جدول جو
جدول جو

معنی تاجرانه - جستجوی لغت در جدول جو

تاجرانه
مانند تاجران، به روش بازرگانان
تصویری از تاجرانه
تصویر تاجرانه
فرهنگ فارسی عمید
تاجرانه(جِ نَ / نِ)
همچون تاجران. مانند بازرگانان
لغت نامه دهخدا
تاجرانه
مانند بازرگانان و تاجران
تصویری از تاجرانه
تصویر تاجرانه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاعرانه
تصویر شاعرانه
مربوط به شاعران، به سبک شاعران، به روش شاعران، همچون شاعران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاجزانه
تصویر عاجزانه
مانند عاجزان، با حالت عجز و ناتوانی، از روی عجز و زبونی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کافرانه
تصویر کافرانه
از روی کفر و بی دینی مانند کافران مثلاً چهرۀ کافرانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاوخانه
تصویر تاوخانه
تاب خانه، خانه ای که در زمستان با بخاری گرم شود، گرم خانه، خانۀ زمستانی، تاوانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساحرانه
تصویر ساحرانه
به روش ساحران، ساحروار مانند ساحران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهرانه
تصویر ماهرانه
با مهارت، از روی مهارت و استادی
فرهنگ فارسی عمید
(جِ)
ترجمان را گویند و آن شخصی است که معنی لغتی را بلغت دیگر بفهماند. (برهان) (آنندراج). شخصی را گویند که معنی لغتی بلغتی دیگر بفهماند و آنرا ترجمان نیز گویند. (جهانگیری). کسی که زبانی را بزبان دیگر درآورد، مترجم. کسی که معنی لغتی بلغتی بفهماند و بعربی ترجمان گویند. رجوع به ترجمان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مادرانه
تصویر مادرانه
آمیخته با مهر محبت، منسوب به مادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهرانه
تصویر ماهرانه
با زبردستی و مهارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کافرانه
تصویر کافرانه
مانند کافران ملحدانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاخرانه
تصویر فاخرانه
با شکوه شکوهمندانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاجزانه
تصویر عاجزانه
همانند عاجزان و ضعیفان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاجلانه
تصویر عاجلانه
شتابان بشتاب به طور تعجیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاعرانه
تصویر شاعرانه
لطیف و احساسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارانده
تصویر تارانده
پراکنده شده، از هم پاشیده
فرهنگ لغت هوشیار
خانه ای که در آن شیشه بندی و آینه کاری بود تا هر چه از بیرون باشد دیده شود و روشنایی خورشید در آن افتد، آسمان پر ستاره، خانه ای که در آن تنور یا بخاری باشد خانه زمستانی که در آن آتش افروزند، حمام گرمابه، شبستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجرزاده
تصویر تاجرزاده
فرزند تاجر و بازرگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجیکانه
تصویر تاجیکانه
منسوب به تاجیک مانند تاجیکان روی تاجیکانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهورانه
تصویر تهورانه
بیباکی و رشادت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاجیانه
تصویر حاجیانه
مانند حاجیان همچون حاجیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جابرانه
تصویر جابرانه
ستمگرانه ستمگرانه ستمکارانه ظالمانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساحرانه
تصویر ساحرانه
مانند ساحران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازیانه
تصویر تازیانه
آنچه بدان اسب را زنند، شلاق و قمچی است
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که نام او را در سیاهه سربازان بنیچه دهات مینوشتند در صورتیکه بجای خود کس دیگری را بخدمت سربازی اعزام میکرد ماهانه ای باو می پرداخت (قاجاریه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازیانه
تصویر تازیانه
((نِ))
شلاق، تسمه چرمی که با آن چهارپایان را هنگام تاختن بزنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جابرانه
تصویر جابرانه
((بِ نِ))
ظالمانه، ستمکارانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تارانده
تصویر تارانده
پراکنده، متفرق، دور کرده، ترسانیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاعرانه
تصویر شاعرانه
((عِ نِ))
همانند شاعر، مربوط به شاعران، عاشق، رمانتیک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تابخانه
تصویر تابخانه
((نِ))
خانه ای که دیوارهای آن آینه کاری شده باشد، حمام، گرمابه، خانه زمستانی که با بخاری و یا تنور گرم شود، شبستان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متحجرانه
تصویر متحجرانه
واپسگرایانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شاعرانه
تصویر شاعرانه
سروادیک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تازیانه
تصویر تازیانه
شلاق
فرهنگ واژه فارسی سره