جدول جو
جدول جو

معنی تارس - جستجوی لغت در جدول جو

تارس
طرسوس، یکی از شهرهای باستانی آسیای صغیر که امروز ’تارسوس’ یا ’ترسوس’ نامیده میشود و آن در اناطولی (ایالت ادنه) واقع است، این شهر باستانی مرکز یا کرسی ’کیلیکیه’ بود و پس از تسلط سلوکیان این ناحیه راانطاکیه نامیدند، احتمال میدهند که این شهر بوسیلۀ ’ساردناپال’ پادشاه آشوربنا شده باشد، آنگاه بوسیلۀ ’آرژین ها’ اشغال گردید، این شهر از آن زمان وضعآرام و خوشی داشت تا آنگاه که بدست کوروش کوچک افتاد و غارت گردید، سپس اسکندر کبیر بر آن استیلا یافت، پس از مرگ اسکندر این شهر بدست سلوکیان افتاد ... : این شهر از جهت مکاتب فلسفی با اسکندریه و آتن رقابت می کرد ... کوروش (کوچک) سعی کرد که داخل کیلیکیه گردد، این راه بقدری تنگ است که فقط یک ارابه از آن می گذرد و برای قشونی که در مقابل خود اندک مقاومتی بیند، بسیار سخت و غیرقابل عبور است، می گفتند که ’سی ین نه زیس’ پادشاه کیلیکیه در این معبر برای دفاع کیلیکیه حاضر شده و کوروش بر اثر این خبر یک روز در جلگه بماند ... توضیح آنکه کوروش ببهانۀ اینکه میخواهد ملکه را با مستحفظین بکرسی کیلیکیه برساند ’منن’ را مأمورکرد که از بیراهه به کیلیکیه برود و سردار یونانی بی مانع به ’کرسی کیلیکیه’ رسیده راه کوروش را به این مملکت گشود، بر اثر این کار، کوروش از کوهستان سرازیر شده پس از طی 25 فرسخ به تارس رسید، پادشاه کیلیکیه در این شهر که رودی از میان آن می گذرد قصری داشت ولی او و مردم تارس، به استثنای آنهایی که میهمانخانه دار بودند فرار کرده بجاهای محکم کوهستانی رفته بودند، چون یکصد نفر از قشون ’منن’ در موقع عبور از کوهها بدست اهالی کیلیکیه کشته شده بودند سپاهیان این سردار برای کشیدن انتقام، شهر تارس و قصر پادشاه را غارت کردند ... کوروش از تارس در دو روز راه پیموده به رود ’پساروس’ رسید و بعد پنج فرسنگ دیگر راه رفته از رود ’پیراموس’ گذشت، عرض این رود یک استاد (185 متر) بود، از این رود پانزده فرسنگ راه را در دو روز پیموده به ایسوس آخرین شهر کیلیکیه درآمد (ایسوس در کنار خلیج اسکندرون که بدریای مغرب اتصال دارد واقع بود)، (ایران باستان ج 2 صص 1001-1005) ... وقتی که اسکندر از معبر مزبور یعنی دربند، یا چنانکه یونانی ها گویند دروازۀ کیلیکیه گذشت از طالع خود بی اندازه مشعوف گردید ... اسکندر راه کوروش کوچک را پیمود ... بدین ترتیب اسکندر از بندر مزبور گذشته وارد شهر تارس که کرسی کیلیکیه بود گردید، ایرانیها این شهر را تازه آتش زده رفته بودند ولی اسکندر ’پارمن ین’ را فرستاده بود که از حریق شهر ممانعت کند و خودش هم بزودی پس از آن دررسید و از حریق جلوگیری کرد، (ایران باستان ج 2 ص 1287) ... پس از آن اسکندر از تارس بیرون رفت و یک روز طی مسافت کرده به آن خیالن رسید، گویند این شهر را سارداناپال پادشاه آسور ساخته، دیوار و پی ها می نماید که این شهر محکم و بزرگ بوده در این جا مقبرۀ سارداناپال هنوز نمایان است و مجسمۀ شخصی روی بنا مشاهده می شود که دو دست خود را بهم می زند، در این جا کتیبه ایست به زبان آسوری، که گویند شعر است و مفادش چنین است: ’سارداناپال پسر آناسین داراکس شهر آن خیالن و تارس را دریک روز بنا کرد، ای رهگذرها بخورید، بیاشامید و عیش کنید، باقی همه خودنمایی است و بس ناپایدار’، (ایران باستان ج 2 ص 1291)، سلوکیان نه فقط در جاهایی که شهر یونانی نداشت شهرهایی بنا می کردند بلکه در آسیای صغیر هم که مهاجرین یونانی زیاد داشت باز مهاجرین مینشاندند، بنابراین شهرهایی موسوم به سلوکیه و انطاکیه در قسمت آسیای صغیر خیلی زیاد است، مثلاً سلوکیه کیلیکیه، ... ببعض شهرهای سابق هم اسم دیگر دادند مثلاً ’ادنه’ و ’تارس’ را انطاکیه نامیدند، (تاریخ ایران باستان ج 3 صص 2115-2116)، رجوع به ایران باستان ج 3 ص 206 و 2456 ’تارسوس’ و معجم البلدان ج 6 صص 38- 41ذیل کلمه ’طرسوس’ و نزهه القلوب چ اروپا ج 3 ص 250 و 269 و قاموس کتاب مقدس ص 580 و منتهی الارب و آنندراج (ذیل: طرسوس) و تاریخ سیستان ص 355، 356، 359 و فهرست مجمل التواریخ و القصص و عقد الفرید ج 7 ص 284 و به ’طرسوس’ و ’تارسوس’ در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
تارس
نام قومی است: علی علیه السلام گفت چرا چندین خلق را نوبت همی بایدداشتن، آنجا پیغمبر علیه السلام گفت از جهت آن را که بدان ناحیه کسهااند بسیار مر آن قوم را که تارس و تاقیل خوانند و با این جابلق و جابلس بتعصب است. (ترجمه تفسیر طبری بلعمی)... پس جبرئیل علیه السلام مرا سوی تارس و تاقیل و یأجوج و مأجوج برد، ایشان کافر شدند و اسلام نپذیرفتند. (ترجمه تفسیر طبری بلعمی)
لغت نامه دهخدا
تارس(رِ)
مرد باسپر. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تارس(رِ)
یکی از خواجه سرایان خشایارشا که بر اثر توطئه علیه شاه بدار آویخته شد:... مقارن این احوال مردخا، کنکاشی را که دو نفر از خواجه سرایان، بغتان و تارس نام بر ضد شاه ترتیب داده بودند، کشف کرده قضیه را توسط استر به اطلاع شاه رساندند و شاه آن دو نفر را بدار آویخت. (ایران باستان ج 1 ص 199). رجوع به همان کتاب ص 901 و رجوع به ’تارش’ شود
لغت نامه دهخدا
تارس
مرد با سپر سپر دار
تصویری از تارس
تصویر تارس
فرهنگ لغت هوشیار
تارس((رِ))
مرد با سپر، سپردار
تصویری از تارس
تصویر تارس
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تارخ
تصویر تارخ
(پسرانه)
نام پدر ابراهیم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تارح
تصویر تارح
(پسرانه)
نام پدر ابراهیم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تارا
تصویر تارا
(دخترانه)
ستاره، ستاره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تارت
تصویر تارت
یکباره، هنگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارو
تصویر تارو
کنه که بر گاو و دیگر جانوران چسبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارم
تصویر تارم
خانه چوبی، سرا پرده
فرهنگ لغت هوشیار
کله سر، فرق سر بمعنی ترک کننده و رها کننده بمعنی ترک کننده و رها کننده رهاییده چشم پوشیده دست بداشته رسته کله سرفرق سریان سر آدمی، قسمت اعلای هرچیز قله، مغز دماغ، آنچه که در جنگ بر سر گذارند کلاه خود مغفر و مانند آن، راس (مثلث وغیره)، یاتارک سر. فرق سر میان بالای سر. ترک کننده رها کننده دست بدارنده. یا تارک ادب. بی ادب گستاخ. یا تارک دنیا. آنکه از دنیا اعراض کند زاهد پارسا. یا تارک صلاه (صلوه)، آنکه نماز نگزارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارض
تصویر تارض
درنگیدن، به زمین چسبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانس
تصویر تانس
انس گرفتن، خو گرفتن خو گیری رامش انس گرفتن خوی گرفتن مقابل توحش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاراس
تصویر تاراس
زیردست و تابع خود ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارا
تصویر تارا
ستاره کوکب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تایس
تصویر تایس
خوار گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاریس
تصویر تاریس
کشاورزی، کارگر گیری به کار گماری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تترس
تصویر تترس
شتافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاره
تصویر تاره
تیره و تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالس
تصویر تالس
دردمندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاسر
تصویر تاسر
بهانه کردن، درنگ کردن بهانه آوردن، درنگیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابس
تصویر تابس
دیگرگون شدن، نرم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاعس
تصویر تاعس
هلاک شونده، دور شونده
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی نهاده بها نرخ انگلیسی ساو (مالیات) قیمت نرخ نرخ ثابت هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمارس
تصویر تمارس
با هم جنگ و پیکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفرس
تصویر تفرس
فراست بردن، دانستن بعلامت و نشان، دریافت به زیرکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعرس
تصویر تعرس
فریفتن بر زنان زنبارگی زندوستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضارس
تصویر تضارس
دشمنی و جنگ کردن با هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراس
تصویر تراس
بام، مهتابی، ایوان وسیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحرس
تصویر تحرس
پاسداشت در پناه شدن، پاس داشتن، پاسداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجرس
تصویر تجرس
سخن گفتن، تکلم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارم
تصویر تارم
آلاچق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تراس
تصویر تراس
ایوان
فرهنگ واژه فارسی سره