دهکده ای در درۀ شمال شرقی ’آلپ کارنیک’ نزدیک شهر تارویس ایتالیا به ارتفاع 811گز، دارای کلیسایی زیبا، کار خانه سیمان. 3150 تن سکنه دارد و در تابستان عده زیادی به آنجا می روند
دهکده ای در درۀ شمال شرقی ’آلپ کارنیک’ نزدیک شهر تارویس ایتالیا به ارتفاع 811گز، دارای کلیسایی زیبا، کار خانه سیمان. 3150 تن سکنه دارد و در تابستان عده زیادی به آنجا می روند
نام زن آنتیوخوس دوم که از طرف پدر خواهر وی بوده است. آنتیوخوس پس از صلح با بطلیموس فیلادلف پادشاه مصر دختر او را به حبالۀ نکاح آورد و لاادیس را با اینکه اولادی از او داشت از خود دور کرد. ولی از آنجا که آنتیوخوس بسیار عیاش و شهوت پرست و فاسدالاخلاق بود این زن بالاخره موفق شد که او را به طرف خود جلب و مسموم کند. (246 ق. م). پس از مرگ آنتیوخوس جنگ درونی به شدتی هر چه تمامتر در دولت سلوکی درگرفت و لاادیس و برنیس در سر تخت سلطنت با هم درافتادند. نفوذ زن اولی بیشتر بود چه او پسری داشت سلکوس نام که میتوانست بر تخت بنشیند ولی نیروی زن دوم بر زن اول میچربید چه اگر میتوانست فرصتی بدست آرد مصر به حمایت او می آمد. لاادیس موقع را مغتنم تشخیص داده به دشمن خود حمله کرد و اشخاصی را بر آن داشت که طفل را دزدیدند و مادر طفل نیفسرد و چندان قوت قلب نشان داد تا بهره مند گردید و قسمت محکم قصر را اشغال کرد بعد دشمن او چون موقع وی را متین و محکم دید از در دوستی درآمد و برنیس به سوگند او اطمینان کرد و در نتیجه به قتل رسید... ات ین بیزانسی بمناسبت ذکر مستعمراتی که آنتیوخوس بنا کرده بود گوید که مستعمره ای به اسم زنش نسا نام بود و مستعمرۀ دیگر به اسم خواهرش لاادیس نام. (ایران باستان ج 3 صص 2071- 2074) نام مادر سلکوس اول ملقب به نیکاتور (فاتح) و همسر آنتیوخوس. یکی از سرداران نامی فیلیپ دوم مقدونی. لاادیس یا لاادیسه را بگفتۀ ژوستن (کتاب 15، بند4) افسانه ای است بدین گونه: آنتیوخوس شبی در خواب دید که آپلن (رب النوع آفتاب به عقیدۀ یونانیها) با زن او (لاادیس) هم بستر گردید و پس از آنکه نطفه بسته شد، او حلقه ای به زن داد که دارای نشان لنگر کشتی بود و به او گفت که این حلقه را به پسری که میبایست متولد شود بدهد. این خواب را معجزه تصور کردند، زیرا روز دیگر در بستر لائودیس حلقه ای با نشان مذکور یافتند و سلکوس وقتی که بدنیا آمد بر رانش نیز چنین نشانی داشت. بعد وقتی که اسکندر به آسیا میرفت لائودیس حلقه را به پسرش داده نژاد او را روشن ساخت. اعقاب او این نشان را در رانشان داشتند و آن را علامت خانواده میدانستند... (ایران باستان ج 3 ص 2053 و 2679) نام خواهر سلکوس دوم (گالی نی کرس). این دختر را سلکوس چون دید از عهدۀ پادشاه پنت بر نمی آید موافق عادت دیرین سلوکیها به مهرداد دوم پنت داد تا بااین وصلت او را طرفدار خود گرداند. خواهر دیگرش زن آریارات کاپادوکیه بود. (ج 3 ایران باستان ص 2078) دختر مهرداد دوم پادشاه پنت که آنتیوخوس سوم (کبیر) پس از بستن عقد اتحاد با مهرداد وی رابه زنی گرفت. (221 ق. م) (ایران باستان ج 3 ص 2080)
نام زن آنتیوخوس دوم که از طرف پدر خواهر وی بوده است. آنتیوخوس پس از صلح با بطلیموس فیلادلف پادشاه مصر دختر او را به حبالۀ نکاح آورد و لاُادیس را با اینکه اولادی از او داشت از خود دور کرد. ولی از آنجا که آنتیوخوس بسیار عیاش و شهوت پرست و فاسدالاخلاق بود این زن بالاخره موفق شد که او را به طرف خود جلب و مسموم کند. (246 ق. م). پس از مرگ آنتیوخوس جنگ درونی به شدتی هر چه تمامتر در دولت سلوکی درگرفت و لاادیس و برنیس در سر تخت سلطنت با هم درافتادند. نفوذ زن اولی بیشتر بود چه او پسری داشت سلکوس نام که میتوانست بر تخت بنشیند ولی نیروی زن دوم بر زن اول میچربید چه اگر میتوانست فرصتی بدست آرد مصر به حمایت او می آمد. لاُادیس موقع را مغتنم تشخیص داده به دشمن خود حمله کرد و اشخاصی را بر آن داشت که طفل را دزدیدند و مادر طفل نیفسرد و چندان قوت قلب نشان داد تا بهره مند گردید و قسمت محکم قصر را اشغال کرد بعد دشمن او چون موقع وی را متین و محکم دید از در دوستی درآمد و برنیس به سوگند او اطمینان کرد و در نتیجه به قتل رسید... اِت ین بیزانسی بمناسبت ذکر مستعمراتی که آنتیوخوس بنا کرده بود گوید که مستعمره ای به اسم زنش نسا نام بود و مستعمرۀ دیگر به اسم خواهرش لاادیس نام. (ایران باستان ج 3 صص 2071- 2074) نام مادر سِلکوس اول ملقب به نیکاتور (فاتح) و همسر آنتیوخوس. یکی از سرداران نامی فیلیپ دوم مقدونی. لاادیس یا لااُدیسه را بگفتۀ ژوستن (کتاب 15، بند4) افسانه ای است بدین گونه: آنتیوخوس شبی در خواب دید که آپلن (رب النوع آفتاب به عقیدۀ یونانیها) با زن او (لااُدیس) هم بستر گردید و پس از آنکه نطفه بسته شد، او حلقه ای به زن داد که دارای نشان لنگر کشتی بود و به او گفت که این حلقه را به پسری که میبایست متولد شود بدهد. این خواب را معجزه تصور کردند، زیرا روز دیگر در بستر لائودیس حلقه ای با نشان مذکور یافتند و سلکوس وقتی که بدنیا آمد بر رانش نیز چنین نشانی داشت. بعد وقتی که اسکندر به آسیا میرفت لائودیس حلقه را به پسرش داده نژاد او را روشن ساخت. اعقاب او این نشان را در رانشان داشتند و آن را علامت خانواده میدانستند... (ایران باستان ج 3 ص 2053 و 2679) نام خواهر سلکوس دوم (گالی نی کرس). این دختر را سلکوس چون دید از عهدۀ پادشاه پُنت بر نمی آید موافق عادت دیرین سلوکیها به مهرداد دوم پُنت داد تا بااین وصلت او را طرفدار خود گرداند. خواهر دیگرش زن آریارات کاپادوکیه بود. (ج 3 ایران باستان ص 2078) دختر مهرداد دوم پادشاه پُنت که آنتیوخوس سوم (کبیر) پس از بستن عقد اتحاد با مهرداد وی رابه زنی گرفت. (221 ق. م) (ایران باستان ج 3 ص 2080)
انس دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نزد سبعیه از متکلمین استمالت هر یک از مدعوین است بدان چه هوای او و طبیعت او بدان مایل شود. کمال الدین ابوالغنایم در اصطلاحات صوفیه آرد: تأنیس تجلی در مظاهر حسیه است بخاطر انس دادن مرید مبتدی به تزکیه و تصفیه و آنرا تجلی فعلی نامند. (کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 83) ، دیدن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
انس دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نزد سبعیه از متکلمین استمالت هر یک از مدعوین است بدان چه هوای او و طبیعت او بدان مایل شود. کمال الدین ابوالغنایم در اصطلاحات صوفیه آرد: تأنیس تجلی در مظاهر حسیه است بخاطر انس دادن مرید مبتدی به تزکیه و تصفیه و آنرا تجلی فعلی نامند. (کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 83) ، دیدن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
از ’ای س’، ناامید کردن. (تاج المصادربیهقی). ناامید گردانیدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کم و خوار شمردن، اثر کردن در چیزی، نرم گردانیدن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به تأیس شود
از ’ای س’، ناامید کردن. (تاج المصادربیهقی). ناامید گردانیدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کم و خوار شمردن، اثر کردن در چیزی، نرم گردانیدن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به تأیس شود
بند کردن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بازداشت کردن کسی را. (از اقرب الموارد) ، پیش آمدن کسی را به مکروه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تعییر کردن او را. (از اقرب الموارد). سخن ناخوش بدو گفتن، خوار کردن. (تاج المصادر بیهقی). خرد و حقیر شمردن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خوار و ذلیل گردانیدن. (از منتهی الارب) ، سرزنش کردن کسی را. (از اقرب الموارد) ، غلبه کردن بر کسی. (منتهی الارب)
بند کردن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بازداشت کردن کسی را. (از اقرب الموارد) ، پیش آمدن کسی را به مکروه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تعییر کردن او را. (از اقرب الموارد). سخن ناخوش بدو گفتن، خوار کردن. (تاج المصادر بیهقی). خرد و حقیر شمردن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خوار و ذلیل گردانیدن. (از منتهی الارب) ، سرزنش کردن کسی را. (از اقرب الموارد) ، غلبه کردن بر کسی. (منتهی الارب)
مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: نام گلهای باستانی یعنی مردم قدیم فرانسه است و معبودی بهمین نام داشتند که وی را موکل بر رعد می پنداشتند و به احتمال قوی این همان رب ّالنوعی است که ژرمن های باستانی آنرا ’تور’ می نامیدند
مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: نام گلهای باستانی یعنی مردم قدیم فرانسه است و معبودی بهمین نام داشتند که وی را موکل بر رعد می پنداشتند و به احتمال قوی این همان رب ّالنوعی است که ژرمن های باستانی آنرا ’تور’ می نامیدند
ترسیس، طرسیس، مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: طبق مندرجات کتب عبرانی نام محل بسیار دوری است و بنابه روایتی کشتی های حضرت سلیمان از آنجا طلا حمل می نمودند، در تحقیق این مطلب اختلاف است، برخی گویند مقصود زنگبار است، جمعی را عقیده بر آنست که این موضع همان ’اوفیر’ مذکور در کتابهای عبرانی می باشد و بعضی گمان دارند مکان مجهولی است، گروهی نیز گویند همان ’تارتسۀ’ واقع در اسپانیا است، در جنوب اسپانیا در نزدیکی ’هوئلوا’ محلی موسوم به ’تارسیس’ وجود دارد که در آن معدن طلای بسیاری یافت شود و در زمان عرب ’طرطوشه’ نامیده میشده، ممکن است ’تارسیس’ عبرانیها و ’تارتسۀ’ فینیقی ها همین مکان باشد، رجوع به ’تارتسه’ شود
ترسیس، طرسیس، مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: طبق مندرجات کتب عبرانی نام محل بسیار دوری است و بنابه روایتی کشتی های حضرت سلیمان از آنجا طلا حمل می نمودند، در تحقیق این مطلب اختلاف است، برخی گویند مقصود زنگبار است، جمعی را عقیده بر آنست که این موضع همان ’اوفیر’ مذکور در کتابهای عبرانی می باشد و بعضی گمان دارند مکان مجهولی است، گروهی نیز گویند همان ’تارتسۀ’ واقع در اسپانیا است، در جنوب اسپانیا در نزدیکی ’هوئلوا’ محلی موسوم به ’تارسیس’ وجود دارد که در آن معدن طلای بسیاری یافت شود و در زمان عرب ’طرطوشه’ نامیده میشده، ممکن است ’تارسیس’ عبرانیها و ’تارتسۀ’ فینیقی ها همین مکان باشد، رجوع به ’تارتسه’ شود
ثااجیس. نامی از نامهای یونانیان. و عنوان محاوره ای است از محاورات منسوب به افلاطون و موضع آن فلسفه است. در بعض کتب اسلامی مانند کتاب الفهرست ابن الندیم و تاریخ الحکماء قفطی و عیون الانباء نام این کتاب آمده است و ناقدین عصر صحت انتساب آن را به افلاطون تردید کرده اند.
ثااَجیس. نامی از نامهای یونانیان. و عنوان محاوره ای است از محاورات منسوب به افلاطون و موضع آن فلسفه است. در بعض کتب اسلامی مانند کتاب الفهرست ابن الندیم و تاریخ الحکماء قفطی و عیون الانباء نام این کتاب آمده است و ناقدین عصر صحت انتساب آن را به افلاطون تردید کرده اند.
تانائیس، بزعم پیرنیا در تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1652 سیحون است که دیودور در (کتاب 17 بند 75) از آن ذکر میکند، رجوع به تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1694، 1698، 1703، 1713 و ج 3 ص 1972 شود
تانائیس، بزعم پیرنیا در تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1652 سیحون است که دیودور در (کتاب 17 بند 75) از آن ذکر میکند، رجوع به تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1694، 1698، 1703، 1713 و ج 3 ص 1972 شود
طاقدیس تاغدیس تاکدیس واژه پارسی است نام تختی افسانه ای، چین خوردگی های بزرگ زمین که خسمان است و برجستگی آن به سوی بالاست (طاق تازی گشته تاک پهلوی است) چین خوردگیهای عظیم زمین که بشکل قوسی است که تحدبش بطرف بالااست چین خوردگیهای عظیمی طاقی شکل آنتی کلینال
طاقدیس تاغدیس تاکدیس واژه پارسی است نام تختی افسانه ای، چین خوردگی های بزرگ زمین که خسمان است و برجستگی آن به سوی بالاست (طاق تازی گشته تاک پهلوی است) چین خوردگیهای عظیم زمین که بشکل قوسی است که تحدبش بطرف بالااست چین خوردگیهای عظیمی طاقی شکل آنتی کلینال