جدول جو
جدول جو

معنی تأبط - جستجوی لغت در جدول جو

تأبط
(اِ)
چیزی در زیر بغل گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (فرهنگ دهار) (از اقرب الموارد) (زوزنی). در کنار گرفتن. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در بغل گرفتن. (ناظم الاطباء). بزیر کش گرفتن، ردا بزیر دست راست درآوردن و بر دوش چپ افکندن. (تاج المصادر بیهقی) (ازاقرب الموارد). درآوردن چادر زیر دست راست و انداختن آن بر دوش چپ، و به این معنی در عبادات کتب فقه مذکور است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). درآوردن چادر، ردا و جز آن از زیر دست راست و افکندن آن بر دوش چپ چون یونانیان و رومیان و هندوان و عرب
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
گشن پذیرفتن خرما. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) (از منتهی الارب) (زوزنی) (از اقرب الموارد) : تأبر النخل، پذیرفت خرمابن بار رایعنی گشن و اصلاح را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَبْ بَ طَ شَرْ رَنْ)
تثنیه و جمع آنرا با لفظ ذو معلوم کنند. جائنی ذواتأبط شراً و ذووتأبط شراً
لغت نامه دهخدا
(ذَ تَ ءَبْ بَ طَ شَرْ رَنْ)
جمع واژۀ تأبطّ شرّا
لغت نامه دهخدا
(تَءَبْ بَ طَ شَرْ رَنْ)
ثابت بن جابر بن سفیان بن عبدی الفهمی مکنی به ابوزهیر از مردم مضر است. شاعری بنام و در قساوت و خونریزی معروف و در سرعت رفتارو دوندگی مشهور و در شعر گفتن توانا بود. گویند هنگامی که آهوانی را در صحرا میدید فربه ترین آنها را درنظر میگرفت و بدنبال آن میدوید و در سرعت از آهو بازپس نمی ماند تا آنرا گرفته و کباب می کرد. در بدی و شرارت بدو مثل زنند. وقایع و روایات بسیاری در حق وی گفته اند و اشعار کثیری بدو منسوب است. در حدود سال 80 هجری قمری وی را در سرزمین هدیلیان کشته و در غار ’رخمان’ افکندند. پس از چندی کشتۀ وی را در غار یافتند. (از اعلام زرکلی، معجم المطبوعات و قاموس الاعلام ترکی). در سبب ملقب شدن او به ’تأبط شراً’ اقوالی است از جمله صاحب منتهی الارب آرد: در باب وجه ملقب شدن او بدین لقب وجوهی است از جمله آنکه وی ترکش در بغل و کمان در دست گرفته در مجلس عرب آمد، پس زد بعض ایشان را. و از جملۀ وجوه ملقب شدن او بلقب مذکور در شمس العلوم مذکور است که او شکاردوست بود و خواهری داشت، هرگاه از شکارگاه گوشت صید در توبره آوردی، خواهرش گوشت از توبره برآوردی لیکن او نمیدانست که کدام کس از توبره گوشت صید برمیدارد. روزی ماری شکار کرد ودر توبره انداخت و به خانه آمد. خواهرش بدستور دست خود را در توبره انداخت تا گوشت بگیرد مار او را گزید. پس او فریاد کرد یا ابتا ان ثابتاً تأبط شرّاً، یعنی ای پدر من، ثابت شرّی در بغل گرفته است. و لفظ تاءبّط شرّاً که علم است مبنی بود در هر سه حال یعنی رفع و نصب و جر و هرگاه تثنیه و جمع آن خواهند، استعانت به لفظ ذو نمایند و گویند: جأنی ذوا تأبط شراً و ذوو تأبط شرّاً. و در وقت نسبت تأبطی گویند و ترخیم و تصغیر آن نیامده است. (منتهی الارب). برای آشنایی با اشعار منسوب به وی یا اشعاری که درباره اوسروده اند رجوع به جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 197 و ج 2 ص 141، 142 و عیون الاخبار ج 1 ص 281 و نقودالعربیه ص 150 و عقدالفرید ج 1 ص 92، 164 و ج 2 صص 9-32، 330 وج 3 ص 154، 244 و ج 6 ص 157، 192 و ج 7 ص 4 و 129 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
قروت شدن شیر. (از منتهی الارب). کشک شدن شیر. (از ناظم الاطباء). پینو گشتن شیر
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تعجب نمودن، فرحناک شدن. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِءْ)
برافروختگی. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) : تاءبّت الجمر، برافروخت اخگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِءْ)
تاءبﱡل ابدال آن است. (نشوء اللغه ص 34). وحشت و نفرت نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خالی شدن خانه از مردم و الفت گرفتن وحوش بدان. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ظاهر شدن کلف بر روی. (از اقرب الموارد). ظاهر شدن جوشهای مانند دانۀ کنجد بر روی. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، دراز شدن بی زنی مرد. (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). کم شدن حاجت او بزنان. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، همیشگی شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تغیر. (از اقرب الموارد). دیگرگون شدن. (منتهی الارب). بگردیدن. (تاج المصادر بیهقی) : تأبس تأبساً، متغیر گردید. (ناظم الاطباء) ، نرم شدن. (از منتهی الارب). صاحب قاموس گوید: این تصحیف است (از ابن فارس و جوهری) و صواب تأیس به یاء تحتانی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَبْ بَ طی ی)
منسوب به تاءبّط شرّاً. رجوع به تاءبّط شراً شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
درکشیده شدن رگی که آنرا نساء گویند، تأبض شتر، بستن شتر به ریاض (لازم و متعدی است). (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پنهان شدن. (اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بازداشته شدن. (تاج المصادربیهقی) (اقرب الموارد). بند گشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، توبه کردن از گناه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، تأبق الشی ٔ، انکار کرد آنرا. (منتهی الارب) ، کناره کرد از آن چیز. (ناظم الاطباء). کنار گرفتن. (منتهی الارب). و قیل تأبق، اذا فعل فعلاً خرج به عن الاباق کتأثم اذا فعل فعلاً خرج به عن الاثم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تأبل ابل، گرفتن و برگزیدن شتران. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، تأبل ابل و جز آن، بی نیاز شدن شتران و غیر آن از آب بسبب خوردن گیاه تر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تأبل مرد از زن، بازایستادن مرد از جماع زن خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَصْوْ)
در پی اثر چیزی شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِصْ)
تکبر کردن. بزرگی نمودن، منزه شدن از... (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ’اب و’، پدر گرفتن کسی را. (آنندراج) : تأبی فلان ٌ فلاناً، پدر گرفت فلان، فلان را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ صَ)
از ’اب ی’، گردنکشی کردن. (آنندراج). تأبی بر کسی، گردن کشی کردن از وی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءَبْ بِ)
آن که درآورد چادر زیر دست راست و اندازد آن را بر دوش چپ. (آنندراج). آن که درمی آورد چادر و عبا و یا جامۀ دیگر را از زیر دست راست و می اندازد آن را بر دوش چپ. (ناظم الاطباء) ، آن که چیزی را در کنار می گیرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأبط شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَءْ بِ)
نعت فاعلی از مصدر استیباط. رجوع به استئباط و استیباط شود. کننده مغاک تنگ دهن فراخ شکم. (منتهی الارب). کسی که حفره ای بکند با سری تنگ و انتهائی گشاد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تابط
تصویر تابط
چپندر پوشی، زیر بغل گرفتن، پناه دادن
فرهنگ لغت هوشیار