- تاراج
- غارت، چپاول، تاختن، چپو کردن، به یغما بردن
معنی تاراج - جستجوی لغت در جدول جو
- تاراج
- غارت، ربودن اموال کسی به آشکار و با توسل به زور، چپاول کردن، دزدیدن
تاراج کردن: غارت کردن
- تاراج
- غارت، چپاول، یغما کردن، تاراجیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنچه میهمانرا پیشکش آرند
دایه و قابله را گویند
تیره و تاریک
زیردست و تابع خود ساختن
جمع تاره، بارها کرت ها (کرت دفعه) جمع تاره دفعات کرات مرتبه ها. توضیح مساوی توضیح بعضی از فرهنگها (تارات) را بمعنی تاراج نوشته اند و بیت ذیل را خاقانی شاهد آورده اند (بر تربت پاکش (تربت علی) از کرامات تاتار همی رود بتارات) ولی محققان (تارات) را بمعنی مذکور یعنی بکرات و مرات دانسته اند
تارت ها، هنگام ها، دفعه ها، مره ها، یک بارها، جمع واژۀ تارت
آن چه میهمان را پیشکش آرند
جمع تاره، دفعات، بارها
تار، تاریک
تاریک، مقابل روشن، تیره و تار، پیچیده، درهم، مبهم، مشکل، سیاه، بد، افسرده، اندوهگین، خشمگین، گمراه و پلید
دروغ لاینده
تازی پارسی گشته دراج: پور کبکنجیر جرب ای دادگستری که ز تاثیر عدل تو باز و عقاب خم زند از کبک و از جرب (سوزنی)
ستاره کوکب
ستاره
ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، استاره، ستار، کوکب، نجمه، کوکبه، نیّر، اختر، نجم، جرم
تاراج کردن
عمل تاراجگر تاراج کردن چپاول کردن
غارتگر یغما گر. چپوچی تاراج کننده، معشوق محبوب
جای غارت جای تاراج
غارتگر، یغماگر، چپوچی
یغما کردن اپیدن چپاول کردن
تاراج رفتن بغارت رفتن
تاراج کردن
تاراج دهنده بغارت دهنده
غارت کردن
غارتگر، تاراج کننده
به غارت رفتن