جدول جو
جدول جو

معنی تاجونس - جستجوی لغت در جدول جو

تاجونس
(نَ)
نام قصری است در ساحل دریا بین برقه و طرابلس. گروهی بدان انتساب دارند. (از معجم البلدان). رجوع به قاموس الاعلام ترکی و مراصد الاطلاع ص 90 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تارون
تصویر تارون
تاریک، مقابل روشن، تیره و تار، پیچیده، درهم، مبهم، مشکل، سیاه، بد، افسرده، اندوهگین، خشمگین، گمراه و پلید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاجور
تصویر تاجور
تاج دار، کنایه از صاحب تاج و تخت، پادشاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجانس
تصویر تجانس
هم جنس بودن، از یک جنس بودن، هم جنسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاجوار
تصویر تاجوار
تاج مانند، هر چیز شبیه تاج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاجورک
تصویر تاجورک
پرنده ای به اندازۀ کبوتر و دارای تاج پهن، مگس خوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناجنس
تصویر ناجنس
بدنژاد، بدسرشت، بدذات، بدکردار، برای مثال نخست موعظۀ پیر می فروش این است / که از مصاحب ناجنس احتراز کنید (حافظ - ۴۹۴)
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
غلاف شکوفۀ نخل است که هنوز نشکفته و از آن خوشه برنیامده باشد. (انجمن آرا) (آنندراج). غلاف شکوفۀ درخت خرما که هنوز نشکفته و خوشه برنیامده. (فرهنگ نظام)، بعضی پوست غلاف و شکوفه و کرونر آنرا که کافورالنخل و دقیق النخل و گشن نامند و هر سه را دانسته اند. (انجمن آرا) (آنندراج)، بعضی خوشۀ شکوفۀ آنرا (نخل را) که طلع نامند، دانند. (انجمن آرا) (آنندراج). بهترین آن دانۀ خوشبوی مأخوذ از نر آنست و مقوی دماغ و قلب و روح است، عرق آن مکرر خورده شده است و آنرا غنچۀ خرما و کاردوالی نیزگویند و به عربی کفری خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج). در شیراز عرق تارونه فراوان است. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
بندر کوچکی است در سومالی فرانسه، 3000 تن سکنه دارد، از سال 1884 میلادی تحت قیمومت فرانسه قرار گرفت
لغت نامه دهخدا
(تاجْ وَ رَ)
مرغ مگس خوار. مگس خواره. مگس خوره. مگس خور. مگس خوار. مرغ انجیر. مرغ انجیرخوار. انجیرخواره. انجیرخوره. انجیرخور. نوعی از خانوادۀ گنجشکان در منطقۀ حارۀ آمریکا که مگس خوار باشند. رجوع به مگس خوار شود
لغت نامه دهخدا
ناحیتی است در طرابلس غربی بر مشرق شهر طرابلس. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(تاجْ وَ)
تاج داری. سلطنت. پادشاهی کردن. بزرگی:
تاجوری یافت تخت و ملکت ایران
تا ز برش سیدالانام برآمد.
خاقانی.
عذری بنه ای دل که تو درویشی و او را
در مملکت حسن سر تاجوری بود.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(تارْ)
دهکده ای در درۀ شمال شرقی ’آلپ کارنیک’ نزدیک شهر تارویس ایتالیا به ارتفاع 811گز، دارای کلیسایی زیبا، کار خانه سیمان. 3150 تن سکنه دارد و در تابستان عده زیادی به آنجا می روند
لغت نامه دهخدا
منسوب به داجون، دهی به رملۀ شام، (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
بلوکی در ایالت ژیروند در حومه بردو دارای 1650 تن سکنه است، محصول آن شراب و شکلات است
لغت نامه دهخدا
(نُ)
نام کوهی نزدیک سوراقوسا
لغت نامه دهخدا
(باجْ وَ)
دهی از دهستان آختاچی بخش حومه شهرستان مهاباد در 25هزارگزی شمال خاوری مهاباد و 14هزارگزی باختر شوسۀ بوکان بمیاندوآب. کوهستانی، معتدل، مالاریائی. سکنۀ آن 134 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، توتون، حبوبات است. شغل اهالی زراعت، گله داری، صنایع دستی جاجیم بافی. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تاسْ سُ)
السّاندرو. شاعر ایتالیائی که در ’مودن’ بسال 1565 میلادی متولد شد و در سال 1635م. درگذشت. منشی مخصوص اکابر زمان و فرانسوای اول دوک مودن شد. مشهورترین آثارش منظومۀ حماسی خنده آور بنام ’قوه مضبوطه’ میباشد، اشعار دیگری نیز دارد
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناجنس
تصویر ناجنس
بی تربیت، بی ادب، بدنژاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاجون
تصویر لاجون
لاغر ضعیف سست بنیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجورک
تصویر تاجورک
مگس خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجوار
تصویر تاجوار
مانند تاج، گوهر یا چیزی دیگر که در خور تاج باشد، گرانبها قیمتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجانس
تصویر تجانس
هم جنس بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارون
تصویر تارون
تاریک، تار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجور
تصویر تاجور
داری تاج با افسر، پادشاه سلطان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساجون
تصویر ساجون
آهن نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارونس
تصویر ارونس
یونانی از گیاهان کرسنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجوری
تصویر تاجوری
تاج داری، سلطنت پادشاهی بزرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجور
تصویر تاجور
((وَ))
دارای تاج، پادشاه، سلطان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تارون
تصویر تارون
تاران، تیره و تاریک، تاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجانس
تصویر تجانس
((تَ نُ))
از یک جنس بودن، هم جنس بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاجون
تصویر لاجون
ضعیف، بی بنیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناجنس
تصویر ناجنس
((ج))
بدسرشت، بدذات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاووس
تصویر تاووس
طاووس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تجانس
تصویر تجانس
همگنی
فرهنگ واژه فارسی سره