جدول جو
جدول جو

معنی بیوسیدن - جستجوی لغت در جدول جو

بیوسیدن
امید داشتن، توقع
تصویری از بیوسیدن
تصویر بیوسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
بیوسیدن
امید داشتن، توقع داشتن، برای مثال نکند میل بی هنر به هنر / که بیوسد ز زهر طعم شکر؟ (عنصری - ۳۶۶)
تصویری از بیوسیدن
تصویر بیوسیدن
فرهنگ فارسی عمید
بیوسیدن
((بَ دَ))
انتظار داشتن، چشم داشتن، طمع داشتن
تصویری از بیوسیدن
تصویر بیوسیدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

چشم داشتن امید داشتن: هر چه خواهند یابند و بهر چه پیوسند رسند، طمع داشتن: افتطعمون می پیوسید و طمع میدارید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیوسیدن
تصویر پیوسیدن
بیوسیدن، امید داشتن، توقع داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوسیدن
تصویر بوسیدن
ماچ و بوسه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یوسیدن
تصویر یوسیدن
یوزیدن، طلب کردن، جستن، جستجو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوسیدن
تصویر بوسیدن
بوسه زدن، بوسه گرفتن، ماچ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوسیدن
تصویر بوسیدن
((دَ))
بوسه دادن، ماچ کردن
فرهنگ فارسی معین
поцеловать
دیکشنری فارسی به روسی
চুমু খাওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بژولیدن
تصویر بژولیدن
ژولیده شدن، ژولیده ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشولیدن
تصویر بشولیدن
دیدن ودانستن، نگریستن، بشوریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشوریدن
تصویر بشوریدن
نفرین، دعای بد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیوسنده
تصویر بیوسنده
منتظر، متوقع، طمعکار
فرهنگ لغت هوشیار