جدول جو
جدول جو

معنی تابستان - جستجوی لغت در جدول جو

تابستان
دومین فصل سال، بعد از بهار و قبل از پاییز، مرکب از سه ماه تیر، مرداد و شهریور. در این فصل روزها از همه وقت درازتر و اشعۀ خورشید به عمود نزدیک تر و هوا گرم تر است
تصویری از تابستان
تصویر تابستان
فرهنگ فارسی عمید
تابستان
فصل گرما و زمان تابش یکی از چهار فصل سال بین بهار و پائیز
تصویری از تابستان
تصویر تابستان
فرهنگ لغت هوشیار
تابستان
((بِ))
دومین فصل سال، فصل گرما، صیف
تصویری از تابستان
تصویر تابستان
فرهنگ فارسی معین
تابستان
تموز، صیف
متضاد: زمستان، شتا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تابستان
تابستان به خواب دیدن پادشاه سخت بود. اگر گرمای سخت بود، چنانکه مردم را از آن زیان بود، دلیل که مردم آن دیار از پادشاه خیر و صلاح رسد و تابستان را به وقت خود در خواب دیدن پربار، دلیل که عز و دولتش زیاده شود و کارش به مراد رسد و برای مردم عام، پادشاه را به خواب دیدن، از پادشاه قوت و نصرت است. اگر تابستان را نه به وقت خویش بیند، تاویلش به خلاف این است. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باغستان
تصویر باغستان
جایی که چندین باغ پهلوی یکدیگر باشد، برای مثال سروی چو تو می باید تا باغ بیاراید / گر در همه باغستان سروی نبود شاید (سعدی۲ - ۴۴۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاکستان
تصویر تاکستان
جایی که تاک بسیار داشته باشد، باغ انگور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داغستان
تصویر داغستان
دل داغدار و پردرد و غم
فرهنگ فارسی عمید
(تَ بَ / بِ)
تابخانه. کاشانه. خانه زمستانی. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
نام قدیم سیادهن. قصبه ایست جزءدهستان دودانگه بخش ضیأآباد شهرستان قزوین در 34 هزارگزی خاور ضیأآباد و بر کنار راه شوسۀ قزوین به همدان و زنجان قرار دارد و دارای 8253 تن سکنه است. در جلگه واقع و هوای آن معتدل است. بوسیلۀ قنات و چاه و رود خانه ابهررود مشروب میگردد. محصول آن غلات، کشمش و قیسی و بادام است و شغل اهالی آن زراعت و باغبانی است. صنایع دستی مردم آنجا گلیم و جاجیم بافی است. دارای دبستان، شهربانی، پست و تلگراف و تلفن، ادارۀ املاک، ادارۀ کشاورزی و در حدود 150 باب دکان است. از آثار قدیمی آن حمامی متعلق به دورۀ شاه عباس است بفرمان رضاشاه در آن جا ساختمانهای جدید و خوبی احداث شده بود که اغلب آنها فعلاً خراب شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). این قصبه در 170هزارگزی تهران میان سیاه چشمه و سیاه باغ واقع است. راه آهن تهران به تبریز از آنجا میگذرد و ایستگاه راه آهن دارد
لغت نامه دهخدا
(بِ)
معرب تابستان. از آلات ارباب کیمیاست
لغت نامه دهخدا
(غِ)
از ’تاغ’ و ’ستان’ جایی که درخت تاغ درآنجا بسیار باشد. (ناظم الاطباء) (از لسان العجم)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
جایی که دارای درختهای متعدد انگور باشد. (فرهنگ نظام). باغستان درخت رز. (ناظم الاطباء). از ’تاک’ (رز، مو) + ’ستان’ (مزید مؤخرمکانی). موستان. باغ انگور. رزستان. باغ انگوری. مؤلف قاموس کتاب مقدس در ذیل تاک و تاکستان آرد: اول کسی که در کتاب مقدس به غرس تاکستان مذکور است، نوح بود. (سفر پیدایش 9:20) و در ایام سلف تربیت آن را بخوبی میدانستند.... اما وطن و منشاء تاک در کوههای شرقی آسیای صغیر میباشد لکن شام و فلسطین بواسطۀ داشتن انواع و اقسام مختلف انگور مشهور بودند و در هر تلی که در مملکت یهودیه باشد، برجی دیده میشود که از برای باغبانان ساخته شده است و بهترین انواع این ثمر خوشگوار و لذیذ در آن باغها میروید و گاهی خود بوتۀمو را میگذارند که بر زمین گسترده شود و شاخهایش برمودارها یا مکانهای بلندبرآمده ثمر دهد و از این جهت است که در میکاه 4:4 میگوید: ’و هرکس زیر مو خود وهرکس زیر انجیر خود خواهد نشست’. (مقابل کتاب زکریا3:10). و بسا میشود که مو بر اطراف دیوارهای خانه برآید. (کتاب مزامیر 128:3). تاکستان را با دیوار یا خاربست و حظیره محفوظ نموده برجی نیز برای باغبانان در آن میسازند. (انجیل متی 21:33 مقابل سفر اعداد 22:24، کتاب مزامیر 80:8-13 و کتاب امثال سلیمان 24:31). و تاکستان از جملۀ املاک مرغوب و محترم عبرانیان بود، اگر بدی و ضرری به آنها وارد میشد آن را چون بلایی میدانستند بدان جهت اشعیا درباره جنگ آشوریان میفرماید: ’در آن روز هر مکانی که هزار مو بجهت هزار پاره نقره داده میشد پر از خار و خس خواهد بود’. (کتاب اشعیا 7:23). و در جای دیگر چون خواهد که حزن و اندوه را تشخیص دهد می فرماید: ’شیرۀ انگور ماتم میگیرد و کاهیده میگردد و تمامی شاددلان آه میکشند’. (کتاب اشعیا 24:7). و همچنین چون زکریا (ی) نبی قصد آمدن روزهای خوش و سلامتی مینماید میفرماید: ’مو ثمر خود راخواهد داد’. (کتاب زکریا 8:12 مقابل کتاب حبقوق 3:17 و کتاب ملاکی 3:11). و البته موبری و پاک کردن تاک از زواید بر مطالعه کننده مخفی نخواهد بود که اشخاص باغدار شاخه و نهالهای سال گذشته و گاهی از اوقات مال سال آینده را پاک میکنند و قوم اسرائیل را عادت این بود که تاکستانها و سایر املاک و مزارع را مدت سه سال واگذارند و ثمرش را نچینند. (سفر لاویان 19:23). در بعضی از اماکن در اول بهار تاکها را پاک کرده بعد از نمو، شاخهایی را هم که انگور نداشته باشند میبرندو بعد از ظهور و نمو، خوشه ها با زرده های آنها را که بعد از موبری اول ظاهر شده است، پاک میکنند و اغلب اوقات تاکستان را دو بار فلاحت کنند و سنگ و ریگ او رابرچینند و چیدن انگور با درو نمودن مقارن است. (سفرلاویان 26:5، کتاب عاموس 9:13) زیرا که نوبرهای انگور در اول تابستان میرسد. (سفر اعداد 13:23) و عبرانیان برای انگور چیدن بیشتر فراهم میشدند تا برای درو. (کتاب اشعیا 16:9 و سفر داوران 9:27) ملاحظه در انگور. (قاموس کتاب مقدس ص 243-244). رجوع به تاک شود
لغت نامه دهخدا
(بِ نَ)
دهی از دهستان چهار دانگه بخش هوراند شهرستان اهر 16 هزارگزی شمال هوراند 31/5 هزارگزی جادۀ شوسۀ اهر کلیبر کوهستانی معتدل مایل بگرمی، مالاریائی 164 تن سکنه آب از چشمه. محصول غلات و گردو، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی گلیم بافی است راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ص 117)
لغت نامه دهخدا
(بِ / بَ)
منسوب به تابستان، صیفی. آنچه که مخصوص این فصل باشد: خانه تابستانی. لباس تابستانی. ازض ٌ مصیفه، زمین تابستانی. (منتهی الارب). مکان ٌ مصیف، جای تابستانی. (منتهی الارب). مکان ٌ مصیوف، جای تابستانی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
فتوی قضا. آنکه اجرای عدالت کند داور قاضی، پادشاه امیر، نماینده دولت در دادگاه که علیه مجرمان ادعا نامه صادر کند مدعی العموم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادبستان
تصویر ادبستان
مکتب جایگاه ادب پرورشگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاج ستان
تصویر تاج ستان
گیرنده تاج، پادشاه پیروز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمرستان
تصویر تمرستان
باغ خرما کویکستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرابستان
تصویر خرابستان
محل مخروبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارستان
تصویر خارستان
گلستان، جای پرجا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توتستان
تصویر توتستان
جایی که درختان توت درآن زیاد باشد توتستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باغستان
تصویر باغستان
باغ حدیقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاب تاب
تصویر تاب تاب
پرتو افکن، نور افشاننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبستان
تصویر تبستان
خانه زمستانی، کاشانه
فرهنگ لغت هوشیار
اتومبیل کرایه که در داخل شهرها مسافران را از نقطه ای به تقطه دیگر برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابستانی
تصویر تابستانی
منسوب به تابستان صیفی لباس تابستانی خانه تابستانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربستان
تصویر اربستان
آرابسک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
قانون، فتوا، فتوی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تازیستان
تصویر تازیستان
آرابسک
فرهنگ واژه فارسی سره
انگورستان، باغ رزی، تاک زار، موستان، موزار، باغ انگور، انگورزار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تابستانه
متضاد: زمستانی، صیفی
متضاد: شتوی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تابستان
فرهنگ گویش مازندرانی
کوهی در جنوب بالا جاده ی کردکوی
فرهنگ گویش مازندرانی
تابستان
فرهنگ گویش مازندرانی