- بیگانه
- اجنبی
معنی بیگانه - جستجوی لغت در جدول جو
- بیگانه
- ناشناس، ناآشنا، غریب، کسی که از کشور دیگر باشد، اجنبی
- بیگانه ((نِ))
- غریب، ناآشنا، خارجی، اجنبی
- بیگانه
- Alien, Estranged
- بیگانه
- инопланетный , отчужденный
- بیگانه
- außerirdisch, entfremdet
- بیگانه
- інопланетний , відчужений
- بیگانه
- obcy, wyobcowany
- بیگانه
- 外星的 , 疏远的
- بیگانه
- alienígena, alienado
- بیگانه
- alieno, alienato
- بیگانه
- alienígena, alienado
- بیگانه
- extraterrestre, aliéné
- بیگانه
- buitenaards, vervreemd
- بیگانه
- มนุษย์ต่างดาว , เหินห่าง
- بیگانه
- alien, terasing
- بیگانه
- غريبٌ
- بیگانه
- बाहरी , परायापन
- بیگانه
- חייזרי , מנוכר
- بیگانه
- 宇宙人の , 疎遠な
- بیگانه
- 외계의 , 소외된
- بیگانه
- yabancı, yabancılaşmış
- بیگانه
- mgeni, aliea
- بیگانه
- ভিনগ্রহী , বিচ্ছিন্ন
- بیگانه
- غیر ملکی , بیگانہ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیش پرداخت
بی هسته بدون دانه
ویرانه
قسمتی از بهای شیئی را گویند که اول پرداخت گردد، پیش بها
ویرانه، جای خراب و ویران
مربوط به بچه ها، مانند بچه ها مثلاً سادگی بچگانه،
کنایه از احمقانه مثلاً فکرهای بچگانه
کنایه از مانند بچه ها نسنجیده مثلاً بچگانه رفتار کردن
کنایه از احمقانه مثلاً فکرهای بچگانه
کنایه از مانند بچه ها نسنجیده مثلاً بچگانه رفتار کردن
پولی که خریدار در موقع معامله به فروشنده می دهد تا پس از تحویل گرفتن کالا باقی پول را بدهد، سبغانه، پیش بها