جدول جو
جدول جو

معنی بیلین - جستجوی لغت در جدول جو

بیلین(لیُنْ)
بیلیون. میلیارد. هزارمیلیون. (یادداشت مؤلف). رجوع به بیلیون شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آیلین
تصویر آیلین
(دخترانه)
هاله اطراف ماه، هاله، خرمن ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بالین
تصویر بالین
(دخترانه)
کمکی دیوار و ستون، چوبی که پشت در نهند، کلون (نگارش کردی: بان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیلیون
تصویر بیلیون
عددی معادل ۱۰۹، میلیارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالین
تصویر بالین
بستر، بالش، آنچه در موقع خواب بر آن تکیه دهند، آن قسمت از بستر یا تختخواب که طرف سر و سینه واقع می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیلان
تصویر بیلان
ترازنامه، سیاهه ای که بنگاه ها در آخر سال می نویسند و دارایی و بدهی خود را در آن معین می کنند، بیلان
فرهنگ فارسی عمید
بیلک، پند و نصیحت نیک، رای نیک، (ناظم الاطباء)، رجوع به بیلک شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
سر ویلیام مدک. (1860- 1924 میلادی) عالم انگلیسی فیزیولوژی. (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نوعی خاک رس برای پوشاندن سقف حمام ها و برای زدودن لکه ها مانند صابون. (از دزی ج 1 ص 136)
لغت نامه دهخدا
(بینیِنْ)
لارنس. (1869- 1943 میلادی) شاعر بریتانیائی. خازن نقاشیها در موزۀ بریتانیائی و متخصص در هنر شرقی. چندین کتاب در باب هنر نوشته که نقاشی در شرق دور (1908 میلادی) و نقاشان دربار مغولان کبیر (1921 میلادی) از آن جمله است. کتاب اشعار نظامی (1928 میلادی) در وصف یک نسخۀ خطی خمسۀ نظامی و مزین به مینیاتورهای رنگی از زیباترین آثار اوست. دیوانش چند مجلد است. قطعه ای برای کشتگان از معروفترین اشعار انگلیسی زمان جنگ جهانی اول اوست. (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
نام قریه ای است از قرای حمص که خالد بن خلی در سال 65 هجری قمری نعمان بن بشیر انصاری را که از پیروان زبیر بود بدان جا بقتل رسانید، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(بِ لیِلْ)
جان دو. (1249- 1315 میلادی) سومین پسر بیلیل (بارون) ، در 1292- 1296 میلادی پادشاه اسکاتلند بود. وی پس از مرگ مارگریت دوشیزۀ نروژ (1290 میلادی) مدعی سلطنت شد... و تاجگذاری نمود. در 1299 میلادی در فرانسه گوشه گزید. (از دائره المعارف فارسی)
ادوارد دو. (1363 میلادی) شاه اسکاتلند پسر شاه جان د بیلیل. در 1332 میلادی به کمک ادوارد سوم به اسکاتلند تاخت و طرفداران دیوید دوم رامغلوب نمود. پس از بازگشت دیوید از فرانسه (1341 میلادی) ، هیچگاه قدرتی نیافت. (از دائره المعارف فارسی)
جان دو. بارون انگلیسی (1269 میلادی). مؤسس کالج بیلیل در آکسفرد، نایب السلطنۀ الکساندرسوم در اسکاتلند بود ولی بعنوان خیانت برکنار شد
لغت نامه دهخدا
آب بدبوی و متعفن، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ یَ قی)
بی گمان و بدون شک و حتماً و یقیناً. (ناظم الاطباء) : استیقان، بیقین دانستن. ایقان، بیقین دانستن چنانکه هیچ گمانی نماند. (ترجمان القرآن). رجوع به یقین شود
لغت نامه دهخدا
بهین، (السامی فی الاسامی ص 108)، بهتر، تندرو، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است در شش فرسخی ری در نزدیکی قوهدالعلیا و بازاری موسوم به کیلین دارد، (از معجم البلدان)، در ناحیت فشابویه سی پاره دیه است، کوشک و علیاباد و کیلین و جرم و قوج اغاز معظم قرای آنجاست، (از نزهه القلوب ص 54)
لغت نامه دهخدا
نیلی، نیلگون، نیل فام، کبودرنگ، به رنگ نیل:
بر سر دریای نیلین تیغ کافر روسیان
بر جزیره رویناس و لنبران انگیخته،
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 406)
لغت نامه دهخدا
فوجی از قشون، (از دزی ج 1 ص 136)
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: بی + دین، کافر و بیراه و بی مذهب، (آنندراج)، بی کیش و بی مذهب و ملحد، (ناظم الاطباء)، کافر، بی کتاب، که دین ندارد، (یادداشت مؤلف)، آنکه دین ندارد، بی کیش، لامذهب، مقابل دیندار، زندیق، (مهذب الاسماء) :
بمن بر پس از مرگ نفرین بود
همان نام من پیر بی دین بود،
فردوسی،
گرانمایه کسری ورا یار گشت
دل مرد بیدین پرآزار گشت،
فردوسی،
نگون بخت را زنده بردار کرد
سر مرد بیدین نگونسار کرد،
فردوسی،
ای ملکی کز تو به هر کشوری
بهرۀبیدینان گرم و عناست،
فرخی،
هیچ بیدین به زر او را نتوانست فریفت
ورچه شاهان جهان را بفریبند به زر،
فرخی،
رای را زنده تو بجهاندی و بزدودی همی
زنگ کفر از روی بیدینان به صمصام صقیل،
فرخی،
مرد را در دین روا باشد که جوید دین بعقل
بازگوی آخر که بیدین را علامت چیست پس،
ناصرخسرو،
خسیس است و بیقدر و بیدین اگر
فریدونش خالست و جمشید عم،
ناصرخسرو،
قاضی بیدین از ابلیس لعین پرفتنه تر است،
(گلستان)،
ترا با چنین علم و ادب که داری با بیدینی حجت نماند، (گلستان)،
مرا چه کار به ابن زیاد بیدین است
فرشته را چه سروکاربا شیاطین است،
؟
لغت نامه دهخدا
(لیُنْ)
در بعضی ممالک (از جمله ایران، امریکا وتا چندی پیش در فرانسه) مترادف میلیارد یعنی هزارمیلیون، و در بعضی دیگر (از جمله انگلستان، آلمان و فعلاً در فرانسه) بمعنی یک میلیون میلیون میباشد، در فارسی نیز می نویسند: بیلین. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
در اصطلاح بانکی به معنای ترازنامه است، (از یادداشت مؤلف) (از لغات فرهنگستان)، توازن، (یادداشت مؤلف)، موازنۀ دخل و خرج حالت دارائی تاجر، نمودار حساب دخل و خرج بازرگان،
- بیلان بستن، تراز بستن
لغت نامه دهخدا
در ادبیات روسی مجموعۀ عظیمی از اشعار قهرمانی و داستانی قدیم روسیه (بعضی از قرن 11 میلادی) که قرنها دهان بدهان میگشت، وسرانجام در قرن 18 میلادی جمعآوری و تحقیق در آنها آغازشد، اشخاص داستانهای بیلینی همه قدرت فوق طبیعی دارند، اگرچه بیلینی در نتیجۀ ورود عناصر خارجی (اسکاندیناویائی، بیزانسی شرقی) تغییراتی یافته است ولی سخت جنبۀ روسی دارد و تأثیر بارآوری در ادبیات، موسیقی و هنر روسی داشته است، (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
برلن. پرجمعیت ترین و بزرگترین شهر آلمان و پایتخت آن کشور قبل از جنگ بین الملل دوم، و آن در ساحل نهر اشپره قرار دارد و دارای بیش از 3445000 تن جمعیت است. پس از جنگ بین الملل دوم این شهر به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم شد. قسمت شرقی آن بسال 1949 میلادی پایتخت جمهوری دموکراتیک آلمان (آلمان شرقی) شد و آن 1122000 تن جمعیت دارد. قسمت غربی جزو آلمان غربی است و دارای 2228000 تن جمعیت است. (فرهنگ فارسی معین) (دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
منسوب به بال
لغت نامه دهخدا
تصویری از بالین
تصویر بالین
بالشی را گویند که زیر سر نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیدین
تصویر بیدین
آنکه دین ندارد بی کیش لامذهب مقابل دیندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیلان
تصویر بیلان
فرانسوی تراز نامه ترازنامه تراز نامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیلیون
تصویر بیلیون
هزار ملیون
فرهنگ لغت هوشیار
صورت ریز دارایی و بدهی شرکت ها و مؤسسات که معمولاً در آخر سال مالی تهیه شود، ترازنامه (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیلیون
تصویر بیلیون
عددی معادل هزارمیلیون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالین
تصویر بالین
بالش، بستر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیلان
تصویر بیلان
تراز
فرهنگ واژه فارسی سره
بستر، بالش، بالشت، متکا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ترازنامه، کارکرد، کارنامه، گزارش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بستر
فرهنگ گویش مازندرانی