کردن چیز انیق و دل انگیز. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تأنین. خشنود کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). راضی کردن. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
پناه گرفتن بجایی، جای گرفتن، فراهم آمدن از هر جا چنانکه پرندگان. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
قصد نمودن شخص و آیت اورا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تأییته و تآییته ، ای قصدت آیته و تعمدته . (اقرب الموارد) ، توقف و درنگ نمودن در مکانی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تأنن. رجوع به تأنن شود
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
در شگفت آوردن. (منتهی الارب)) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کنارۀ چیزی تیز کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از تاج العروس) (آنندراج). تیز کردن پیکان را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، طلب کردن گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از تاج العروس) ، رسانیدن شتران را بمرغزار ستورنارسیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برانگیختن کسی را بر ننگ. (از تاج العروس) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
انس دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نزد سبعیه از متکلمین استمالت هر یک از مدعوین است بدان چه هوای او و طبیعت او بدان مایل شود. کمال الدین ابوالغنایم در اصطلاحات صوفیه آرد: تأنیس تجلی در مظاهر حسیه است بخاطر انس دادن مرید مبتدی به تزکیه و تصفیه و آنرا تجلی فعلی نامند. (کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 83) ، دیدن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِفِءْ)
مؤنث کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (آنندراج). مؤنث خواندن. (آنندراج). خلاف تذکیر در اسم. (منتهی الارب) :
لیک چون مرد به زن پیوندد
حکم تأنیث قوی تر گیرند.
خاقانی.
، نام ماده بودن لفظی. (فرهنگ نظام) ، نرم کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سرزنش کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ملامت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، غالب آمدن در حجت، راندن و بازداشتن سائل. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءَنْ نی)
درنگ کننده. (آنندراج). کسی که درنگ می کند و سستی می نماید. (ناظم الاطباء). آن که در امری درنگ و تأمل کند. درنگ کننده، انتظارنماینده. (آنندراج) ، کسی که از روی آگاهی و دانائی درهر کاری عمل می کند، بردبار و بافکر درکردن کارها. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأنی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ قَ)
آماده شدن و حاصل گشتن کار. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). آماده شدن کار. (اقرب الموارد) ، رفق و نرمی کردن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). نرمی کردن کسی برای کار. (اقرب الموارد) ، آمدن او را از جهتی که حاصل شود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، از پیش رو آمدن کسی را برای احسان. (آنندراج) : جاءفلان یتأتی لمعروفک، آمد فلان در حالتی که متعرض معروف و احسان تو بود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آسان کردن راه آب را. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و در صحاح است که عامه گویند و اتیته، به واو بجای همزه، اتیت الماء تأتیه و تأتیاً، آسان کردم راه آب را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ صَ)
از ’اب ی’، گردنکشی کردن. (آنندراج). تأبی بر کسی، گردن کشی کردن از وی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ’اب و’، پدر گرفتن کسی را. (آنندراج) : تأبی فلان ٌ فلاناً، پدر گرفت فلان، فلان را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
منسوب به تاذن و تادن. رجوع به تادنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
منسوب به تادن. رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ابومحمد حسن بن جعفر بن غزوان سلمی تادنی (منسوب به تادن). وی از مالک بن انس و جماعتی دیگر روایت دارد و ابوبکر محمد بن عبدالله بن ابراهیم بنجیکتی و حاسد بن مالک بخاری و غیر آن دو از او روایت کنند. (از معجم البلدان). و رجوع به انساب سمعانی برگ 102 (تاذنی) شود
لغت نامه دهخدا
مقیم بجایی، (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، دهقان، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، ج، تنّاء، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
درنگ کردن، انتظار نمودن درنگ دیر کاری آهستگی سستی سستکاری گیاخن درنگ کردن ایست کردن آهسته کردن، سستی کردن تاخیر کردن، آهستگی درنگ، تاخیر
فرهنگ لغت هوشیار
تاختن
فرهنگ گویش مازندرانی
کار در شرایط سخت و دشوار
فرهنگ گویش مازندرانی