جدول جو
جدول جو

معنی تأسن - جستجوی لغت در جدول جو

تأسن
(اِضْ)
از بوی بد چاه بیهوش گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گرفتن گاز چاه کسی را، متغیر شدن آب. (از اقرب الموارد) (از قطرالمحیط) (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بگردیدن آب. (تاج المصادر بیهقی) ، خوی و اخلاق پدر خود گرفتن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خوی کسی گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، یاد عهدگذشته کردن و تأخیر و درنگ کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تأسن بر عهد، بیاد آوردن آن. (از قطر المحیط) ، تأسن عهد و دوستی کسی، تغییر یافتن آن. (از اقرب الموارد) ، درنگی شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، بهانه جستن بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بهانه آوردن. (تاج المصادر بیهقی). بهانه جستن بر کسی و تأخیر درنگ کردن بر وی. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ ءَسْ سِ)
آب متغیر. (آنندراج). آب متغیر و گندیده. (ناظم الاطباء) ، آن که اخلاق پدر خود گیرد. (آنندراج). کسی که خوی پدر خود دارد. (ناظم الاطباء) ، آن که در چاه بدبو آمده بیهوش گردد. (آنندراج). فرد بیهوش گردیدۀ از بخارچاه. (ناظم الاطباء) ، بهانه جوینده. (آنندراج). آن که عذر می آورد و بهانه می جوید. (ناظم الاطباء) ، تأخیر و درنگ کننده. (آنندراج). درنگ کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأسن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
آگاهانیدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (ترجمان علامۀ جرجانی) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، سوگند یاد کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، منادی کردن به تهدید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جارزدن، بدانستن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِءْ)
بهانه کردن، درنگ کردن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اندوه خوردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (آنندراج). تلهف. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). دریغ و درد خوردن و اندوهگین گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اندوه و غم و حسرت خوردن. (فرهنگ نظام) : لکن لدغ الحرقه و مؤلم الفرقه اورثه تلهفاً و وجوما و کسبه تاسفاً و هموما فوقف بین الامر و النهی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300).
هست از نشاط آمدن روز
یااز تأسف شدن شب.
مسعودسعد.
و چون خوابی نیکو که دیده آید بی شک دل بگشاید اما پس از بیداری بجز تحیر و تأسف نباشد. (کلیله و دمنه). وآنگه ندامت و تأسف و مربح و منجح نباشد. (سندبادنامه ص 79).
گم شدۀ هرکه چو یوسف بود
گم شدنش جای تأسف بود.
نظامی.
، تأسف ید، پراکندگی و پریشانی آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِضْ)
تأسل به پدر، خوی و عادت و خلق پدر گرفتن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مانند شدن. تشبه
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ’أس و’، یکدیگر را به صبر فرمودن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، تسلی گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تصبر و تعزی. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). صبر کردن. (دهار). تجلد و تحمل. (قطر المحیط). شکیبایی. آرام شدن، اقتدا کردن بکسی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). پیروی کردن. (آنندراج) (غیاث اللغات). اطاعت. (آنندراج) (غیاث اللغات). پیروی و متابعت. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(اِ بَ)
دست به اشنان شستن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
عیب کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تنقص. (قطر المحیط). بد گفتن، گرفتن خویی که در شخص نباشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء) ، خود را بزور زیرک نمودن. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تتبع کردن اواخر امور. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
انس گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). ضد توحش. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). خو گرفتن به چیزی. (غیاث اللغات) (آنندراج). آرام یافتن به چیزی و رفتن وحشت از او. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، انسان گردیدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، تأنس درنده، احساس کردن آن شکار را از دور. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، تأنس دد به چیزی، خو گرفتن بدان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تأنین. خشنود کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). راضی کردن. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
لغت نویسان عرب این فعل را در مورد خر بکار برده اند و معنی آن، علف و آب خوردن خر است تا شکمش مانند ’اون’ درآگنده شود. رجوع به منتهی الارب و ناظم الاطباء شود. تأون به معنی تأوین است. (از منتهی الارب). رجوع به تأوین شود
لغت نامه دهخدا
(اَصْوْ)
در پی اثر چیزی شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
از قراء غزنه. (معجم البلدان ج 1 ص 353) (مرآت البلدان ج 1 ص 337). در مراصد الاطلاع ص 91 ’تاسم’ بهمین معنی آمده است و آن اشتباه است
لغت نامه دهخدا
یاد پیمانی یاد کردن پیمان گذشته، درنگیدن دیر کردن، بهانه جویی بهانه جستن، دگرگونی آب، پدر نشانی پیروی از رفتار پدر
فرهنگ لغت هوشیار
تابیدن نخ و ریسمان
فرهنگ گویش مازندرانی
تابستان
فرهنگ گویش مازندرانی