- تانه
- تاری که جولاهگان برای بافتن مهیا کنند مقابل پود
معنی تانه - جستجوی لغت در جدول جو
- تانه
- تار، رشته، نخ، رشتۀ باریک، تاه، تان، تاره
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آستانه
مؤنث واژۀ فتان، زیبا و دل فریب، با زیبایی و دل فریبی مثلاً فتان وخرامان وارد شد، شیطان، بسیار فتنه انگیز و فتنه جو، دزد، راهزن
مونث فتان و زر سنجه (سنگ محک) مونث فتان
متانت در فارسی: استواری، نیرو مندی، گرانسنگی، پابر جایی
آستان، درگاه، درگه، برای مثال گر از سوختن رست خواهی همی شو / به آموختن سر بنه بر ستانه (ناصرخسرو - ۴۲)
محرک
موی زهار
جدید
شوک، ضربه
چوبی که نجاران در شکاف چوب دیگر نهند تا آسان بشکافد و کفشگران در فاصله قالب و کفش میگذارند فانه پهانه فهانه پغار اسکنه گوه، چوبی که زیر ستون گذارند تا رایت ایستد، چوبی که پشت در اندازند تا باز نشود چوبکی که بر یک طرف آن سوراخی باشد و میخی باریک در آن کنند چنانکه آن چوب باسانی حرکت کند و آن طرف که سوراخ دارد در دیوار استوار کنند و چون خواهند که در خانه بسته شود آنرا به پشت در باز افکنند و آنرا چلمرد خوانند
آب دهان، تازه و تر
موضع ریش برآوردن
سرا، آنجائی که در آن آدمی سکنی میکند
هسته، تخم گیاه، بذر
جوان خوش صورتشاهد تر و تازه و صاحب جمال، تصنیفی که سه گوشه داشته باشد، هر یک بطرزی: یکی بیتی و دیگری مدح و سوم تلا و تلالا، دو بیتی، سرود نغمه. جوان خوش صورت و شاهد و تر و تازه و صاحب جمال، نغمه، تر و تازه، دو بیتی
ترکی کلنگ
کسی که میل و خواهش نوشیدن آب داشته باشد
حاجت و خواهش و نیاز و ضرورت
پارسائی، خداپرستی بیخود، سرگشته
اندک
اندوه و ملامت
لنگه خرد یک لنگه از خورجین یک عدل یک جوال
سرگین گاو تپه تاپال تپاله
بازگشت از گناه
نو باشد، مقابل کهنه
تیره و تاریک