جدول جو
جدول جو

معنی تارچوبه - جستجوی لغت در جدول جو

تارچوبه
(بَ / بِ)
دارویی است که در دواها بکار برند و آنرا هلیون نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری) (برهان). در جهانگیری و برهان قاطع هر دو در حرف تاء مرقوم است، همانا مارچوبه را تارچوبه خوانده اند و آن خطا است و مارچوبه نام تره ایست بستانی که کارند و برآید و آن را پزند و بجای بورانی خورند وبه عربی هلیون گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). تصحیف مارچوبه. (محمد قزوینی از حاشیۀ برهان قاطع چ معین) (یادداشت های مرحوم دهخدا). هلیون، گیاهی است، به فارسی مارچوبه و مارگیاه نیز خوانند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مارچوبه
تصویر مارچوبه
گیاهی علفی و پایا با ساقه های ترد و گوشتی که مصرف خوراکی دارد، هلیون، هلیوم، اسفراج، مارگیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چارچوب
تصویر چارچوب
چهارچوب، چهار تکه چوب تراشیده شدۀ متصل به هم که در چهار طرف چیزی قرار می دهند مثلاً چهار چوب در
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرچوبه
تصویر زرچوبه
زردچوبه، غدۀ زیرزمینی و زرد رنگ گیاهی علفی با برگ های بیضی شکل به همین نام که به عنوان ادویه و دارو مصرف می شود، این غده ها در اطراف ساقۀ زیرزمینی تولید می شود، دارزرد، هرد
فرهنگ فارسی عمید
(بَ / بِ)
معرب مارچوبه. هلیون. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مارچوبه شود
لغت نامه دهخدا
چوبها و آلاتی باشد که جولاهگان جامه های نبافتۀ فراز کرده را با آنها ببافند و به عربی نسج گویند، (برهان) (آنندراج)، نسج جولاهی و زردوزی و چکن دوزی، (ناظم الاطباء)، مسط، کارچوب که وقت بافتن راست ایستاده دارند، (منتهی الارب)، در هندوستان نوعی ازکشیده بود که جامه را در دو چوب کشیده بدوزند و بدین معنی اگر چه صورت لفظ فارسی دارد لیکن در کلام قدمایافته نشده، (آنندراج)، زردوز و چکن دوز، (ناظم الاطباء)، و رجوع به دستگاه و کارگاه شود
لغت نامه دهخدا
(زَ بَ / بِ)
بیخ نباتی است ساق آن بقدر دو زرع و از بیخ آن شعبه ها روئیده و در هر شعبه برگهای شبیه به برگ مورد تازۀ کوچکی رسته و گل آن زرد و بیخ آن را از زمین برآورده جوش داده، خشک نموده و به اطراف برند و بعد از چهار ماه رایحه آن نیکو می شود و آن را زردچوبه نیز می نامند. (انجمن آرا). زردچوبه باشد. (آنندراج). زردچوبه و عروق الصفر. (ناظم الاطباء). زرچوبه که یک جنس آن زرد و جنس معطر آن بنام جذوار مشهور است. (گیاه شناسی گل گلاب ص 290). زردچوبه. بقلهالخطاطیف. هرد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
شمال زرفشان هر روز طاووسان بستان را
نهد زرچوبه بر منقار و مالد زعفران بر پر.
عثمان مختاری (از انجمن آرا).
ز تسعین خرخمخانه سازم خمرۀ مرهم
بریزم اندر او سیماب و زرچوبه برون آرم.
سوزنی.
با بیخ کوه کورگ زرد دارد
زرچوبه را چه بیخ و چه رگ باشد.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 867).
رجوع به زردچوبه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
غلاف شکوفۀ نخل است که هنوز نشکفته و از آن خوشه برنیامده باشد. (انجمن آرا) (آنندراج). غلاف شکوفۀ درخت خرما که هنوز نشکفته و خوشه برنیامده. (فرهنگ نظام)، بعضی پوست غلاف و شکوفه و کرونر آنرا که کافورالنخل و دقیق النخل و گشن نامند و هر سه را دانسته اند. (انجمن آرا) (آنندراج)، بعضی خوشۀ شکوفۀ آنرا (نخل را) که طلع نامند، دانند. (انجمن آرا) (آنندراج). بهترین آن دانۀ خوشبوی مأخوذ از نر آنست و مقوی دماغ و قلب و روح است، عرق آن مکرر خورده شده است و آنرا غنچۀ خرما و کاردوالی نیزگویند و به عربی کفری خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج). در شیراز عرق تارونه فراوان است. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
چوبیکه جامه بر آن اندازند، (آنندراج)، داربست، رجوع به داربست شود
لغت نامه دهخدا
هر چهارچوب دروازه یعنی هر دو چوب بالائین و فرودین و هر دو چوب بازوی در. (آنندراج). چارچوب در. چارچوبه. حاشیۀ چوبین در که دو مصراع یا لت (ت در یک لته در آن جای گیرد. دریواس. (برهان) ، چهار قطعه چوبی که در حاشیۀ چیزی قرار دهند. (ناظم الاطباء).
- چارچوب عکس، قاب عکس.
، مجازاً به معنی چارستون بدن آمده است:
پیش از این کاین چارچوب جسم چون مهرم بسوخت
سقف نه گردون ز آه عاشقان پردود بود.
ناصرخسرو؟ (از آنندراج).
و رجوع به چهارچوب شود
لغت نامه دهخدا
(اُ بَ)
شترسواران زیاده از رکب
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
تار کوچک. رجوع به تار شود
لغت نامه دهخدا
زردوزی شده، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ بَ / بِ)
چهارچوب. رجوع به چارچوب و چارچوبه و چهارچوب شود
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ)
چارچوب. چهارچوب. چهارچوبه. چارچوبۀ در. چارچوبی که مصراع در یک لتی یا دو مصراع در بر آن استوار شود، چهار قطعه چوبی که در حاشیۀ چیزی قرار دهند. (ناظم الاطباء). و رجوع بچارچوب و چهارچوب و چهارچوبه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
یکی از قلاع قراولخانه ای است که در سمت مشرق و شمال بجنورد مابین خاک زعفرانلو و شادلو واقع است. (مرآت البلدان ج 4 ص 44)
لغت نامه دهخدا
(ئی یِ)
دهی از دهستان برزاوند است که در شهرستان اردستان واقع است و 278 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ)
مارگیاه است و آنرا به عربی هلیون گویند. دفع سموم جانواران گزنده و مار و عقرب کند. (برهان) (از ناظم الاطباء). نام دوائی که به عربی هلیون گویند و در کشف نوشته که گیاهی است دفع زهر مار و کژدم کند و هم گره گره بصورت مار بود. (از غیاث) (از آنندراج) (از جهانگیری). نام دوائی است که به عربی هلیون نامند و رستنیی است به شکل مار که آنرا پخته بخورند. (از انجمن آرا). کندی گوید آن بیخ نبات است که به هیأت ستبر بود و منبت او در کوه است از کوههای اصفهان و ظاهر او به زردی مایل بود و میان او سفید بود و طعم او به طعم خشخاش ماند و در آن اندک شیرینی بود. (ترجمه صیدنه). اسم فارسی هلیون است. (فهرست مخزن الادویه). هلیون که به پارسی مارچوبه گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). جنجل. اسفراج. اسفیراج. یرامع. مارگیا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گیاهی است از تیره سوسنیها و از دستۀ مارچوبه ها که گیاهی علفی و بالارونده و پایا و زیبا است. ارتفاعش بین 70 تا 90 سانتیمتر و دارای شاخه های تقریباً چوبی و صاف است که به حالت وحشی در غالب آب و هوا تکثیر حاصل کرده است و به سبب زیبا بودن موردتوجه و پرورش قرار می گیرد. بر روی ساقه های نازک و استوانه شکل این گیاه خطوط بسیار ظریف قابل تشخیص است برگهای آن به صورت فلسهایی است که از بغل آنها شاخه های باریک و دراز به صورت دسته های 3 تا 8 تایی برنگ سبز دورهم گرد آمده ازنظر شکل ظاهری به برگهای نازک و ظریف شباهت دارند، گلهای مارچوبه در فاصله ماههای خرداد و تیر ظاهر می شوند و وضع آویخته و رنگ سبز مایل به زرد دارند میوه اش قرمز و زیبا و محتوی دانه های متعدد است. ساقه های مارچوبه از سبزیهای خوراکی لذیذ و مطلوب است. از ساقه زیرزمینی این گیاه استفادۀ داروئی نیز بعمل می آید (دارای اثر مدر است) از این گیاه در حدود 40 گونه شناخته شده که همه متعلق به نواحی گرم و معتدل کرۀ زمین است. در ترکیب انساج این گیاه مواد مختلف از قبیل رزین، قند، مانیت، آسپاراژین و املاح پتاسیم و غیره موجود است. هلیون. کشک. کشک الماز. اسفرک. اسفراج. اسفاراج. سپارک. تاکرون. خشب الحیه. یرموع. جنجل. ضغبوس. اسفرج. اسپراغس. اسفرغس. یرامیع. صوف الحیه. صمد. اسفراک. مارگیاه. (فرهنگ فارسی معین) :
گیرم که مارچوبه کند تن به شکل مار
کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 839).
و رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 308 و کارآموزی داروسازی ص 1708 شود.
- مارچوبۀ زینتی، دو نوع است ’زبره’ یا ’شبتی’ و ’نرمه’. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در کتاب ’گیا’ (راهنمای گیاهی) گل گلاب ص 256 ذیل مارچوبه آمده است: گونه های این گیاه به نام شودی و گردی برای زینت کاشته می شود
لغت نامه دهخدا
(چَ بَ)
دهی است از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بیرجند. 100 تن سکنه دارد. از چشمه و قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و انگور است. شغل اهالی زراعت، مالداری و قالیچه بافی میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چارچوب
تصویر چارچوب
چهار چوب
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی علفی و پایا از تیره زنجبیلها جزو راسته تک لپه ییها این گیاه دارای ساقه ای زیر زمینی متورم است که یک ساقه هوایی از آن خارج میشود در قاعده ساقه برگهای بدون دمبرگ با غلاف مشخص ولی در قسمت فوقانی این برگها برگهای کامل که ساقه گلدار از بین آنها ظاهر میشود مشاهده میگردد. گلهایش مجموعا بصورت سنبله و محصور در دو گوشوارک مایل به زرد است. هر گل این گیاه شامل سه کاسبرگ زرد رنگ و سه گلبرگ نامتساوی بهم پیوسته (شبیه بوق) میباشد. قسمت مورد استفاده این گیاه ریزدم آنست که پس از خارج کردن از زمین ریشه های آنرا جدا ساخته و با آب میشویند سپس در آب جوش قرار داده و در گرمای خورشید بمدت چند روز خشک میکنند رزد چوبه زرده چوب اصل الزعفران
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره سوسنیها و از دسته مارچوبه ها که گیاهی علفی و بالارونده و پایا وزیبا است. ارتفاعش بین 70 تا 90 سانتیمتر و دارای شاخه های تقریبا چوبی و صاف است که بحالت وحشی در غالب آب و هواها تکثیر حاصل کرده است وبسبب زیبابودن مورد توجه و پرورش قرار میگیرد. برروی ساقه های نازک واستوانه یی شکل این گیاه خطوط بسیار ظریف قابل تشخیص است. برگهای آن بصورت فلسهایی است که از بغل آنها شاخه های باریک و دراز بصورت دسته های 3 تا 8 تایی برنگ سبز دورهم گرد آمده از نظر شکل ظاهری به برگهایی نازک و ظریف شباهت دارند. گلهای مارچوبه در فاصله ماههای خرداد و تیر ظاهر میشوند و وضع آویخته ورنگ سبز مایل بزرد دارند. میوه اش قرمز و زیبا و محتوی دانه های متعدد است. ساقه های مارچوبه از سبزیهای خوراکی لذیذ و مطلوب است. از ساقه زیر زمینی این گیاه استفاده دارویی نیز بعمل میاید (دارای اثر مدر است)، از این گیاه در حدود 40 گونه شناخته شده که همه متعلق بنواحی گرم و معتدل کره زمینند. در ترکیب انساج این گیاه مواد مختلف از قبیل رزین قند مانیت آسپاراژین و املاح پتاسیم و غیره موجود است هلیون: کشک کشک الماز اسفرک اسفراج اسفاراج سپارک تاکرون خشب الحیه یرموع هلیوم جنجل ضغبوس اسفرج اسپراغس اسفرغس یرامیع صوف الحیر صمد اسفراک مار گیاه: گیرم که مارچوبه کند تن بشکل مار کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست ک (خاقانی. عبد. 590)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارچه
تصویر تارچه
تار کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
((بِ یا بَ))
گیاهی است از تیره سوسنی ها و از دسته مارچوبه ها که علفی و بالارونده و پایا و زیباست. گل هایش به رنگ سبز مایل به زرد است. میوه اش قرمز و محتوی دانه های متعدد است. ساقه های مارچوبه از سبزی های خوراکی لذید و مطلوب است. از ساقه زیرزمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چارچوب
تصویر چارچوب
قالب، قاب، محدودیت، محدوده
فرهنگ واژه فارسی سره
مارگیا، مارگیاه، هلیون، اسفرج
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چهارچوب، چهارچوبه، چارچوبه، قالب، کادر، اسکلت، بدنه، قاب، حیطه، قلمرو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خواب مارچوبه: موفقیت نزدیک می شود.
مارچوبه خام: موفقیت در امور مربوط به کار
یک مارچوبه در دست دارید: سلامتی آهنین
مارچوبه می پزید: نقشه هایتان عملی خواهند شد. کتاب سرزمین رویاها
اگر بیند که مارچوبه از زمین به وقت خود جمع می کرد دلیل منفعت بود. اگر خام خورد مضرت است. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
زرد چوبه
فرهنگ گویش مازندرانی