جدول جو
جدول جو

معنی تاتول - جستجوی لغت در جدول جو

تاتول
کسی که دهانش کج شده باشد، کج دهان، برای مثال من پیرم و فالج همه پیدا شده بر من / تاتولم و کج بینی و کفته شده دندان (عسجدی - مجمع الفرس - تول)
تصویری از تاتول
تصویر تاتول
فرهنگ فارسی عمید
تاتول
شخصی را گویند که دهان او کج شده باشد، (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا)، کسی که دهان و پوزه اش پیچیده و کج باشد
لغت نامه دهخدا
تاتول
کج دهان
تصویری از تاتول
تصویر تاتول
فرهنگ لغت هوشیار
تاتول
کسی که دهانش کج شده باشد، گیج، بیهوش. خل، ابله
تصویری از تاتول
تصویر تاتول
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاتو
تصویر تاتو
اسب کوتوله و پریال ودم و تندرو، یابو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاتوله
تصویر تاتوله
حلقه و زنجیر یا ریسمانی که به پای چهارپایان یا زندانیان ببندند، بخو، تاتوره، داتوره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تانول
تصویر تانول
تاتول، آنکه دهانش کج شده باشد، کج دهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاول
تصویر تاول
هر نوع برآمدگی که در اثر سوختگی یا ساییده شدن در پوست بدن به وجود می آید و رو پوست از لا پوست جدا می شود و مایعی در میان آن دو جمع می شود
جوانه، گوساله یا کره الاغ، برای مثال چنان ببینی تاول نکرده کار هگرز / به چوب رام شود یوغ را نهد گردن (اورمزدی- صحاح الفرس - تاول)
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
بتأویل کردن. (زوزنی). تأول کلام، اول کلام است. (منتهی الارب) (از قطر المحیط). بیان کردن آنچه سخن به او بازگردد. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
اسبی از نوع خرد و کوتاه با موی ویال دراز و موهای بلند بر تن و مؤلف آنرا در بلاد بالکان بسیار دیده است خاصه در رومانی. بر ذون و اوستور و اسب تاتاری است. (منتهی الارب). فبعث ولده محمداً لیأتی به فقبص علیه و اتاه به راکباً علی تتو (بتایین مثناتین اولاهما مفتوحه و الثانیه مضمومه و هوالبرذون. (ابن بطوطه)
جانوری که در حمامها و جز آن متکون شود و بتازی ابن وردان گویند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نوعی حیوان پستاندار که بدنش از فلس پوشیده است و در امریکای جنوبی دیده می شود، تاتو
لغت نامه دهخدا
(وَ)
گاو جوان بود که هنوز کار نکرده باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 321). تاوک. (فرهنگ جهانگیری) (شرفنامۀ منیری) (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 284). گاو جوان. جهانگیری و سروری تاوک (با کاف) را هم به این معنی ضبط کردند و چون احتمال قوی تصحیف بود ضبط نکردم. (فرهنگ نظام). گاو باشد. (فرهنگ اوبهی). خر و گاو جوانه را گویند. (برهان) (از فرهنگ رشیدی) (از آنندراج) (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 284 ب) (ازناظم الاطباء). محمد معین در حاشیۀ برهان آرد: هم ریشه توله، تر، ترانه، رجوع به توله شود:
پردل چون تاول است و تاول هرگز
نرم نگردد مگر به سخت غبازه.
منجیک.
چنان ببینی تاول نکرده کار هگرز
بچوب رام شود یوغ را نهد گردن.
اورمزدی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 321).
گاه بخشش بسایلان بخشد
گله ها اسب و استرو تاول.
شمس فخری (از فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(وَ / وِ)
آبله بود که بسبب سوختن یا کار کردن بر اعضاء دست و پا پدید آید. (فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از فرهنگ رشیدی) (از فرهنگ نظام) (از ناظم الاطباء). با لفظ زدن و کردن استعمال میشود. در تهران این لفظ را با فتح ’واو’ استعمال میکنند و در قزوین با ضم ’واو’. (فرهنگ نظام). و آن مخفف تاب ول است مرکب از تاب بمعنی حرارت و ول که بلغت دری گل باشد و معنی ترکیبی آن گل آتش، چه بطریق مجاز داغ آتش را گل گویند چنانچه سامانی بدان تصریح کرده و الیق آن است که مخفف تاوول گوییم چه در اصل لغت دری تاب به ’واو’ است بجهت استکراه دو به ’واو’، یکی را اسقاط کردند. (فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج). حباب گونه ای که از سوختگی یا بیماری چون منطقه بر پوست پدید آید
لغت نامه دهخدا
زفر باشد، (لغت فرس اسدی چ عباس اقبال ص 330)، پیرامون و اطراف دهان را گویند، (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء)، و آن را نورسر گویند، (فرهنگ جهانگیری)، پوز، (فرهنگ رشیدی) :
من پیرم و فالج شده ام اینک بنگر
تانولم کژبینی و کفته شده دندان،
عسجدی،
... چنانکه در فرهنگ گفته، نوشته شد، سامانی گفته که مرکب است از تا بمعنی ادات انتها و غایت و نول بمعنی منقار و بطریق مجاز آنچه از انسان بمنزلۀ منقار باشد، تصنع و تکلف این ظاهر است، و ظاهراً این کلمه مرکب است از تان و تول چه تان بمعنی دهن و تول بمعنی کج و خمیده است، (آنندراج) (انجمن آرا) (ازفرهنگ رشیدی)، کج دهان، (ناظم الاطباء)، این شعر عسجدی غلط خوانده شد، تانول مرکب است از تا بمعنی کی و حتی، و نول، و نول بمعنی دهان و زفر و منقار آمده است چنانکه در کلمه کفچه نول، کلمه نول دیده میشود و نیز مولوی می گوید:
هرچه جز عشق است شد مأکول عشق
هر دو عالم دانه ای در نول عشق،
(مثنوی چ نیکلسون دفتر پنجم ص 174)،
رجوع بحاشیۀ برهان قاطع چ معین و ’نول’ در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
گروه بت پرست هند جنوبی در مدرس و سیلان، قاموس الاعلام ترکی آرد: ’نام قومی است در هندوستان و در کشور کرنت سکونت دارند و دارای زبان و خط مخصوصی میباشند’
لغت نامه دهخدا
برگی باشد برابر کف دست و بزرگتر و کوچکتر از کف دست نیز شود، (فرهنگ جهانگیری)، آن را در هندوستان با فوفل و آهک خورند، (برهان) (ازفرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا) (از فرهنگ رشیدی) (از آنندراج)، و لبها را بدان سرخ سازند، (برهان)، و آن را تنبول و پان نیز گویند، (فرهنگ جهانگیری)، برگ پان ... و تنبول نیز گویند، (فرهنگ رشیدی)، تانبول، (منتهی الارب) (تاج العروس) (ناظم الاطباء)، هندیان آن را تنبول گویند، برگ آن ببرگ توت مشابهت دارد و آن را از سواحل جنوبی به اطراف هند نقل کنند و استعمال آن با فوفل کنند چنان که فوفل را خرد بشکنند و در دهن گیرند پس برگ تنبول را با آهک نرم کرده بپالایند و اطراف آن را درهم شکنند و در دهان بخایند، خاصیت آن آن است که بوی دهان خوش کند و گوشت دندان محکم کند و طعام را هضم کند و آن سرد است در اول، خشک است در دوم، ابوحنیفه گوید: تنبول را طعم و بوی عظیم خوش بود ونبات آن را زراعت کنند و بشبه لبلاب بنباتی که در جوار آن باشد متعلق شود و ببالد و آنچه از او در زمین عرب است منبت او در نواحی عمان است، (ترجمه صیدنه)، رجوع به تامبول، تانبول، تنبول، تنبل، تال و تاج العروس و منتهی الارب و لسان العجم شعوری ج 1 ص 285 شود
لغت نامه دهخدا
کایوس والریوس، شاعر لاتن، متولد در ’ورنون’ حدود سال 84 قبل از میلاد و متوفی پس ازسال 47 قبل از میلاد مجموعۀ اشعار او بنام ’لپیتالم دوتتیس ا دو پله’ و قطعات غنائی بسیارش که همه حاکی از ظرافت و تبحر و آزاداندیشی بسیار است، از عشق شدید به معشوقه اش که ’لسبی’ نامیده میشد مایه گرفته است
لغت نامه دهخدا
تصویری از هاتول
تصویر هاتول
آب کدر و گل آلوده
فرهنگ لغت هوشیار
تاویل کردن آبله و بر آمدگی که در اثر سوختگی یا سائیده شدن در پوست بدن بوجود میاید
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته تملول تنبول از گیاهان درختچه ای از تیره بیدهااز دسته فلفلها که گیاه بومی هند و مالزی و فیلیپین است و در هندوچین و ماداگاسکار و افریقای شرقی نیزمی رویدبرگ خشک شده این گیاه طعمی معطر دارد و از آن ماده ای بنام بتل استخراج کنند. این ماده مستخرج دارای اثر فایض و اشتهاآور و ضد کرم است. در اثر جویدن برگ تملول ترشحات بزاق زیاد میگردد و اشتها را تحریک میکند و ضمنا رنگ بزاق نیز قرمز میشود شاه حسینی بتل غاجی پان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاتوله
تصویر تاتوله
ریسمانی که بر پای اسب و استر گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاتول
تصویر هاتول
کدر، تیره
آب هاتول واتول: آب کدر و گل آلود
فرهنگ فارسی معین
نوعی پستاندار که بدنش مانند حلقه های زره از فلس پوشیده شده است و در آمریکای جنوبی دیده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاتو
تصویر تاتو
اسب کوتوله پر یال و دم بریده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاول
تصویر تاول
((وِ))
خر و گاو جوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاول
تصویر تاول
((وَ یا وِ))
برآمدگی و تورم پوست بر اثر سوختگی یا ساییدگی
فرهنگ فارسی معین
آبله، آماس، برآمدگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد