- بیوسیدن
- امید داشتن، توقع
معنی بیوسیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- بیوسیدن
- امید داشتن، توقع داشتن،
برای مثال نکند میل بی هنر به هنر / که بیوسد ز زهر طعم شکر؟ (عنصری - ۳۶۶)
- بیوسیدن ((بَ دَ))
- انتظار داشتن، چشم داشتن، طمع داشتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چشم داشتن امید داشتن: هر چه خواهند یابند و بهر چه پیوسند رسند، طمع داشتن: افتطعمون می پیوسید و طمع میدارید
بیوسیدن، امید داشتن، توقع داشتن
ماچ و بوسه کردن
یوزیدن، طلب کردن، جستن، جستجو کردن
بوسه زدن، بوسه گرفتن، ماچ کردن
поцеловать
küssen
поцілувати
całować
beijar
baciarsi
embrasser
kussen
mencium
चुमना
kubusu
চুমু খাওয়া
بوسہ دینا
ژولیده شدن، ژولیده ساختن
دیدن ودانستن، نگریستن، بشوریدن
نفرین، دعای بد کردن
منتظر، متوقع، طمعکار