تیره ای از ایل طیبی از شعبه لیراوی ایلات کوه گیلویۀ فارس. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 89). و رجوع به طیبی و فارسنامۀ ناصری و جغرافیای سیاسی کیهان ص 82 شود
تیره ای از ایل طیبی از شعبه لیراوی ایلات کوه گیلویۀ فارس. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 89). و رجوع به طیبی و فارسنامۀ ناصری و جغرافیای سیاسی کیهان ص 82 شود
رمان نویس انگلیسی (1811- 1863 میلادی). وی در کلکته متولد شد، یکی از آثارش بازار مکارۀ خودنماییهای ’هنری اسموند’ میباشد، در آثارش زنندگی و استهزاء آزاردهنده ای وجود دارد. از آن جمله استهزاء بیرحمانه ای است که از معایب جامعۀ معاصر کرده است. رجوع به زاکری شود
رمان نویس انگلیسی (1811- 1863 میلادی). وی در کلکته متولد شد، یکی از آثارش بازار مکارۀ خودنماییهای ’هنری اسموند’ میباشد، در آثارش زنندگی و استهزاء آزاردهنده ای وجود دارد. از آن جمله استهزاء بیرحمانه ای است که از معایب جامعۀ معاصر کرده است. رجوع به زاکری شود
سعادت و اقبال، نیک بختی و بختیاری و بهره مندی، (ناظم الاطباء)، بمراد بودن: بنفزایدش کامرانی و گنج بود شادمان در سرای سپنج، فردوسی، ایا بحکم حق از بهر کامرانی تو بخدمت تو کمر بسته آسمان محکم، سوزنی، بیوفتاده ام از پای و کار رفت از دست ز کامرانی ماندم جدا و ناز و نعیم، سوزنی، طاووس کامرانی و ریاض امانی جلوت کند، (سندبادنامه ص 38)، ، خوشی و خرمی و خرسندی و عیش و شادمانی، (ناظم الاطباء) : تا سال دیگر شادمان و خرم با آن چیزها در کامرانی بمانند، (نوروزنامه)، اسباب کامکاری و کامرانی مهیا شد، (ترجمه تاریخ یمینی ص 258)، ندارد شوی و دارد کامرانی بشادی می گذارد زندگانی، نظامی، سعادت یار او در کامرانی مساعد با سعادت زندگانی، نظامی، بسی کوشیده یی در کامرانی بسی دیگر بکام دل برانی، نظامی، بشادی پی کامرانی گرفت، نظامی، اگر گامی زدم در کامرانی جوان بودم چنین باشد جوانی، جهانستانی و لشکرکشی چه مانند است به کامرانی و درویشی وسبکباری، سعدی، ، حکمرانی با سعادت و اقبال و با اختیار و با استقلال و فیروزی، (ناظم الاطباء)، غلبه: دریغ آن سوار و جوانی او برزم اندرون کامرانی او، فردوسی، و عنان کامرانی و زمام جهانداری به ایالت سیاست او تفویض کرده، (کلیله و دمنه)، پادشاهی، (ناظم الاطباء)، - کامرانی دادن، آرزو برآوردن، نایل کردن، به آرزو رسانیدن: که یزدان ترا زندگانی دهاد پس از مرگ او کامرانی دهاد، فردوسی
سعادت و اقبال، نیک بختی و بختیاری و بهره مندی، (ناظم الاطباء)، بمراد بودن: بنفزایدش کامرانی و گنج بود شادمان در سرای سپنج، فردوسی، ایا بحکم حق از بهر کامرانی تو بخدمت تو کمر بسته آسمان محکم، سوزنی، بیوفتاده ام از پای و کار رفت از دست ز کامرانی ماندم جدا و ناز و نعیم، سوزنی، طاووس کامرانی و ریاض امانی جلوت کند، (سندبادنامه ص 38)، ، خوشی و خرمی و خرسندی و عیش و شادمانی، (ناظم الاطباء) : تا سال دیگر شادمان و خرم با آن چیزها در کامرانی بمانند، (نوروزنامه)، اسباب کامکاری و کامرانی مهیا شد، (ترجمه تاریخ یمینی ص 258)، ندارد شوی و دارد کامرانی بشادی می گذارد زندگانی، نظامی، سعادت یار او در کامرانی مساعد با سعادت زندگانی، نظامی، بسی کوشیده یی در کامرانی بسی دیگر بکام دل برانی، نظامی، بشادی پی کامرانی گرفت، نظامی، اگر گامی زدم در کامرانی جوان بودم چنین باشد جوانی، جهانستانی و لشکرکشی چه مانند است به کامرانی و درویشی وسبکباری، سعدی، ، حکمرانی با سعادت و اقبال و با اختیار و با استقلال و فیروزی، (ناظم الاطباء)، غلبه: دریغ آن سوار و جوانی او برزم اندرون کامرانی او، فردوسی، و عنان کامرانی و زمام جهانداری به ایالت سیاست او تفویض کرده، (کلیله و دمنه)، پادشاهی، (ناظم الاطباء)، - کامرانی دادن، آرزو برآوردن، نایل کردن، به آرزو رسانیدن: که یزدان ترا زندگانی دهاد پس از مرگ او کامرانی دهاد، فردوسی
تایب آبادی، زین الدین ابوبکر تایبادی، در علوم ظاهری شاگرد نظام الدین هروی بود و از شیخ الاسلام احمد النامقی تربیت روحانی یافت و ملازمت تربت مقدسۀ وی داشت وبابامحمود طوسی را در طوس ملاقات کرد و با وی مکاتبت داشت، عمادالدین زوزنی در تاریخ وفات او گفته است: سنه احدی و تسعین بود تاریخ گذشته هفتصد از سلخ محرم شده نصف النهار از پنجشنبه که روح پاک مولانای اعظم سوی خلد برین رفت و ملائک همه گفتند از جان خیر مقدم، رجوع به نفحات الانس جامی چ کتابفروشی سعدی صص 498-500 و رجوع به تاریخ عصر حافظ ص 401 و مجمل فصیح خوافی در حوادث 782 و791 و تذکرۀ دولتشاه و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 316، 430، 543 و شدالازار چ قزوینی و اقبال صص 119-120 حاشیۀ 4 و ظفرنامۀ شرف الدین علی یزدی ج 1 ص 312 و حافظشیرین سخن تألیف دکتر معین ج 1 صص 188-191 شود
تایب آبادی، زین الدین ابوبکر تایبادی، در علوم ظاهری شاگرد نظام الدین هروی بود و از شیخ الاسلام احمد النامقی تربیت روحانی یافت و ملازمت تربت مقدسۀ وی داشت وبابامحمود طوسی را در طوس ملاقات کرد و با وی مکاتبت داشت، عمادالدین زوزنی در تاریخ وفات او گفته است: سنه احدی و تسعین بود تاریخ گذشته هفتصد از سلخ محرم شده نصف النهار از پنجشنبه که روح پاک مولانای اعظم سوی خلد برین رفت و ملائک همه گفتند از جان خیر مقدم، رجوع به نفحات الانس جامی چ کتابفروشی سعدی صص 498-500 و رجوع به تاریخ عصر حافظ ص 401 و مجمل فصیح خوافی در حوادث 782 و791 و تذکرۀ دولتشاه و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 316، 430، 543 و شدالازار چ قزوینی و اقبال صص 119-120 حاشیۀ 4 و ظفرنامۀ شرف الدین علی یزدی ج 1 ص 312 و حافظشیرین سخن تألیف دکتر معین ج 1 صص 188-191 شود
ناامیدی. یأس. حرمان. (ناظم الاطباء). ناکامی: نامرادی را بجان دربسته ام خدمت غم را میان دربسته ام. خاقانی. نامرادی مراد خاصان است پس قدم در ره امل منهید. خاقانی. و در این نامرادی بود تا در شب دوشنبه از دنیا به عقبی رسید. (جهانگشای جوینی). این همه سختی و نامرادی سعدی گر تو پسندی سعادت است و سلامت. سعدی. اگر مراد تو ای دوست نامرادی ماست مراد خویش دگر بار می نخواهم خواست. سعدی. هرکه در این کسوت تحمل نامرادی نکند مدعی است و خرقه بر وی حرام. (مجالس سعدی). افسوس ز هجر یار جانی افسوس فریاد ز دست نامرادی فریاد. میرزا کافی. نه هجرت غم دهد نی وصل شادی یکی دانی مراد و نامرادی. وحشی. چو دید از یک نظر یک عمر شادی رسیدش نیز عمری نامرادی. وصال. کجا شیرین کجا آن دشت و وادی کجا شیرین و کوی نامرادی. وصال. ، ناخشنودی. (ناظم الاطباء) : چو غوغا کند بر دلم نامرادی من اندر حصار رضا میگریزم. خاقانی. ، هر چیز نادلپسند و ناخوش آیند. (ناظم الاطباء)
ناامیدی. یأس. حرمان. (ناظم الاطباء). ناکامی: نامرادی را بجان دربسته ام خدمت غم را میان دربسته ام. خاقانی. نامرادی مراد خاصان است پس قدم در ره امل منهید. خاقانی. و در این نامرادی بود تا در شب دوشنبه از دنیا به عقبی رسید. (جهانگشای جوینی). این همه سختی و نامرادی سعدی گر تو پسندی سعادت است و سلامت. سعدی. اگر مراد تو ای دوست نامرادی ماست مراد خویش دگر بار می نخواهم خواست. سعدی. هرکه در این کسوت تحمل نامرادی نکند مدعی است و خرقه بر وی حرام. (مجالس سعدی). افسوس ز هجر یار جانی افسوس فریاد ز دست نامرادی فریاد. میرزا کافی. نه هجرت غم دهد نی وصل شادی یکی دانی مراد و نامرادی. وحشی. چو دید از یک نظر یک عمر شادی رسیدش نیز عمری نامرادی. وصال. کجا شیرین کجا آن دشت و وادی کجا شیرین و کوی نامرادی. وصال. ، ناخشنودی. (ناظم الاطباء) : چو غوغا کند بر دلم نامرادی من اندر حصار رضا میگریزم. خاقانی. ، هر چیز نادلپسند و ناخوش آیند. (ناظم الاطباء)
ابوجعفر محمد بن جعفر بن ابراهیم بن عیسی رامرانی، فقیه اخباری بود و اخبار بسیار بدو منسوب است، برای بدست آوردن احادیث و اخباربعراق و شام و مصر و حجاز سفر گزید و از حسن بن سفیان و ابوجعفر طبری و دیگران روایت کرد و حاکم ابوعبداﷲ از وی روایت دارد، او بسال 360 هجری قمری در قریۀ رامران درگذشته است، (از لباب فی تهذیب الانساب ج 1)
ابوجعفر محمد بن جعفر بن ابراهیم بن عیسی رامرانی، فقیه اخباری بود و اخبار بسیار بدو منسوب است، برای بدست آوردن احادیث و اخباربعراق و شام و مصر و حجاز سفر گزید و از حسن بن سفیان و ابوجعفر طبری و دیگران روایت کرد و حاکم ابوعبداﷲ از وی روایت دارد، او بسال 360 هجری قمری در قریۀ رامران درگذشته است، (از لباب فی تهذیب الانساب ج 1)
رسیدن بامیال و آرزو های خودکامیابی: (... در عنفوان جوانی و ریعان کامرانی که مجال و ساوس شیطانی فسیح تر باشد)، نیکبختی، خوشبختی، سعادت، عیاشی، خوشگذر انی
رسیدن بامیال و آرزو های خودکامیابی: (... در عنفوان جوانی و ریعان کامرانی که مجال و ساوس شیطانی فسیح تر باشد)، نیکبختی، خوشبختی، سعادت، عیاشی، خوشگذر انی
منسوب به امداد، در ورزشهای دو و میدانی و دوچرخه سواری نوعی از مسابقه است که چندین با فاصله های معینی در یک مسیر ایستاده با کمک یکدیگر آن مسافت را طی کنند
منسوب به امداد، در ورزشهای دو و میدانی و دوچرخه سواری نوعی از مسابقه است که چندین با فاصله های معینی در یک مسیر ایستاده با کمک یکدیگر آن مسافت را طی کنند