کفش، پا افزار، برای مثال وآن را که بر آخور ده اسب تازی ست / در پای برادرش لالکا نیست (ناصرخسرو - ۱۱۵) کفشی که مردم روستایی به پا کنند، در علم زیست شناسی تاج خروس
کفش، پا افزار، برای مِثال وآن را که بر آخور ده اسب تازی ست / در پای برادرش لالکا نیست (ناصرخسرو - ۱۱۵) کفشی که مردم روستایی به پا کنند، در علم زیست شناسی تاج خروس
دهی از دهستان کلاس بخش سردشت شهرستان مهاباد، دارای 48 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آن غلات، توتون و مواد جنگلی است، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آن جاجیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان کلاس بخش سردشت شهرستان مهاباد، دارای 48 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آن غلات، توتون و مواد جنگلی است، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آن جاجیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
پرگنه و زمین و ملک و وطن. (غیاث اللغات). ملک و بوم و زمین. (برهان قاطع) (از آنندراج) (هفت قلزم) (ناظم الاطباء). ناحیت. الکه. در آذربایجان شوروی امروزه اولکه گویند بمعنی سرزمین و کشور، و واو را تلفظ نکنند
پرگنه و زمین و ملک و وطن. (غیاث اللغات). ملک و بوم و زمین. (برهان قاطع) (از آنندراج) (هفت قلزم) (ناظم الاطباء). ناحیت. الکه. در آذربایجان شوروی امروزه اولکه گویند بمعنی سرزمین و کشور، و واو را تلفظ نکنند
از سنگهای معدنی که بشکل ورقه ورقه یافت شود که آن را صلایه کنند و در طب و صنعت بکار برند و طلق معرب آن است، رجوع به کتاب ماللهند بیرونی ص 92 س 13 و طلق و تلک در همین لغت نامه شود
از سنگهای معدنی که بشکل ورقه ورقه یافت شود که آن را صلایه کنند و در طب و صنعت بکار برند و طلق معرب آن است، رجوع به کتاب ماللهند بیرونی ص 92 س 13 و طلق و تلک در همین لغت نامه شود
صاحب انجمن آرا و به تبعیت او مؤلف آنندراج، طالقان را معرب این کلمه دانسته اند: ’تالکان و تلکان، نام دو ولایت است یکی در خراسان و دیگری در حوالی شهر قزوین که نخست تلک، که سنگی است سفید و براق و معرب آن طلق، در آنجایافته شد، بنابراین، این نام یافت و طالقان معرب آن است کذا فی القاموس’. (آنندراج) (انجمن آرا). این قول مورد تأمل است. رجوع به ’تالک’ و ’طالقان’ شود
صاحب انجمن آرا و به تبعیت او مؤلف آنندراج، طالقان را معرب این کلمه دانسته اند: ’تالکان و تلکان، نام دو ولایت است یکی در خراسان و دیگری در حوالی شهر قزوین که نخست تلک، که سنگی است سفید و براق و معرب آن طلق، در آنجایافته شد، بنابراین، این نام یافت و طالقان معرب آن است کذا فی القاموس’. (آنندراج) (انجمن آرا). این قول مورد تأمل است. رجوع به ’تالک’ و ’طالقان’ شود
لالک. کفش. پای افزار. لالکه. (معجم الادباء ج 3 ص 196). للکا. معرب آن لالجه است. (معجم الادباء ج 1 ص 234) : و آن را که بر آخور ده اسب تازیست در پای برادرش لالکا نیست. ناصرخسرو. آخر ارچه عقل ما گم شد ولی از روی حس سر ز لالک باز میدانیم و پای از لالکا. سنائی. بل تا کف پای تو ببوسیم پندار که مهر لالکائیم. سنائی. مگر آن روستائی بود دلتنگ به شهر آمد همی زد مطربی چنگ خوش آمد چونکه مطرب چنگ بنواخت ز نغزی لالکا بر مطرب انداخت سر مطرب شکست او چنگ بفکند بروت روستائی پاک برکند. عطار (اسرارنامه). چو بیرون خرگه نهی لالکا لهم باشد آن لالکا، لالکا. (از صحاح الفرس). ، لالۀ گوش. رجوع به لالۀ گوش شود، تاج خروس. لالک: تبر از بس که زد به دشمن کوس سرخ شد همچو لالکای خروس. رودکی. ، مطلق تاج. (آنندراج)
لالک. کفش. پای افزار. لالکه. (معجم الادباء ج 3 ص 196). لَلکا. معرب آن لالجه است. (معجم الادباء ج 1 ص 234) : و آن را که بر آخور ده اسب تازیست در پای برادرش لالکا نیست. ناصرخسرو. آخر ارچه عقل ما گم شد ولی از روی حس سر ز لالک باز میدانیم و پای از لالکا. سنائی. بِل تا کف پای تو ببوسیم پندار که مهر لالکائیم. سنائی. مگر آن روستائی بود دلتنگ به شهر آمد همی زد مطربی چنگ خوش آمد چونکه مطرب چنگ بنواخت ز نغزی لالکا بر مطرب انداخت سر مطرب شکست او چنگ بفکند بروت روستائی پاک برکند. عطار (اسرارنامه). چو بیرون خرگه نهی لالکا لهم باشد آن لالکا، لالکا. (از صحاح الفرس). ، لالۀ گوش. رجوع به لالۀ گوش شود، تاج خروس. لالک: تبر از بس که زد به دشمن کوس سرخ شد همچو لالکای خروس. رودکی. ، مطلق تاج. (آنندراج)
امیر ’الی پی’ یکی از نجبای قدیم و از خاندانهای باستانی ولایت ’الی پی’ بود که در سرحدهای شمالی ایلام واقع است و شامل کوه ها و دره های شمال شرقی به درۀ فعلی است که تا شهر نهاوند کنونی میرسد، وی امیری باتدبیر بود و در حدود سال 708 قبل از میلاد بدرود حیات گفت، رجوع به کتاب کرد رشید یاسمی ص 46، 57، 58 و 59 شود
امیر ’اِلی پی’ یکی از نجبای قدیم و از خاندانهای باستانی ولایت ’الی پی’ بود که در سرحدهای شمالی ایلام واقع است و شامل کوه ها و دره های شمال شرقی به درۀ فعلی است که تا شهر نهاوند کنونی میرسد، وی امیری باتدبیر بود و در حدود سال 708 قبل از میلاد بدرود حیات گفت، رجوع به کتاب کرد رشید یاسمی ص 46، 57، 58 و 59 شود
نباتی است شبیه به لبلا و بسیار کم برگ و شاخهای آن از لبلا درازتر و بهر درختی که پیچد آن را خشک کند از این روی آن را بعربی عشقه گویند که بحالت عشق مناسب است و آن را به فارسی اخفاک و بهندی چان درید نامند. (آنندراج) (انجمن آرا)
نباتی است شبیه به لبلا و بسیار کم برگ و شاخهای آن از لبلا درازتر و بهر درختی که پیچد آن را خشک کند از این روی آن را بعربی عشقه گویند که بحالت عشق مناسب است و آن را به فارسی اخفاک و بهندی چان درید نامند. (آنندراج) (انجمن آرا)
فرانسوا - ژوزف، ایفاکننده نقش های تراژدی در پاریس، وی بسال 1763 میلادی متولد شدو در همانجا بسال 1826 میلادی درگذشت، پدرش دندانساز بود و او هم ابتدا حرفۀ پدر را انتخاب کرد ولی پس از مسافرت به انگلستان بازی گری تماشاخانه را برگزید و پس از بازگشت به پاریس وارد مدرسه سلطنتی دکلاماسیون شد و از تعلیم استادان معروف زمان خود برخوردار گشت و در زمرۀ هنرمندان مورد توجه ناپلئون قرار گرفت
فرانسوا - ژوزف، ایفاکننده نقش های تراژدی در پاریس، وی بسال 1763 میلادی متولد شدو در همانجا بسال 1826 میلادی درگذشت، پدرش دندانساز بود و او هم ابتدا حرفۀ پدر را انتخاب کرد ولی پس از مسافرت به انگلستان بازی گری تماشاخانه را برگزید و پس از بازگشت به پاریس وارد مدرسه سلطنتی دکلاماسیون شد و از تعلیم استادان معروف زمان خود برخوردار گشت و در زمرۀ هنرمندان مورد توجه ناپلئون قرار گرفت
دهی از دهستان کوه شهری بخش کهنوج شهرستان جیرفت است. در 150هزارگزی جنوب کهنوج و 15 هزارگزی خاور راه فرعی کهنوج به میناب قرار دارد. کوهستانی و گرمسیر است و 50 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه، محصول آن خرما و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از دهستان کوه شهری بخش کهنوج شهرستان جیرفت است. در 150هزارگزی جنوب کهنوج و 15 هزارگزی خاور راه فرعی کهنوج به میناب قرار دارد. کوهستانی و گرمسیر است و 50 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه، محصول آن خرما و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)