جدول جو
جدول جو

معنی تأسی - جستجوی لغت در جدول جو

تأسی(اِ)
از ’أس و’، یکدیگر را به صبر فرمودن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، تسلی گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تصبر و تعزی. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). صبر کردن. (دهار). تجلد و تحمل. (قطر المحیط). شکیبایی. آرام شدن، اقتدا کردن بکسی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). پیروی کردن. (آنندراج) (غیاث اللغات). اطاعت. (آنندراج) (غیاث اللغات). پیروی و متابعت. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

اتومبیل کرایه ای که در داخل شهر کار می کند و مردم را از محلی به محل دیگر می برد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاسی
تصویر تاسی
پیروی کردن، اقتدا کردن، تقلید کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
از ’أل و’، سوگند خوردن. (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سوگند یاد کردن. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
جمع واژۀ تأسیس رجوع به تأسیس شود. در تداول فارسی امروز، بنگاه ها و ساختمانها و مانند اینها. و رجوع به تأسیس شود، تأسیسات قمر، در نزد منجمان بر مراکز بحران اطلاق شود و عبارت است از رسیدن قمر بدرجات معین از فلک البروج. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ذیل تأسیس و مرکز شود
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
از ’ت ٔی’، سبقت نمودن. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَءْ سی ی)
نسبت است به رأس العین: سرجس الرأسی، یکی از نقلۀ کتب بعربی بود. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به راسی و رسعنی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
با یکدیگربرادری کردن. (تاج المصادر بیهقی). برادری گرفتن. (زوزنی) (دهار). برادر شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). برادر خواندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، قصد چیزی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). طلب نمودن چیزی. (آنندراج) ، صواب چیزی را جستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ’أدی’، رسیدن به چیزی و رسانیدن. (آنندراج) (فرهنگ نظام). رسانیدن، چنانکه حقی یا خبری را به کسی: تأدیت الیه من حقه، رسانیدم او را حق وی. تأدی الیه الخبر، رسید به وی خبر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
از ’أدو’، گرفتن برای دفع حادثۀ زمانه ادوات و اسباب آنرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ساز روزگار فراگرفتن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
آزرده شدن. (منتهی الارب) (زوزنی) (دهار) (آنندراج) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء). رنج کشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اذیت دیدن. (فرهنگ نظام). رنجش. رنجیدن. رنجیدگی. رنج بردن
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
از ’اری’، پس ماندن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اقامت کردن و بند گشتن در مکانی، شهد ساختن زنبوران عسل، صواب چیزی جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تأزی عنه، بازگشت از وی. (منتهی الارب). نکص . (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، تأزی القدح، رسیدن تیر در شکارو جنبیدن در آن، ازاء (مصب آب در حوض) برای حوض ساختن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). رجوع به تأزیه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ مِءْ)
بهانه کردن، درنگ کردن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اندوه خوردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (آنندراج). تلهف. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). دریغ و درد خوردن و اندوهگین گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اندوه و غم و حسرت خوردن. (فرهنگ نظام) : لکن لدغ الحرقه و مؤلم الفرقه اورثه تلهفاً و وجوما و کسبه تاسفاً و هموما فوقف بین الامر و النهی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300).
هست از نشاط آمدن روز
یااز تأسف شدن شب.
مسعودسعد.
و چون خوابی نیکو که دیده آید بی شک دل بگشاید اما پس از بیداری بجز تحیر و تأسف نباشد. (کلیله و دمنه). وآنگه ندامت و تأسف و مربح و منجح نباشد. (سندبادنامه ص 79).
گم شدۀ هرکه چو یوسف بود
گم شدنش جای تأسف بود.
نظامی.
، تأسف ید، پراکندگی و پریشانی آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِضْ)
تأسل به پدر، خوی و عادت و خلق پدر گرفتن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مانند شدن. تشبه
لغت نامه دهخدا
(اِضْ)
از بوی بد چاه بیهوش گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گرفتن گاز چاه کسی را، متغیر شدن آب. (از اقرب الموارد) (از قطرالمحیط) (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بگردیدن آب. (تاج المصادر بیهقی) ، خوی و اخلاق پدر خود گرفتن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خوی کسی گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، یاد عهدگذشته کردن و تأخیر و درنگ کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تأسن بر عهد، بیاد آوردن آن. (از قطر المحیط) ، تأسن عهد و دوستی کسی، تغییر یافتن آن. (از اقرب الموارد) ، درنگی شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، بهانه جستن بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بهانه آوردن. (تاج المصادر بیهقی). بهانه جستن بر کسی و تأخیر درنگ کردن بر وی. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خریدن کنیزک. (زوزنی). کنیزک گرفتن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ’أس و’، اندوه نمودن برای کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، بصبرفرمودن. (تاج المصادر بیهقی). تسلی دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تعزیت کردن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (آنندراج) ، یاری کردن کسی را، چاره جویی و معالجه کردن کسی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
کلمه فرانسه متداول در زبان فارسی است و اختصار کلمه ’تاکسی -اتو’ میباشد، اتومبیل کرایه که در داخل شهرها مسافران را از نقطه ای به نقطۀ دیگر برد
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تیز کردن سر چیزی. (تاج المصادر بیهقی) (از آنندراج). تیز کردن هر چیزی. (منتهی الارب) (از قطر المحیط). تأسیل سلاح، تیز کردن آن و قرار دادن آن مانند اسل (نیزه). (از اقرب الموارد) ، تأسیل باران، رسیدن تری و نمی آن اسلۀ دست را. (از منتهی الارب) (از قطر المحیط) (از ناظم الاطباء) ، دراز کردن چیزی. (از قطر المحیط) ، تأسی-ل ثم-ام، ص-ارت خوص-ه کالاس-ل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
صاحب اقرب الموارد آرد: ’گویند که مفرد ’تآسیر’ است ولی شنیده نشده است’. رجوع به ’تآسیر’ و تآسیرالسرج شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برآغالانیدن سگ را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برانگیختن سگ را بشکار. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءَسْ سی)
تسلی گیرنده. (آنندراج). دریافت کننده تسلی، بردبار و صابر و شکیبا، مقلد و پس رو و مرید و تابع. (ناظم الاطباء). آن که به دیگری تأسی کند. پیرو. و رجوع به تأسی شود، مهموم و مغموم و پریشان و مضطرب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
درنگ کردن. (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درنگ نمودن. (فرهنگ نظام). انتظار نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آهسته کردن. (فرهنگ نظام). درنگی. سستی نمودن. (منتهی الارب). بمعنی درنگ و دیر، و نوشته اند که این مأخوذ از ’اناء’ است که بکسر اول باشد بمعنی درنگ و دیر در وقت چیزی یافتن. (آنندراج) (غیاث اللغات). آهسته کاری، مقابل شتابزدگی. حلم: التأنی من الرحمن. و اگر شاه در این معنی تأنی نفرماید و... همچنان مغبون شود. (سندبادنامه ص 85)
لغت نامه دهخدا
(یَ مَ)
بنیاد نهادن. تأسیس کردن. بنا نهادن. رجوع به تأسیس شود
لغت نامه دهخدا
(اِ قَ)
آماده شدن و حاصل گشتن کار. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). آماده شدن کار. (اقرب الموارد) ، رفق و نرمی کردن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). نرمی کردن کسی برای کار. (اقرب الموارد) ، آمدن او را از جهتی که حاصل شود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، از پیش رو آمدن کسی را برای احسان. (آنندراج) : جاءفلان یتأتی لمعروفک، آمد فلان در حالتی که متعرض معروف و احسان تو بود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آسان کردن راه آب را. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و در صحاح است که عامه گویند و اتیته، به واو بجای همزه، اتیت الماء تأتیه و تأتیاً، آسان کردم راه آب را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ صَ)
از ’اب ی’، گردنکشی کردن. (آنندراج). تأبی بر کسی، گردن کشی کردن از وی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ’اب و’، پدر گرفتن کسی را. (آنندراج) : تأبی فلان ٌ فلاناً، پدر گرفت فلان، فلان را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
قصد نمودن شخص و آیت اورا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تأییته و تآییته ، ای قصدت آیته و تعمدته . (اقرب الموارد) ، توقف و درنگ نمودن در مکانی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ)
نرم و خوار گردیدن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
پناه گرفتن بجایی، جای گرفتن، فراهم آمدن از هر جا چنانکه پرندگان. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
فرنسوی فرابر اتومبیل کرایه یی که مسافران رادر داخل شهر از نقطه ای بنقطه دیگر برد
فرهنگ لغت هوشیار
یکدیگر را به صبر فرمودن پیروی رویکرد، شکیبایی پیروی کردن اقتدا کردن، شکیب ورزیدن شکیبایی کردن، پیروی اقتدا، شکیبایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاکسی
تصویر تاکسی
اتومبیل کرایه ای که مسافران را در داخل شهر از نقطه ای به نقطه دیگر برد
تاکسیمتر: دستگاهی که در تاکسی نصب می شود برای نشان دادن مقدار مسافت پیموده شده تا براساس آن نرخ کرایه مسافر تعیین شود
تاکسی تلفنی: نوعی تاکسی که به وسیله تلفن آن را فرامی
فرهنگ فارسی معین
اقتدا، اقتفا، پیروی، تبعیت، اقتدا کردن، پیروی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد