- تابا (دخترانه و پسرانه)
- تابنده، تابان
معنی تابا - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
روشن و براق، جلادار
تنه درخت
تپیدن و اضطراب و بیقراری و تب داشتن
چوب دستی را گویند وآن چوب گنده ایست که بیشتر قلندران بر دست گیرند. تاباک تپیدن واضطراب و بی قراری، تب داشتن
تب، تپش، اضطراب، بی قراری، تپاک، تاپاک
تابنده، درخشان، روشن، روشنایی دهنده، بن مضارع تاباندن، برافروخته
روشن، درخشان
تپیدن و اضطراب و بی قراری، تب داشتن
چوب دستی را گویند و آن چوب گنده ای است که بیشتر قلندران بر دست گیرند
پیرو، پردازه
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
پدر بزرگ، با احترام اسم از پدر بردن، تخلص شاعرکرد، حسین کرم الله، نام شاعرو عارف کرد، بابا طاهر عریان
پیرمرد کامل، پدر
عشوه فریب، دفع رد سخن کسی، وقت گذرانی بیهوده، شوخی ریشخند
گرفتگی و لکنت زبان را گویند
گردکشی سر کشی کردن سرباز زدن، سرکشی گردن کشی
بازگشت از گناه
زبان پولینزی ابر ماس آنچه اشویی است و بر ماسیدن (لمس کردن) آن روا نیست طبق آیین پولینزیان شخص یا چیزی را که دارای سجیه مقدس و از تماس با دیگران ممنوع باشد تابو گویند. نیز اهالی جزایر واقع در اقیانوس کبیر (تابو) را به معبودی خیالی و موهوم و بتعبیر اصح بمقدسات و اشیا محبوب خویش اطلاق نمایند. همینکه این نام بچیزی ذی روح یا بی روح اطلاق شد همه افراد بتعظیم و احترام بلکه به پرستش و ستایش او مجبور و مجذوب میشوند و هر که در این باره سهل انگاری کند منفور و مظهر تحقیر همگانی گردد
کاه دهنده کاه دهنده
داروی خوشبو که در غذا بریزند میز ناهارخوری، صفحه، لوح میز ناهارخوری، صفحه، لوح
پنهان شدن، باز داشته شدن
مطیع، خادم، فرمانبردار، پیرو، چاکر، پس رو
چپندر پوشی، زیر بغل گرفتن، پناه دادن
تابیدن
دیگرگون شدن، نرم شدن
گشن پذیری خرمای ماده
وحشت و نفرت نمودن از ریشه پارسی اپدی گشتن، بی زنی بی نیازی به زن زنگریزی
لنگه ته لنگه، چیزی که یک شکل نباشد
برافروختگی اخگر
اضطراب بی طاقتی بی قراری، اندوه ملالت. 3 تیرگی روی از غم و اندوه میل بچیزها مخصوصا میل زنان آبستن بخوردن چیزها تلواسه واسه
ستاره کوکب
از سر ادب ادب آموختن فرهیختن، باز خواست کردن کسی را برای کاربد، گوشمال دادن، گوشمالی گوشمال، جمع تادیبات