- تاسه
- اندوه و ملامت
معنی تاسه - جستجوی لغت در جدول جو
- تاسه ((س ِ))
- اندوه، ملالت، اضطراب، بی تابی، ویار، میل شدید به خوردن بعضی از میوه ها یا خوراکی ها که بیشتر به خانم های آبستن دست می دهد
- تاسه
- نفس زدن پیاپی انسان و حیوان از کثرت گرما یا تلاش
- تاسه
- ملال، اندوه، تالواسه، تلوسه، تلواسه، تفسه، تاس
برای مثال یار هم کاسه هست بسیاری / لیک هم تاسه کم بود یاری (سنائی۱ - ۴۴۷ حاشیه)
نگرانی، بی تابی، اضطراب، تیرگی چهره و فشردگی گلو از غم و درد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شوربختی، افسوس، دریغ
عطسه
جدید
آلدر گیلانی
میل کردن بهر چیز آزمندی، تاسه تلواسه، غم. اندوه و فشردن گلو. توضیح ظاهرا این صورت مصحف (تاسه) است
سترسا سهش، دریابنده یا حاسه بصر. حس بیننده قوه باسره. یا حاسه ذوق. حس چشنده قوه ذایقه. یا حاسه سمع. حس شنونده قوه سامعه. یا حاسه شم. حس بوینده قوه شامه. یا حاسه لمس. حس بساونده قوه لامسه
قوس و قزح، قوه وهم
فربه و چاق
پارسائی، خداپرستی بیخود، سرگشته
اندک
مولیدن اندوه نمودن نمایان کردن انبوه
یکدیگر را به صبر فرمودن پیروی رویکرد، شکیبایی پیروی کردن اقتدا کردن، شکیب ورزیدن شکیبایی کردن، پیروی اقتدا، شکیبایی
لنگه خرد یک لنگه از خورجین یک عدل یک جوال
سرگین گاو تپه تاپال تپاله
بازگشت از گناه
چراگاه پر آب و علف، سبز و خرم
یاد پیمانی یاد کردن پیمان گذشته، درنگیدن دیر کردن، بهانه جویی بهانه جستن، دگرگونی آب، پدر نشانی پیروی از رفتار پدر
چرمک خام، دوال چرمی
خوی و عادت و خلق پدر گرفتن فرانسوی شرابه (جواهرات سلطنتی ایران) : منگوله
اندوه خوردن، حسرت خوردن فسوس دژوان دریغ دریغ خوردن اندوه خوردن افسوس داشتن حسرت خوردن، افسوس دریغ، جمع تاسفات
نهم مونث تاسع نهم، یک جزو از شصت جزو ثامنه
نهم
بهانه کردن، درنگ کردن بهانه آوردن، درنگیدن
اضطراب بی طاقتی بی قراری، اندوه ملالت. 3 تیرگی روی از غم و اندوه میل بچیزها مخصوصا میل زنان آبستن بخوردن چیزها تلواسه واسه
نو باشد، مقابل کهنه
تیره و تاریک
متکبر لاف زدن، سرگشته حیران متحیر. هلاک شوند
آه گفتن، آه کشیدن، نالیدن و شکایت کردن ظرفی باشد که در آن خاگینه پزند و ماهی بریان کنند، خشت پخته آجر بزرگ
تاری که جولاهگان برای بافتن مهیا کنند مقابل پود
متکبر، لاف زن، سرگشته، حیران، متحیر، شوریده عقل
پیروی کردن، اقتدا کردن، تقلید کردن