جدول جو
جدول جو

معنی تالوار - جستجوی لغت در جدول جو

تالوار
بلوکی به ایالت ’ساووا’ی علیا است که در شهرستان ’آنسی’ و بر کنار دریاچۀ آنسی قراردارد، دارای 181 تن سکنه و توقفگاه تابستانی است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بتاوار
تصویر بتاوار
عاقبت، انجام، آخر کار، برای مثال من خوب مکافات شما بازگزارم / من حق شما باز گزارم به بتاوار (منوچهری - ۱۵۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تالار
تصویر تالار
اتاق بزرگ، سالن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاجوار
تصویر تاجوار
تاج مانند، هر چیز شبیه تاج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الوار
تصویر الوار
تختۀ بزرگ و ستبر و دراز که از تنۀ درخت بریده باشند
فرهنگ فارسی عمید
(تَ لْ)
تالواربلاغی. دهی از دهستان کله بوز است که در بخش مرکزی شهرستان میانه واقع است و 290 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان ییلاق است که در بخش حومه شهرستان سنندج واقع است و 275 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ)
تختۀ چوبی مسطح و صاف و دراز و ستبر. (ناظم الاطباء). تختۀ ضخیم بلند. تختۀ قطور و دراز. چوبهای بریده با ضخامت و ستبر. تخته های بلند و قطور بعرض یک وجب تا یک وجب و نیم و کمتر یا بیشتر.
لغت نامه دهخدا
(اَلْ)
جمع عربی لفظ لرکه ایلی است در ایران. (فرهنگ نظام). در متن اللغه آمده: لور جنسی از اکراد است - انتهی. بنظر میرسد که لر در عربی بصورت لور درآمده و برطبق قاعده عربی به الوار جمع بسته شده است و فارسی زبانان آن را بصورت عربی بکار برده اند. رجوع به سبک شناسی ج 1 ص 383 شود، مرد الوب، مرد که زود دلو از چاه برکشد. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، نشاطکننده. (از منتهی الارب). رجل الوب، مرد بانشاط، و گفته اند: آنکه زود دلو از چاه برکشد. (از اقرب الموارد) ، آسمان الوب، آسمانی که باران آن دائم باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تالْ لا)
کامیل دوستن دوک دو. مارشال فرانسه و از مردان سیاسی بود. در سال 1652 میلادی متولد شد و بسال 1728 درگذشت
لغت نامه دهخدا
(تالْ لا)
مرکز بلوکی است به آلپ علیا در ناحیۀ گاپ بر کنار دورانس واقع است و 636 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
تختی یا خانه ای باشد که بر بالای چهار ستون یا بیشتر از چوب و تخته سازند، (برهان) (از فرهنگ اوبهی)، عمارتی بود که چهار ستون بر چهار طرف صفه بر زمین فروبرند و بالای آن را بچوب و تخته بپوشند، (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی)، تخت یا خانه ای که بر بالای چند ستون سازند، (ناظم الاطباء)، اطاق چوبی که بر بالای چهار ستون چوبی ساخته میشود به این طور که چهار ستون بزرگ در زمین فروکنند و وسط آن ستونها تخته ها کوبیده فرش اطاق قرار دهند و بالای ستونها را با تخته پوشیده سقف اطاق سازند، چنین اطاق در شهرهای مرطوب ایران مثل تبرستان و گیلان برای خواب شب تابستان استعمال میشود که هم بادگیر است و هم جانوران درنده را به آن راه نیست اما در تبرستان آن را اکنون نفار گویند، (فرهنگ نظام)، در تبرستان آن را ’ناپار’ و ’نپار’ گویند، (از آنندراج) (انجمن آرا)، رجوع به انجمن آرا و آنندراج شود، محمّد معین در حاشیۀ برهان قاطع آرد: کردی ’تالار’، گیلکی ’تلر’:
چندین رنج و بلا و جور کشیدم
تاش به بالای خانه بردم و تالار،
سوزنی (از فرهنگ نظام)،
رجوع به غیاث اللغات و لسان العجم شعوری شود، عمارت عالی که ستون دارد و وسیع است، (آنندراج) و (ازانجمن آرا) (ناظم الاطباء)، اطاق بسیار بزرگی که برای پذیرایی مهمان و غیر آن استعمال میشود: تالار سلام قصر پهلوی خیلی بزرگ است، (فرهنگ نظام)، تالاب و آبگیر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
رودخانه ای است در مازندران، (فرهنگ نظام)، رود تالار از سوادکوه گذشته و ببحر خزر میریزد، (از التدوین)، رودی است در شاهی که دهستان کیاکلا را مشروب سازد، رجوع به تالارپشت و تالارپی و رجوع بسفرنامۀ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 6، 42، 43، 48، 49، 50 و 56 شود
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس، در 45هزارگزی جنوب میناب و 2هزارگزی خاور راه مالرو جاسک به میناب، دارای 45 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر، در 14 هزارگزی جنوب خاوری اهر و 2 هزارگزی شوسۀ اهر - خیاو. کوهستانی و گرمسیر است. سکنۀ آن 157 تن شیعه اند که بترکی سخن میگویند. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوب و سردرختی و شغل مردم زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
مانند بال، شبیه بال، بسان بال
لغت نامه دهخدا
میدان و خیابانی که باغچه ها و چمن ها و درختان بسیار دارد و محل گردش عموم است، بلوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارتار
تصویر تارتار
ریزه ریزه و پاره پاره و ذره ذره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجدار
تصویر تاجدار
پادشاه داری تاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالفات
تصویر تالفات
جمع تالف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالمات
تصویر تالمات
جمع تالم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالواسه
تصویر تالواسه
اندوه و اضطراب
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز که روی هم ریخته و انبار شده باشد، اطاقی دراز که بام آن گالی پوش است و در آن کرم ابریشم را پرورش دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلالوات
تصویر تلالوات
جمع تلالو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالدار
تصویر خالدار
فندین پیسه دار پرش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالاور
تصویر بالاور
صاحب قامت بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتاوار
تصویر بتاوار
آخر کار، عاقبت کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالدار
تصویر بالدار
پرنده و هر چیز که صاحب بال باشد، دارای بال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجوار
تصویر تاجوار
مانند تاج، گوهر یا چیزی دیگر که در خور تاج باشد، گرانبها قیمتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوار
تصویر الوار
تخته بزرک
فرهنگ لغت هوشیار
خانه ای باشد که بر بالای چهار ستون یا بیشتر از چوب سازند، اطاق بزرگ طویلی که باطاقهای دیگر راه داشته باشد، تختی یا خانه ای باشد که بر بالای چهار ستون یا بیشتر از چوب و تخته سازند، اطاق بزرگ، سالن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوار
تصویر الوار
تیرهای بزرگ چوبی که در ساختن سقف خانه به کار می رفت، چوب های چهارتراش دراز و ضخیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تالار
تصویر تالار
اتاق بزرگ، سالن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تالار
تصویر تالار
سالن، هال
فرهنگ واژه فارسی سره
ایوان، صفه، سالن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چوب به ابعاد ۲۰۴۰ و به طول ۲۸۰ سانتی متر
فرهنگ گویش مازندرانی