جدول جو
جدول جو

معنی تاور - جستجوی لغت در جدول جو

تاور
تور، نام قوم قدیمی است در جوار شبه جزیره قریم (کریمه) که منسوب به تورید است، (از قاموس الاعلام ترکی)، قومی به همسایگی سکاها که درقریم امروز مسکن داشتند، رجوع به ایران باستان ج 1 ص 598، 599، 602 (’تاورها’) و رجوع به تاوریذه شود
لغت نامه دهخدا
تاور
(وَ)
بمعنی عرض باشد که در مقابل جوهر است. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) ، عارضه و سانحه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تاور
فلیکس، خاورشناسی است از مردم چک که در سال 1937 میلادی ظفرنامۀ شامی را تصحیح و طبع کرد، رجوع به کتاب از سعدی تا جامی برون ترجمه علی اصغرحکمت ص 204 و 388 شود
لغت نامه دهخدا
تاور
مکان آفتاب گیر، زمین واقع در شیب تند که قابل کشت نباشد، از ارتفاعات بخش یانه سر واقع در هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باور
تصویر باور
(دخترانه و پسرانه)
مرز میان دو کشتزار (نگارش کردی: باوهر)، مجموعه اعتقادهایی که در یک جامعه مورد پذیرش قرار گرفته است، حالت یا عادتی که باعث اعتقاد یایقین انسان می شود
فرهنگ نامهای ایرانی
(وِ)
مرکز بلوکی است به ایالت ’وار’ فرانسه و در شهرستان ’دراگینیان’ واقع است و معدن آلومینیوم دارد
لغت نامه دهخدا
تصویری از تابر
تصویر تابر
گشن پذیری خرمای ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاسر
تصویر تاسر
بهانه کردن، درنگ کردن بهانه آوردن، درنگیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارو
تصویر تارو
کنه که بر گاو و دیگر جانوران چسبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاخر
تصویر تاخر
واپس شدن، پس ماندن پس ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تایر
تصویر تایر
لاستیک رویی چرخ اتومبیل
فرهنگ لغت هوشیار
آه گفتن، آه کشیدن، نالیدن و شکایت کردن ظرفی باشد که در آن خاگینه پزند و ماهی بریان کنند، خشت پخته آجر بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاهور
تصویر تاهور
ابر، سحاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجر
تصویر تاجر
بازرگان، سوداگر
فرهنگ لغت هوشیار
تاویل کردن آبله و بر آمدگی که در اثر سوختگی یا سائیده شدن در پوست بدن بوجود میاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاوق
تصویر تاوق
باز ایستادن از کاری باز ایست کار ایست باز ایستادن از کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاود
تصویر تاود
کج و خمیده گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاوخ
تصویر تاوخ
قصد نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
امیری کردن، مشورت کردن میری کردن چیره شدن خرما فروش خرما فروش. نیک نگریستن در نگرستن اندیشه کردن اندیشیدن، درنگ. ج: تاملات
فرهنگ لغت هوشیار
اندوهگین شدن اندوهگنی سنه افسردگی، نشان پذیری، پس چیزی رفتن اندوهگین شدن، بر اثر رفتن پس چیزی رفتن، نشان پذیرفتن قبول اثر کردن، اندوهگینی، اندوه، جمع تاثرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تافر
تصویر تافر
چرکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجور
تصویر تاجور
داری تاج با افسر، پادشاه سلطان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاطر
تصویر تاطر
خانه نشینی زن ترشیدن دختر در خانه زای آوران (والدین) دختر ماندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشور
تصویر تشور
شرمندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشاور
تصویر تشاور
مشورت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدور
تصویر تدور
مدور بودن بودن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترور
تصویر ترور
بریده شدن و بریدن چیزی را، ساقط شدن دست، هراس و ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزاور
تصویر تزاور
یکدیگر را زیارت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحاور
تصویر تحاور
با یکدیگر سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باور
تصویر باور
تصدیق سخن، قبول داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تائر
تصویر تائر
مداومت کننده، از تور جاری و روان شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتاور
تصویر بتاور
((بَ وَ))
عاقبت، سرانجام، بآلاخره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باور
تصویر باور
اعتماد، ایمان، یقین، عقیده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تاجر
تصویر تاجر
بازرگان، سوداگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تاخر
تصویر تاخر
سپسی
فرهنگ واژه فارسی سره