جدول جو
جدول جو

معنی تاجرلو - جستجوی لغت در جدول جو

تاجرلو
(جِ)
قصبۀ کوچکی است در سنجاق مرعش از ولایات حلب واقع در مغرب مرعش و مرکز ناحیه ای است که تابع مرکز لوا است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تارلا
تصویر تارلا
(دخترانه)
کشتزار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تابلو
تصویر تابلو
پرده ای که روی آن تصویر کسی، چیزی یا منظره ای را ترسیم کرده باشند
صفحۀ فلزی یا چوبی که که بر سر در مکان ها، گذرگاه ها، فروشگاه ها و مؤسسه ها نصب می کنند و نام یا اطلاعات دیگری راجع به آن محل را بر روی آن درج می نمایند
کنایه از انگشت نما، کسی که بسیاری از مردم او را بشناسند و به یکدیگر نشان دهند، کسی که به داشتن یک صفت بد مشهور باشد، معروف، مشهور، انگشت کش، شهره، انگشت نشان، مشارٌ بالبنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاجیل
تصویر تاجیل
مهلت دادن، مدت معین کردن
فرهنگ فارسی عمید
(بُ)
دهی است از دهستان بخش نمین شهرستان اردبیل با 425 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
پسر ’توقان’ و نوۀ ’باتو’: پسر اول ’توقان’، ’تارتو’، او را خواتین و قومایان بوده اند اما نام ایشان معلوم نشده و دو پسر داشته است، ’تولابوقا’ فرزند او معلوم نشد، ’کونچاک’ پسری داشته بوزبوقا نام، (جامع التواریخ رشیدی ج 2 چ بلوشه ص 110)، و رجوع به همان کتاب ص 108 و 109 و بخش فرانسه ص 30 شود
لغت نامه دهخدا
نام قدیمش ’سمندر’، قصبه ایست در 150هزارگزی شمال غربی داغستان، و آن قرارگاه یکی از خانان قالمون بود، سکنۀ آن تاتار و مسلمانند، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1610)
لغت نامه دهخدا
تاتئو، مورخین رومیهالصغری نام ’تاتئو’ رئیس ترکان عربی را ’تاردو’ ضبط کرده اند: از زمانی که ’ون تی’ امپراتور چین بپادشاهی رسید، یعنی از سال 581 میلادی جمعی او را برانگیختند که در میان ترکان نفاق اندازد و چون تفرقه ای در میان ترکان جنوبی افتاده بود آن تفرقه را دامن زد و ’تاتئو’ نام رئیس ترکان غربی رابر ایشان برانگیخت و همین باعث شد که از آن به بعد ترکها همواره دو دسته بودند، یک دسته ترکان جنوبی و دیگر دسته ترکان غربی ... در سال 599 میلادی ’تاتئو’ کوششی کرد که دوباره ایشان را متحد سازد ولی این ’تاتئو’که مورخین رومیهالصغری او را ’تاردو’ نامیده اند با وجود آنکه در سال 575 میلادی سفیر روم را ... با تفرعن بسیار پذیرفته بود ... نتوانست در برابر شورش یکی از قبایل ترک ... پایداری کند، (احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ج 1 صص 177- 178)، در سال 580 میلادی ’تیبر’ دوم چون می خواست ترکان را بجنگ با ایران مجهز کند سفارت دیگری بریاست ’والانتن’ فرستاد ولی پسر ’دیزابول’ که مورخین رومی نام او را ’تاردو’ و مورخین چینی ’تاتئو’ ضبط کرده اند، و در آن زمان پادشاهی می کرد چندان خوب از این سفیر پذیرائی نکرد، (احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ج 1 ص 186)، ظاهراً این ’تاتئو’ باید غیر از ’تاتئو’ پسر ’سه تیه می’ یا ’ایستامی’ جد ترکان شرقی باشد، رجوع به ’تاتئو’ و احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ج 1 ص 181 و تاتئو در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
چهارلو، اصطلاحی در بازی ورق، نام یکی ازورق های بازی، ورق بازی که چهار خال دارد، نام ورقی از اوراق بازی که چهار خال بر آن نقش شده، نام هر ورقی از ورقهای بازی که چهار خال از یکی از خالهای مختلف بر روی آن نقش شده باشد، و رجوع به چهارلو شود
لغت نامه دهخدا
(بَ جَ)
دهی از دهستان اوچ تپه بخش ترکمان شهرستان میانه. سکنۀ آن 194 تن، آب از چشمه، محصول آن غلات و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(جِ رَ)
مؤنث تاجر. (اقرب الموارد) ، ناقۀ خریدار گیر، ضد کاسد. (منتهی الارب). اسب نجیب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(جَ رَ)
شهرکی است بمغرب از ناحیت هنین در سواحل تلمسان، و آن مولد عبدالمؤمن بن علی صاحب مغربست. (معجم البلدان). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
نام محلی در حوالی اردبیل. طایفۀ شیخ لو قدیم در شیخ لی لندر و باقرلو سکنی دارند. (از جغرافیای تاریخی غرب ایران ص 144)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
چارلی چاپلین، هنرپیشه و کارگردان مشهور سینمای صامت و ناطق. وی بسال 1889 میلادی در شهر لندن متولد شد و دیرزمانی در ایالات متحدۀ امریکا بسر برد و از نوابغ عالم سینما بشمار است. رجوع به چارلی چاپلین در ذیل لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
ابوعبداﷲ محمد بن ابراهیم وزیر خوارزم، در یتیمهالدهر چ دمشق ج 4 ص 156 اشعاری از وی نقل شده است
لغت نامه دهخدا
(تِ)
عنوانی که به آخرین جنگ معروف ناپلئون با پروس و انگلستان داده شده است. این جنگ در حدود قریه ای به همین نام واقع در بلژیک روی داد. سردار انگلیسی این جنگ ولینگتن و سردار پروسی بلوخر نام داشت. جنگ در روز 18 ژوئن 1815 میلادی صورت گرفت. دو روز قبل یعنی 16 ژوئن 1815 میلادی ناپلئون در جنگ معروف به لین یی که با پروسیها کرده پیروزی یافته و قرار بر این بود که ژنرال گروشی سردار او بموقع خود را به واترلو برساند. در روز 17 ژوئن، در طی یک بارندگی شدید کلیۀ راهها غیرقابل عبور شد و حرکت توپ خانه بناپارت را به تأخیر انداخت. ولینگتن که خود را بموقع بحدود تپۀ مون سن ژان نزدیک واترلو، رسانده بود موقع خود را مستحکم کرد. در حدود ساعت 11/5 روز 18 ژوئن جنگی که سرنوشت اروپا راتغییر داد شروع شد و حال آنکه بر طبق پیش بینی ناپلئون باید زودتر از این شروع شود. بواسطۀ این تأخیر بلوخر توانست خود را بموقع بکمک ولینگتن برساند. ظاهراً خندق جادۀ اوهاین و تأخیر ژنرال گروشی در رساندن امداد نیز به نابود شدن قسمتی از سپاه ناپلئون کمک کرده است. پس از این شکست ناپلئون بپاریس بازگشت و سرانجام ناچار تسلیم دشمنان گردید و به سنت هلن تبعید شده در آنجا درگذشت
نام شهری در یووا در ایالات متحدۀ امریکا که دارای چهل هزار تن جمعیت و حاکم نشین ناحیۀ مینوتری است
نام محلۀ قدیمی ’سیدنی’ شهر معروف استرالیا که در حدود 11200 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
(دِ مَ)
دهی است جزء دهستان مشگین خاوری بخش مرکزی شهرستان اهر در 31500گزی شمال خاوری خیاو و 7500گزی شوسۀ خیاو اردبیل و در جلگه واقع است. هوای آن معتدل است. 137 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه قره سو و محصولات آن غلات و حبوبات و پنبه و برنج و انگور و به و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی از دهستان سربند بخش سربند شهرستان اراک که در 27 هزارگزی راه عمومی واقعاست. جایی کوهستانی، سردسیر و دارای 199 تن سکنه است. آب آنجا از قنات و چشمه تأمین میشود و محصول عمده اش غلات و انگور و شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(جَ)
دهی است از دهستان سربند پائین بخش سربند شهرستان اراک، واقع در 24 هزارگزی جنوب باختری آستانه. کوهستانی و سردسیر، و آب آن از چشمه و قنات، و محصولات آن بنشن و پنبه است، 165 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند. از صنایع دستی قالیچه بافی در آن معمول است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(سَ جِ)
دهی است از دهستان حسن آباد بخش کلیبر شهرستان اهر، واقع در 28500گزی جنوب باختری کلیبر و 28500گزی راه فرعی تبریز به اهر. هوای آنجا معتدل و دارای 501 تن سکنه است. آب آنجا از دو رشته چشمه تأمین میشود. محصول آنجا غلات، میوۀ جنگلی، و شغل اهالی زراعت و گله داری است و صنایع دستی آنان فرش و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
دهی است از دهستان خدابنده لو بخش قروۀ شهرستان سنندج، واقع در 26هزارگزی جنوب خاور گل تپه و 6هزارگزی خاور دلی محمد. کوهستانی و سردسیر است، با650 تن سکنه. آب آن از چشمه ها. محصول آنجا غلات، انگور، لبنیات و صیفی. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن مالرو است. تابستان از طریق بهار و جمشیدآباد میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(سَتْ تا)
تیره ای از ایل نفراز ایلات خمسۀ فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
ترجمان را گویند و آن شخصی است که معنی لغتی را بلغت دیگر بفهماند. (برهان) (آنندراج). شخصی را گویند که معنی لغتی بلغتی دیگر بفهماند و آنرا ترجمان نیز گویند. (جهانگیری). کسی که زبانی را بزبان دیگر درآورد، مترجم. کسی که معنی لغتی بلغتی بفهماند و بعربی ترجمان گویند. رجوع به ترجمان شود
لغت نامه دهخدا
(ج جَ رِ)
شهری است پر جمعیت در افریقا بین ’ودان’ و ’زویله’ بین آن و هر یک از این دو مسافت یازده روز متوسط راه است ’زوبله’ در مغرب و ’ودّان’ در مشرق آن است و بین تاجرفت و فسطاط مصر قریب یک ماه راه است. (از معجم البلدان). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی از دهستان بروانان است که در بخش ترکمان شهرستان میانه واقع است و 379 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
دهی است جزء دهستان ایجرود بخش حومه شهرستان زنجان که در 50هزارگزی جنوب باختری زنجان، سر راه عمومی زنجان به صائین واقع شده. کوهستانی و سردسیر است و 523 تن سکنۀ ترک زبان دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، انگور و میوه جات شغل اهالی زراعت و بافتن گلیم و جاجیم است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
دهی از دهستان گل تپه فیض الله بیگی شهرستان سقز واقع در 37 هزارگزی شمال خاوری سقز و چهار هزارگزی خاور قلعه کهنه. کوهستانی سردسیر با 450 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات، محصول آنجا غلات و توتون و لبنیات و قلمستان، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است و در فصل خشکی از قلعه کهنه اتومبیل میتوان برد. (فرهنگ جغرافیائی ج 5)
لغت نامه دهخدا
پرده، پردۀ نقاشی، نمایش یاتصویربرجسته: تابلونویس، تابلوسازی، تابلو نویسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از تابلو
تصویر تابلو
نمایش یا تصویر برجسته، پرده نقاشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارمو
تصویر تارمو
خیلی باریک، تای مو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجره
تصویر تاجره
مونث تاجر زنی که بازرگانی کند
فرهنگ لغت هوشیار
فرمان دادن، مهلت دادن مولش دادن مولشاندن (مولش مهلت)، درمان کردن، نپذیرفتن مهلت دادن زمان دادن مقابل تعجیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابلو
تصویر تابلو
((لُ))
صفحه نقاشی، تخته ای سیاه یا سبز در کلاس درس، صفحه ای از جنس فلز، پلاستیک... که نام یا مشخصات محلی روی آن قید شده باشد، بسیار متمایز و مشخص
فرهنگ فارسی معین
بوم، پرده، تصویر، منظره، تخته سیاه، انگشت نما
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از محله های قدیمی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی