- بینوایی
- بیچیزی تهیدستی، بیچارگی بی سر و سامانی، ناتوانی درماندگی
معنی بینوایی - جستجوی لغت در جدول جو
- بینوایی
- تهیدستی، بیچارگی، بی سر و سامانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بینندگی بصیرت، قوه باصره یکی از حواس ظاهر که مرکز آن چشم و وظیفه وی دیدن اشیا است باصره
بینا بودن، بینندگی، بصیرت، از حواس پنجگانه که وظیفه اش دیدن چیزها است و مرکز آن چشم است
بینندگی، بصیرت، قوه باصره
بیکران
لامسه
یکی از حواس پنجگانه انسان
بیداری، خوابیدن نتوانستن، هوشیار
بی شرمی بی آزرمی مقابل حیا، گستاخی جسارت
حس و ادراک نداشتن بیخودی، کم حافظگی
زنی که حائض باشد
عمل و حالت بیریا خلوص صداقت
ناپایداری مقابل دوام
جدا گانه
عمل پیشوا امامت قیادت رهبری: پس در روزگار پادشاهان این خاندان... برانم از پیشواییها و قضاها و شغلها که ویرا (بوصادق تبانی را) فرمودند... . یا پیشوایی فرستادگان. پیشواز رفتن پذیره شدن
رخشاریک
از حواس پنج گانۀ انسان که سردی، گرمی، زبری و نرمی اشیا را به وسیلۀ پوست درمی یابد، لامسه
محل پختن و فروختن نان مثلاً دکان نانوایی، صنف نانوا
شغل وعمل نانواخبازی، محل پخت وفروش نان خبازی
سرکردگی، رهبری
Faithlessness, Unfaithfulness
Cinematic
вероломство , неверность
кинематографический
Treulosigkeit, Untreue
filmisch
зрада , невірність
кінематографічний
niewierność
filmowy
不忠 , 不忠实
infidelidade