دجاجه بائضه و بیوض، مرغ تخم گذار. ج، بیض، بیض. (از منتهی الارب). خایه گر. بسیار خایه کننده. (زمخشری). حیوان که تخم نهد. که خایه کند. که بسیار خایه کند مثل مرغ و ماهی. مقابل ولود. (یادداشت مؤلف)
دجاجه بائضه و بیوض، مرغ تخم گذار. ج، بُیض، بیض. (از منتهی الارب). خایه گر. بسیار خایه کننده. (زمخشری). حیوان که تخم نهد. که خایه کند. که بسیار خایه کند مثل مرغ و ماهی. مقابل ولود. (یادداشت مؤلف)
عروس، زنی که تازه ازدواج کرده، تازه عروس، نوعروس، پیوگ، بیوک، عروسه، گلین، ویوگ، بیو برای مثال بس عزیز و بس گرامی شاد باش / اندر این خانه به سان نوبیوگ (رودکی - لغت فرس۱ - بیوگ)
عَروس، زنی که تازه ازدواج کرده، تازِه عَروس، نُوعَروس، پَیُوگ، بُیوک، عَروسِه، گَلین، وَیوگ، بَیو برای مِثال بس عزیز و بس گرامی شاد باش / اندر این خانه به سان نوبیوگ (رودکی - لغت فرس۱ - بیوگ)