جدول جو
جدول جو

معنی بیکنی - جستجوی لغت در جدول جو

بیکنی
کوه لاجورد. نام قدیم کوه دماوند کنونی. (تاریخ ایران باستان ج 1 ص 170)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیکن
تصویر بیکن
(دخترانه)
بدون رقیب، یگانه (نگارش کردی: بکن)
فرهنگ نامهای ایرانی
(بَ)
منسوب به بیان، یعنی تفسیری. (ناظم الاطباء). مربوط به علم بیان. رجوع به بیان شود، منسوب است به بیان بن سمعان تمیمی. (الانساب سمعانی). رجوع به بیانیه شود
لغت نامه دهخدا
(ژَ)
تیره ای از بهمئی از شعبه لیراوی از ایلات کوه گیلویۀ فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 89)
لغت نامه دهخدا
(ژَ)
منسوب به بیژن و نژاد و صفات او
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ)
نام شهری است که در روایات قدیم بنای آن را به جمشید نسبت دهند و گویند که سالها پایتخت افراسیاب بود و به کنگ دژ یا کندژ مشهور است. و آن در پنج فرسخی بخارا و سر راهی که نزدیک ’فربر’ به جیحون میرسد قرار دارد واکنون هم موجود است. این شهر در قرن چهارم دارای قلعه ای بود که فقط یک دروازه داشت و در وسط شهر مسجدی بود مزین به سنگهای مرمر و محرابی زراندود و حومه آن بازار داشت که گویند به هزار میرسید. (از ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی ص 492). و نیز رجوع به تاریخ بخارای نرشخی ص 5، 21، 22 و حدود العالم، معجم البلدان، نزهه القلوب ص 261، مراصدالاطلاع، الفهرست ابن الندیم، الجماهر ص 205، 157، فهرست حبیب السیر، مجمل التواریخ ص 309 و برهان و فرهنگهای فارسی شود:
منه دل در جهان کز بیخ برکند
جهان جم را که او آکند بیکند.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(کَ)
زاغه. آغل. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ)
منسوب است به بیکند از بلاد ماورأالنهر در یک منزلی بخارا و جمعی از علما به این دیار منسوبند و آنجا فعلاً خراب است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
آتول غیرمسکون، شامل 36 جزیره کوچک اقیانوس کبیر مرکزی، جزء جزائر مارشال، آزمایشهای بمبهای اتمی کشورهای متحدۀ امریکا در 1946 میلادی در اینجا انجام گرفت، (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
از جملۀ شعرای زمان سلطان یعقوب خان است و شخص دردمند و مستمند و خوش طبع بود و این مطلع از اوست:
چون کنم کز روزه سرو من خلالی گشته است
روی چون ماه تمام او هلالی گشته است.
هر کجا داغی است تنها بر دل افکار ماست
گلبن دردیم و گلهای ملامت بار ماست.
یکشبی گفتی مرو در خواب بیدارم هنوز
سالها شد کآن سخن را پاس میدارم هنوز.
(مجالس النفائس ص 300)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
منسوب به بیان مربوط بعلم بیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیکسی
تصویر بیکسی
بی خویشاوندی بی یاری، بینوایی بیچارگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیکینی
تصویر بیکینی
مایو دو تکه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
تعبيرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
Expressionistic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
expressionniste
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
expressionista
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
تاثیری
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
экспрессионистский
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
expressionistisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
експресіоністський
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
ekspresjonistyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
表现主义的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
yenye matumizi ya ufanisi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
প্রকাশবাদী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
espressionista
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
ifadeci
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
표현주의적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
表現主義的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
אקספרסיוניסטי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
ekspresionis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
อุปนิสัย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
expressionistisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
expresionista
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
अभिव्यक्तिवादी
دیکشنری فارسی به هندی