- تازان
- در حال تاختن، بتاخت با سرعت (آن دیو سوار اندر وقت تازان برفت) (بیهقی)
معنی تازان - جستجوی لغت در جدول جو
- تازان
- در حال تاختن، به تاخت، باسرعت

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
بازنده، در حال باختن، پرنده شکاری، نام روستایی در کردستان، باز، جمع، (نگارش کردی: بازان)

آنچه بابت خسارت و زیانی که از عمل کسی به دیگری وارد شده بگیرند، غرامت، بدل، زیان
ناز کننده استغنا نماینده، فخر کننده: ببالا چو سرو و بدیدار ماه جهانگیر و نازان بدو تاج و گاه (شا. لغ)، بالنده: دو تا گشت آن سرو نازان بباغ همان تیره گشت آن فروزان چراغ (شا. لغ)، ناز کنان عشوه کنان: (و او در عماری نشسته بود و خرامان و نازان همی شد)
جمع تازه (بیشتر از جنبش این تازگان نوسفران و کهن آوارگان) (نظامی)