جدول جو
جدول جو

معنی تاتیان - جستجوی لغت در جدول جو

تاتیان
تاتین یکی از حکما و از پیروان افلاطون وی بسال 130 میلادی در سوریه متولد شد و بعد نصرانیت اختیار کرد و چند مکتوب دائر بدعوت یونانیان به دین مسیح نگاشت، ولی بعدها مسیحیان در مسلک و مذهب مخصوص وی به نظر رفض نگریسته اند، رئیس مسلک مخصوص است که شراب و تأهل را حرام میداند، (قاموس الاعلام ترکی)، وی فیلسوف نوافلاطونی بود که سپس مسیحی گردید، متولد در آشور بین 110 و 120 و متوفی در حدود 175، وی در مسافرتهایی که برای کسب علوم میکرد، در باب ملل و نحل مختلف مطالعه کرد، در روم به آیین مسیحیت گروید و تلمیذ یوستیانوس گردید، وی در نخستین تصنیف خود بنام ’خطاب بیونانیان’ علل تغییر عقیدۀ خود را شرح داده است، وی پس از مرگ استاد خود (163) به آسیا رفت و بافرق مختلف شرقی آشنایی یافت، تاتیان انجیلی بنام دیاتسارون تألیف کرد که امروز در دست نیست، (از لاروس کبیر)، تاتیان یکی از روسای معروف کلیسا در شهر رها (در شمال غربی الجزیره) ومعلم دبستان ایرانیان:
... اندکی بعد یکی از رؤسای معروف کلیسا بنام تاتین چهار انجیل را ترجمه کرد که دیاتسارون خوانده شد ... از حدود قرن چهارم رها بر اثرتشکیل دبستانی جدید بنام ’دبستان ایرانیان’ شهرت فراوان یافت تأسیس این دبستان را بقدیس ابراهیم نسبت میدهند که بعد از سال 363 میلادی براثر تصرف نصیبین بدست ایرانیان مدرسه ای را که در آن شهر ایجاد کرده بود ترک گفت و به رها رفت و آنجا به تأسیس مدرسه جدید خود همت گماشت ... تعلیم ریطوریقا (خطابه) و جغرافیا و طبیعات و نجوم نیزدر این دبستان و سایر دبستانهای رها معمول بود و حتی از معلمین قدیمتر این دبستان افرادی مانند تاتین والبردیصانی هم بتحقیق و تعلیم فلسفۀ یونانی اشتغال وافر داشته اند، (تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی صفاصص 12- 13)، و هم مؤلف قاموس الاعلام ترکی نویسد: فیلسوفی دیگر است که در قرن پنجم میلادی در جزیره میزیسته و درباره تطبیق و مقایسۀ اناجیل کتابی بزبان یونانی تألیف کرده است که متن اصلیش مفقود و ترجمه لاتینی آن موجود است -انتهی وی همان فیلسوف نخستین است که مؤلف قاموس الاعلام او را شخصی دیگرپنداشته است
لغت نامه دهخدا
تاتیان
به قول صاحب حبیب السیر نام محلی است در آذربایجان: ... و از این جهت نایرۀ ملک اشرف در حرکت آمده از تبریز به سهند رفت و در آن منزل شنید که یاغی باستی و سیورغان داعیه دارند که شبیخون بر وی زنند لاجرم باتفاق برادر خود مصر مکمل شد متوجه شهرگشت در اثناء راه استماع نمود که سیورغان و یاغی باستی شب کوچ کرده بطرف خوی رفته اند و ملک اشرف ایشان را تعاقب نموده در صحرای اغتاباد تلاقی فریقین دست داد و بعد از کشش و کوشش ملک اشرف ظفر یافته یاغی باستی و سیورغان گریز به رستخیز اختیار کردند و اشرف در تاتیل نزول نمود نوشیروان نامی را که قبچاقی او بود به خانی برداشت و او را نوشیروان عادل خوانده در آذربایجان اران رایت استقلال برافراشت ... (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 235)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بازیان
تصویر بازیان
(پسرانه)
مکان روباز، مکانی نزدیک سلیمانیه محل یکی از جنگهای شیخ محمود حفید با انگلستان (نگارش کردی:بازیان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تاتینا
تصویر تاتینا
(دخترانه)
پرنده ای شکاری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اتیان
تصویر اتیان
آوردن، آمدن، انجام دادن، کنایه از جماع کردن، همبستر شدن
اتیان به مثل: آوردن مثل چیزی، نظیر و شبیه آوردن چیزی را
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تازیان
تصویر تازیان
تازنده، دونده، دواننده، تاخت و تازکننده
فرهنگ فارسی عمید
(یَ)
بلغت بربری باشه را گویند و آن مرغی است شکاری از جنس زرد چشم و آنرابه عربی ابوعماره خوانند. گوشت ویرا پخته و خشک کرده بسایند و سه روز با آب سرد خورند، سرفه را نافع است و سرگین او کلف را زایل کند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سی / یَ خوا / خا)
آمدن. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
نام ولایتی قدیم در هند، اسکندر ... بولایت کاتیان درآمد در اینجا عادتی است که زنان را با شوهران متوفای آنها میسوزانند و این عادت در میان بربرها از وقتی برقرار شده که زنی شوهر خود را زهر داده، (ایران باستان چ 1 ج 2 ص 1803)، و رجوع به اسکندر شود
لغت نامه دهخدا
این کلمه در بحر الجواهر مانند مترادفی برای راسن (سوسن کوهی) آمده است، و در جای دیگر نیافتیم
لغت نامه دهخدا
قصبۀ کوچکی است در ساحل غربی دریاچۀ وان و مرکز سنجاق گوار میباشد، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان برغان بخش کرج شهرستان تهران. در 34هزارگزی شمال باختری کرج و 17هزارگزی راه شوسۀکرج به قزوین واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 514 تن سکنه دارد و آب آن از رود خانه برغان و محصول آن غله و میوه و عسل و لبنیات است. شغل اهالی آنجا گله داری است. راه مالرو دارد و از راه کردان و علاقبند میتوان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
ناحیه ای از پنج بلوک عباسی فارس، مؤلف فارسنامۀ ناصری آرد: بلوک عباسی را بر پنج ناحیه قسمت کرده اند ’ناحیۀ ایسین و تازیان’، در قدیم این ناحیه یکی از هفت نواحی بلوک بودچنانکه در ذیل عنوان بلوک سبعه گذشت، درازی آن ناحیه از بند تا قریۀ سرخان پنج فرسخ و نیم و پهنای آن از یک فرسخ بیش نباشد، محدود است از مشرق بناحیۀ شمیل و از شمال بناحیۀ فین سبعه و از مغرب و جنوب بناحیۀ عباسی و قصبۀ آن را ایسین گویند، سه فرسخ شمالی بندرعباس است ... تازیان یک فرسخ در جانب شمال ایسین است، (فارسنامۀ ناصری جزء دوم ص 226)، دهی از دهستان ایسین بخش مرکزی شهرستان بندرعباس است و در 30 هزارگزی شمال باختری بندرعباس و 3 هزارگزی جنوب راه فرعی لار - بندرعباس واقع است، جلگه، گرمسیر و دارای 699 تن سکنه میباشد و آب آن از چاه و محصولش خرما و غلات است و شغل اهالی آنجا زراعت است، راه آن مالرو و دارای دبستان است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تاخته تاخته و دوان دوان، (برهان) (ناظم الاطباء)، تاخته و دوان دوان و شتابان، (آنندراج) (انجمن آرا)، شتابان، (غیاث اللغات)، دوان دوان و تازان، (فرهنگ نظام)، تاخت کنان، (ناظم الاطباء)، تازنده ای دونده، (آنندراج) :
تازیان و دوان همی آمد
همچو اندر فسیله ابر بهار،
رودکی،
روز جستن تازیان همچون نوند
روز دن چون شصت ساله سودمند،
رودکی،
تکاپوی مردم بسود و زیان
به تاب و به دو هرسوئی تازیان،
ابوشکور،
به پیش افکند تازیان اسب خویش
بخاک افکند هرکه آیدش پیش،
دقیقی،
بیامد هم آنگه خجسته سروش
بخوشّی یکی راز گفتش بگوش
که این بسته را تا دماوند کوه
همی بر چنین تازیان بی گروه،
فردوسی،
بشد تازیان تا بدان جایگاه
کجا بیژن گیو گم کرده راه،
فردوسی،
به یاری بیامد برش تازیان
خروشان و جوشان و نعره زنان،
فردوسی،
بشد تازیان تا سر پل دمان
به زه برنهاده دو زاغ کمان،
فردوسی،
زن مرد گوهرفروش آن زمان
بیامد بنزدیک او تازیان،
فردوسی،
چو بگذاشت خواهی همی مرز و بوم
از ایدر برو تازیان تا به روم،
فردوسی،
وزان سو که بگریخت افراسیاب
همی تازیان تا بدان روی آب،
فردوسی،
لب از چارۀ خویش در خندخند
چنین تازیان تا بکوه سپند،
فردوسی،
بیاید همی تازیان مادرم
نخواهد کزین بوم و بر بگذرم،
فردوسی،
بدو گفت خیره منه سر بخواب
برو تازیان نزد افراسیاب،
فردوسی،
ز کوه اندر آوردمش تازیان
خروشان و نوحه کنان چون زنان،
فردوسی،
بشد تازیان با تنی چند شاه
همی بود لشکر به نخجیرگاه،
فردوسی،
از ایدر برو تازیان تا به بلخ
که از بلخ شد روز ما تار و تلخ،
فردوسی،
بشد تازیان تا بشهری رسید
که آن را میان و کرانه ندید،
فردوسی،
شود تازیان تا بمرز ختن
نداند که ترکان شوند انجمن،
فردوسی،
بدو گفت رستم که ای نامدار
برو تازیان تا لب رودبار،
فردوسی،
تازیان اندرآمدند ز کوه
رنگ چون ریگ بی کرانه و مر،
فرخی،
زان سپس کان سال سلطان جنگ را
تازیان آمد به بلخ از مولتان،
فرخی،
هنوز از پی اش تازیان میدوید
که جو خورده بود از کف مرد و خوید،
(بوستان)،
، متحرک، جنبان:
دریای ظلمت را مکان، برجای و دایم تازیان،
ناصرخسرو،
ای بشب تار تازیان بچپ و راست
برزنی آخر سر عزیز بدیوار،
ناصرخسرو،
، قصدکنان، (برهان) (شرفنامۀ منیری)،
جمع تازی که عربان باشند، (برهان)، عربان وعربی زبانان، (آنندراج) (غیاث اللغات) (فرهنگ نظام)، رجوع به تازی شود
لغت نامه دهخدا
شهری است به سند، (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع)
لغت نامه دهخدا
یکی از صاحب منصبان دولت روم در زمان آنتونیوس، آنتونیوس قشون خود را مجبور کردحرکت کنند و ارمنستان را در طرف چپ خود گذاشته به آذربایجان در آمد و آنرا غارت کرد، او آلات محاصره و قلعه گیری را بر سیصد ارابه حمل کرده بود، در میان این آلات اسبابی داشت که طول آن هشتاد پابود و اگر یکی ازاین آلات می شکست مرمت آن امکان نداشت ... آنتونیوس بقدری شتاب در شروع به جنگ داشت که این ماشین آلات را باعث کندی دانسته آنها را در تحت نظارت صاحب منصبی تاتیانوس نام در محلی گذارد، (ایران باستان ص 2355)،
... پارتیها تاتیانوس را محاصره کردند واو باده هزار نفر در حین جنگ کشته شد، (ایران باستان ص 2356) ... این نتیجه باعث دماغ سوختگی و یأس عمومی رومیها گردید، زیرا میدیدند که عده کشتگان پارتی اینقدر کم است و حال آنکه پارتیها وقتی تاتیانوس رامحاصره کردند آنهمه سپاه رومی را کشتند، (ایران باستان ص 2357)، دیو کاسیوس (مورخ) اسم این سردار را چنین نوشته: اپیوس ستاتیانوس، ولی پلوتارک اسم او را تاتیانوس ذکر کرده، (ایران باستان حاشیۀ ص 2372)
لغت نامه دهخدا
عربستان، مکان و مقام عرب:
از عجم سوی تازیان تازد
پرورشگاه در عرب سازد،
نظامی،
دشت تازیان، برّ عرب را گویند، (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
گیاهی از تیره چتریان که دو ساله یا پایاست رازیانه و آن دارای انواع است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابیدن
تصویر تابیدن
تحمل کردن، طافت آوردن، پیچاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجمان
تصویر تاجمان
نوعی توتون چپق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاسیدن
تصویر تاسیدن
مضطرب و اندوهناک بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاغدان
تصویر تاغدان
(سم) تاقوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تافتان
تصویر تافتان
نانی که بر دیواره تنور پخته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتیان
تصویر اکتیان
بودن، هست شدن، اندوهزدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتیان
تصویر اعتیان
ابیشه گری (ابیشه جاسوس)، گزیده خریدن، پسادستی (نسیه خریدن)
فرهنگ لغت هوشیار
طاقچه بزرگی نزدیک بسقف خانه که هر دو طرف گشوده باشدگاهی طرف بیرون آنرا پنجره گذاشته و طرف درون آنرا نقاشی کرده و جام و شیشه الوان کنند و گاهی خالی گذارند و گاه هر دو طرف را شیشه کنند، روزنی که برای ورود روشنی آفتاب در عمارت گذارند، قسمی از حمام که در آن نشینند و خود را شویند و چرک خود را باز گیرند، گلخن حمام، کوره مسگری و آهنگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باتیال
تصویر باتیال
فرانسوی ژرفی
فرهنگ لغت هوشیار
بنای مرتفعی که در قلعه سازند، قلعه ای که در آن اسلحه و ابزار جنگی ذخیره کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختیان
تصویر اختیان
دشمنیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازیان
تصویر تازیان
دوان دوان تاخت کنان تازنده دونده، متحرک جنبان، قصد کنان
فرهنگ لغت هوشیار
درآمدن، بودن، زنبازی زنبازگی، آوردن، کشتن، به جا آوردن آمدن، بودن، آرمیدن با زن، آوردن، کردن کاری را، هلاک کردن، نزدیک رسیدن بلا یا دشمن کسی را، ارتکاب: ارتکاب ذنوب. یا اتیان بمثل. نظیر و شبیه آوردن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتیان
تصویر اتیان
((اِ))
آوردن، مانند و نظیر چیزی را آوردن، انجام دادن، آمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تازیانه
تصویر تازیانه
شلاق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تازیان
تصویر تازیان
اعراب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تازیدن
تصویر تازیدن
حمله کردن
فرهنگ واژه فارسی سره