- بیوار
- شب پره، خفاش
معنی بیوار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
درمانده و بیچاره
غریب، برای مثال بدو گفت کز خانه آواره ام / ز ایران یکی مرد بیواره ام (اسدی - ۲۱۰) ، بی کس، تنها، بیچاره، درمانده، بیگانه، ناشناس
غروب، عصر
پروار پرواره
میدان و خیابانی که باغچه ها و چمنها و درختان بسیار دارد و محل گردش عموم است بلوار
مقابل خفته، کسی که در خواب نباشد، هوشیار
شب پره خفاش
نا توان، خسته، مریض
منتظر خدمت بی حقوق، کار بی مزد و اجر
کسی که کاری ندارد بیشغل بی پیشه، آنکه منصب و مقامی ندارد
شغل کار عمل
فلان و بهمان، فلان فیسال
دور، جدا، برکنار
بسیارگویی، شل زبان ول زبان، ولگسار
سرزنش، ملامت
بی ننگ کمبل کسی که از کارهای ناشایست ننگ نداشته باشد بی ننگ
دامپزشک
آنچه از خشت و گل یا سنگ یا آجر یا چیز دیگر در کناره زمین یا چهار سمت خانه درست کنند و جائی را باآن محصور سازند، دیوال هم گفته اند
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
آن قسمت از دامنه کوه که زیباترین قسمت آن می باشد، نام منطقه ای در کردستان نزدیک عمادیه (نگارشکردی: بهروار)
تعطیل
سویت و مساوی بودن و برابری کوچه و بزرن خواه در شهر و یا در ده و روستا باشد
هنگام عصر نزدیک غروب آفتاب مقابل شبگیر
بیگاری، کار بی مزد کردن
کسی که کار، شغل و پیشه ای ندارد
آزرده، روگردان و گریزان از چیزی، کسی که از چیزی بدش بیاید و از آن دوری کند
کسی که در خواب نباشد، کنایه از آگاه، هوشیار
بیدار شدن: از خواب برخاستن، کنایه از هوشیار شدن
بیدار کردن: کسی را از خواب برانگیختن، کنایه از هوشیار ساختن، آگاه کردن
بیدار ماندن: نخوابیدن، به خواب نرفتن
بیدار شدن: از خواب برخاستن، کنایه از هوشیار شدن
بیدار کردن: کسی را از خواب برانگیختن، کنایه از هوشیار ساختن، آگاه کردن
بیدار ماندن: نخوابیدن، به خواب نرفتن
نزدیک غروب آفتاب، عصر، هنگام عصر
ایوار کردن: سفر کردن هنگام عصر
ایوار کردن: سفر کردن هنگام عصر
دام پزشک، پزشکی که بیماری جانوران، به ویژه چهارپایان را درمان می کند و برای این کار دورۀ دانشگاهی دیده است