جدول جو
جدول جو

معنی تاتول - جستجوی لغت در جدول جو

تاتول
کج دهان
تصویری از تاتول
تصویر تاتول
فرهنگ لغت هوشیار
تاتول
کسی که دهانش کج شده باشد، کج دهان، برای مثال من پیرم و فالج همه پیدا شده بر من / تاتولم و کج بینی و کفته شده دندان (عسجدی - مجمع الفرس - تول)
تصویری از تاتول
تصویر تاتول
فرهنگ فارسی عمید
تاتول
کسی که دهانش کج شده باشد، گیج، بیهوش. خل، ابله
تصویری از تاتول
تصویر تاتول
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاتوله
تصویر تاتوله
ریسمانی که بر پای اسب و استر گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاتوله
تصویر تاتوله
حلقه و زنجیر یا ریسمانی که به پای چهارپایان یا زندانیان ببندند، بخو، تاتوره، داتوره
فرهنگ فارسی عمید
پارسی تازی گشته تملول تنبول از گیاهان درختچه ای از تیره بیدهااز دسته فلفلها که گیاه بومی هند و مالزی و فیلیپین است و در هندوچین و ماداگاسکار و افریقای شرقی نیزمی رویدبرگ خشک شده این گیاه طعمی معطر دارد و از آن ماده ای بنام بتل استخراج کنند. این ماده مستخرج دارای اثر فایض و اشتهاآور و ضد کرم است. در اثر جویدن برگ تملول ترشحات بزاق زیاد میگردد و اشتها را تحریک میکند و ضمنا رنگ بزاق نیز قرمز میشود شاه حسینی بتل غاجی پان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانول
تصویر تانول
تاتول، آنکه دهانش کج شده باشد، کج دهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هاتول
تصویر هاتول
آب کدر و گل آلوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاتول
تصویر هاتول
کدر، تیره
آب هاتول واتول: آب کدر و گل آلود
فرهنگ فارسی معین
تاویل کردن آبله و بر آمدگی که در اثر سوختگی یا سائیده شدن در پوست بدن بوجود میاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاتو
تصویر تاتو
اسب کوتوله و پریال ودم و تندرو، یابو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاول
تصویر تاول
هر نوع برآمدگی که در اثر سوختگی یا ساییده شدن در پوست بدن به وجود می آید و رو پوست از لا پوست جدا می شود و مایعی در میان آن دو جمع می شود
جوانه، گوساله یا کره الاغ، برای مثال چنان ببینی تاول نکرده کار هگرز / به چوب رام شود یوغ را نهد گردن (اورمزدی- صحاح الفرس - تاول)
فرهنگ فارسی عمید
نوعی پستاندار که بدنش مانند حلقه های زره از فلس پوشیده شده است و در آمریکای جنوبی دیده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاتو
تصویر تاتو
اسب کوتوله پر یال و دم بریده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاول
تصویر تاول
((وِ))
خر و گاو جوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاول
تصویر تاول
((وَ یا وِ))
برآمدگی و تورم پوست بر اثر سوختگی یا ساییدگی
فرهنگ فارسی معین