عروس، زنی که تازه ازدواج کرده، تازه عروس، نوعروس، پیوگ، بیوک، عروسه، گلین، ویوگ، بیو برای مثال بس عزیز و بس گرامی شاد باش / اندر این خانه به سان نوبیوگ (رودکی - لغت فرس۱ - بیوگ)
عَروس، زنی که تازه ازدواج کرده، تازِه عَروس، نُوعَروس، پَیُوگ، بُیوک، عَروسِه، گَلین، وَیوگ، بَیو برای مِثال بس عزیز و بس گرامی شاد باش / اندر این خانه به سان نوبیوگ (رودکی - لغت فرس۱ - بیوگ)
پیوگ. بیوک. عروس. (اسدی) (برهان) (جهانگیری) (آنندراج). عروس. مقابل داماد. (ناظم الاطباء). عروس بود بلغت خراسانی. (اوبهی). عروس، نسبت به داماد و نسبت به مادر شوهر و پدرشوهر. (یادداشت مؤلف) : بسا که مست درین خانه بودم و شادان چنانک جاه من افزون بد از امیر و بیوگ. رودکی. همه ساز عروسی کرده شهرو بیوگش ویسه و داماد ویرو. (ویس و رامین ازجهانگیری و سروری). زن ویرو بود شایسته خواهر بیوگ من بود بایسته دختر. (ویس و رامین از جهانگیری). - نوبیوگ، نوبیوک. نوعروس: بس عزیزم بس گرامی شاد باش اندرین خانه بسان نوبیوگ. رودکی
پیوگ. بُیوک. عروس. (اسدی) (برهان) (جهانگیری) (آنندراج). عروس. مقابل داماد. (ناظم الاطباء). عروس بود بلغت خراسانی. (اوبهی). عروس، نسبت به داماد و نسبت به مادر شوهر و پدرشوهر. (یادداشت مؤلف) : بسا که مست درین خانه بودم و شادان چنانک جاه من افزون بد از امیر و بیوگ. رودکی. همه ساز عروسی کرده شهرو بیوگش ویسه و داماد ویرو. (ویس و رامین ازجهانگیری و سروری). زن ویرو بود شایسته خواهر بیوگ من بود بایسته دختر. (ویس و رامین از جهانگیری). - نوبیوگ، نوبیوک. نوعروس: بس عزیزم بس گرامی شاد باش اندرین خانه بسان نوبیوگ. رودکی