جدول جو
جدول جو

معنی بینوایی - جستجوی لغت در جدول جو

بینوایی
تهیدستی، بیچارگی، بی سر و سامانی
تصویری از بینوایی
تصویر بینوایی
فرهنگ فارسی عمید
بینوایی
بیچیزی تهیدستی، بیچارگی بی سر و سامانی، ناتوانی درماندگی
تصویری از بینوایی
تصویر بینوایی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیشوایی
تصویر پیشوایی
سرکردگی، رهبری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بینایی
تصویر بینایی
بینا بودن، بینندگی، بصیرت، از حواس پنجگانه که وظیفه اش دیدن چیزها است و مرکز آن چشم است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نانوایی
تصویر نانوایی
محل پختن و فروختن نان مثلاً دکان نانوایی، صنف نانوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بساوایی
تصویر بساوایی
از حواس پنج گانۀ انسان که سردی، گرمی، زبری و نرمی اشیا را به وسیلۀ پوست درمی یابد، لامسه
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
حالت و چگونگی بی نوا. بی سرانجامی. (ناظم الاطباء). بی سامانی. (آنندراج) ، بی غذایی. کمی آزوقه. بی قوتی. تنگدستی: سوری رفت تا مثال دهد علوفات بتمامی ساختن چنانکه هیچ بی نوایی نباشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 45). گفت... آن یکی بسیارخوار بوده ست طاقت بی نوایی نداشت بسختی هلاک شد. (گلستان) ، گدائی. (ناظم الاطباء). فقر. افلاس. (ناظم الاطباء). ناداری. محرومیت:
هر آنکس که باشد ترا زیردست
مفرمای در بی نوایی نشست.
فردوسی.
چو کودک ز خردی بمردی رسید
در آن خانه جز بی نوایی ندید.
فردوسی.
بی نوایی نتیجۀ شرمگنی است. (قابوسنامه).
ز بی نوایی مشتاق آتش مرگم
چو آن کسی که به آب حیات شد مشتاق.
خاقانی.
پس مصلحت در آنست که... سفر کنم که بیش از این طاقت بی نوایی نمیآرم. (گلستان).
من از بی نوایی نیم روی زرد
غم بینوایان رخم زرد کرد.
سعدی.
- بی نوایی کشیدن، محرومیت و فقر تحمل کردن: پیداست که من و این آزاد مردان بی نوایی تا چند توانیم کشید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 327).
، بیچارگی. (ناظم الاطباء). درماندگی. عجز:
او نیز بوجه بی نوایی
میداد بدان سخن گوایی.
نظامی.
چو روز بی نوایی بر سر آید
مرادت خود بزور از در درآید.
نظامی.
میداد ز راه بی نوایی
کالای گشاده را روایی.
نظامی.
، نداشتن آواز و گفتار. (ناظم الاطباء). بی آوازی. (آنندراج). نوا نداشتن:
گر پارسا زنی شنود شعر پارسیش
وآن دست بیندش که بدان سان نوازنست
آن زن ز بی نوایی چندان نوا زند
تا هر کسیش گوید کاین بی نوا زنست.
یوسف عروضی.
، سکوت و خاموشی:
مائیم و نوای بی نوایی
بسم اﷲ اگر حریف مایی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
چشم، عین، (برهان)، رجوع به بینائی شود،
بینائی، دیده وری و بینندگی باشد، (برهان)، قدرت دید، نیروی چشم، رجوع به بینائی شود، بصیرت
لغت نامه دهخدا
تصویری از بینمازی
تصویر بینمازی
زنی که حائض باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نانوایی
تصویر نانوایی
شغل وعمل نانواخبازی، محل پخت وفروش نان خبازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سینمایی
تصویر سینمایی
رخشاریک
فرهنگ لغت هوشیار
عمل پیشوا امامت قیادت رهبری: پس در روزگار پادشاهان این خاندان... برانم از پیشواییها و قضاها و شغلها که ویرا (بوصادق تبانی را) فرمودند... . یا پیشوایی فرستادگان. پیشواز رفتن پذیره شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتنهایی
تصویر بتنهایی
جدا گانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیریایی
تصویر بیریایی
عمل و حالت بیریا خلوص صداقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیدوامی
تصویر بیدوامی
ناپایداری مقابل دوام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیحواسی
تصویر بیحواسی
حس و ادراک نداشتن بیخودی، کم حافظگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیخوابی
تصویر بیخوابی
بیداری، خوابیدن نتوانستن، هوشیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بساوایی
تصویر بساوایی
یکی از حواس پنجگانه انسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیحیایی
تصویر بیحیایی
بی شرمی بی آزرمی مقابل حیا، گستاخی جسارت
فرهنگ لغت هوشیار
بینندگی بصیرت، قوه باصره یکی از حواس ظاهر که مرکز آن چشم و وظیفه وی دیدن اشیا است باصره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بساوایی
تصویر بساوایی
((بِ))
لمس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بینایی
تصویر بینایی
بینندگی، بصیرت، قوه باصره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بساوایی
تصویر بساوایی
لامسه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بینهایت
تصویر بینهایت
بیکران
فرهنگ واژه فارسی سره
اسم احتیاج، پریشان حالی، تنگ دستی، تهی دستی، فقر، مستمندی، ناداری، نیازمندی
متضاد: توانگری، غنا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دید، رویت، باصره، اطلاع، بصیرت، بینش، دانایی
متضاد: شنوایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بی وفایی
تصویر بی وفایی
Faithlessness, Unfaithfulness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سینمایی
تصویر سینمایی
Cinematic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی وفایی
تصویر بی وفایی
вероломство , неверность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سینمایی
تصویر سینمایی
кинематографический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی وفایی
تصویر بی وفایی
Treulosigkeit, Untreue
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سینمایی
تصویر سینمایی
filmisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی وفایی
تصویر بی وفایی
зрада , невірність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سینمایی
تصویر سینمایی
кінематографічний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی وفایی
تصویر بی وفایی
niewierność
دیکشنری فارسی به لهستانی