- تاباک
- تپیدن و اضطراب و بیقراری و تب داشتن
معنی تاباک - جستجوی لغت در جدول جو
- تاباک
- تب، تپش، اضطراب، بی قراری، تپاک، تاپاک
- تاباک
- تپیدن و اضطراب و بی قراری، تب داشتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تپیدن و اضطراب و بیقراری
بالا خانه کوچک مخارجه، لاله گوش
تابدار روشن درخشان مشعشع
مازریون
روشن و براق، جلادار
تنه درخت
چوب دستی را گویند وآن چوب گنده ایست که بیشتر قلندران بر دست گیرند. تاباک تپیدن واضطراب و بی قراری، تب داشتن
بی باک، بی ترس، بی پروا، ناباک دار
تب، تپش، اضطراب، بی قراری، تپاک، تاباک
تابنده، درخشان، روشن، روشنایی دهنده، بن مضارع تاباندن، برافروخته
دارای فروغ و پرتو، تابان، درخشان، جذاب، کنایه از خوب
دلیر، بی پروا، بی ترس، بی بیم و بی احتیاط بی باک گستاخ: (ولشکرازاتراک ناباک که نه پاک دانند و نه ناپاک)
روشن، درخشان، تابدار
روشن، درخشان
چوب دستی را گویند و آن چوب گنده ای است که بیشتر قلندران بر دست گیرند
بالاخانۀ کوچک
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و فرمانروای جهرم در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی
از سر و کول هم بالا رفتن، بر هم نشستن