سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، تفشه، سرزنش، بیغاره، ملامت، سرکوفت، نکوهش، تفش، تفشل، طعنه، عتیب، زاغ پا، پیغاره، سراکوفت
سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، تَفشِه، سَرزَنِش، بیغارِه، مَلامَت، سَرکوفت، نِکوهِش، تَفش، تَفشَل، طَعنِه، عِتیب، زاغ پا، پیغارِه، سَراکوفت
آشیانۀ پرندگان، لانۀ مرغ شکرتیغال، ماده ای سفید و شیرین که توسط حشره ای بر روی شاخ و برگ گیاهی خاردار با گل های آبی رنگ به همین نام تولید می شود و مصرف دارویی دارد، خارشکر
آشیانۀ پرندگان، لانۀ مرغ شَکَرتیغال، ماده ای سفید و شیرین که توسط حشره ای بر روی شاخ و برگ گیاهی خاردار با گل های آبی رنگ به همین نام تولید می شود و مصرف دارویی دارد، خارشِکر
ببغان. (دزی ج 1 ص 50). طوطی. ببغاء. توتک. (فرهنگ فرانسه به فارسی نفیسی) ، پا گرفتن، قائم و استوار شدن: چو شیخ شهر ترا دید در نماز افتاد دمی اگرچه بپا ایستاد باز افتاد. غنی
ببغان. (دزی ج 1 ص 50). طوطی. ببغاء. توتک. (فرهنگ فرانسه به فارسی نفیسی) ، پا گرفتن، قائم و استوار شدن: چو شیخ شهر ترا دید در نماز افتاد دمی اگرچه بپا ایستاد باز افتاد. غنی
سرزنش و طعنه، (برهان)، بیغاره، طعنه و سرزنش، (سروری) (از جهانگیری)، ملامت، (اسدی)، نکوهش، ملامت، (یادداشت مؤلف)، سرزنش و طعنه، (انجمن آرا) (آنندراج)، و رجوع به بیغاره شود
سرزنش و طعنه، (برهان)، بیغاره، طعنه و سرزنش، (سروری) (از جهانگیری)، ملامت، (اسدی)، نکوهش، ملامت، (یادداشت مؤلف)، سرزنش و طعنه، (انجمن آرا) (آنندراج)، و رجوع به بیغاره شود
از پیغ، بمعنی چیزی نوک تیز + ال، ادات نسبت، نیزه، (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) (اوبهی)، رمح: دریغ آن سر و برز و آن یال او هم آن تیر و آن تیغ و پیغال او، (از فرهنگ اسدی)
از پیغ، بمعنی چیزی نوک تیز + َال، ادات نسبت، نیزه، (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) (اوبهی)، رمح: دریغ آن سر و برز و آن یال او هم آن تیر و آن تیغ و پیغال او، (از فرهنگ اسدی)
جمع واژۀ بغل، بغله. استران. (ترجمان علامه جرجانی ص 27) (از اقرب الموارد) (آنندراج). جمع واژۀ بغل. (ناظم الاطباء) : مراکب راهوار و بغال و جمال بسیار. (جهانگشای جوینی). و رجوع به بغل و بغله شود
جَمعِ واژۀ بَغل، بَغلَه. استران. (ترجمان علامه جرجانی ص 27) (از اقرب الموارد) (آنندراج). جَمعِ واژۀ بَغل. (ناظم الاطباء) : مراکب راهوار و بغال و جمال بسیار. (جهانگشای جوینی). و رجوع به بغل و بغله شود
آشیان جانوران را گویند و به این معنی به جای حرف ثالث (غ) ’خای’ نقطه دار هم به نظر آمده است، (برهان) (آنندراج)، آشیان جانوران، (ناظم الاطباء)، چیزی است دوایی، شبیه به نمک و همچو ترنجبین بر خار می بندد و بعضی گویند آشیان کرمی است که بر بوتۀ خار می سازد و در آن حلاوتی به اندک عفوصتی هست و به عربی سکرالعشر خوانند و بعضی گویند سکرالعشر صمغی است که ازدرخت عشر برمی آید، (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، شکرالعشر به فارسی شکرک کوهی است، (از الفاظ الادویه)، گیاهی که به درون، شکر تیغال دارد و در درکه آن را تیغ قندک گویند، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
آشیان جانوران را گویند و به این معنی به جای حرف ثالث (غ) ’خای’ نقطه دار هم به نظر آمده است، (برهان) (آنندراج)، آشیان جانوران، (ناظم الاطباء)، چیزی است دوایی، شبیه به نمک و همچو ترنجبین بر خار می بندد و بعضی گویند آشیان کرمی است که بر بوتۀ خار می سازد و در آن حلاوتی به اندک عفوصتی هست و به عربی سکرالعشر خوانند و بعضی گویند سکرالعشر صمغی است که ازدرخت عشر برمی آید، (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، شکرالعشر به فارسی شکرک کوهی است، (از الفاظ الادویه)، گیاهی که به درون، شکر تیغال دارد و در درکه آن را تیغ قندک گویند، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
قدح بود، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 326) (اوبهی)، قدح و پیالۀ بزرگ را گویند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی به پیش لاله به کف بر نهاده به زیغال، رودکی
قدح بود، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 326) (اوبهی)، قدح و پیالۀ بزرگ را گویند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی به پیش لاله به کف بر نهاده به زیغال، رودکی
قدح، (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (برهان) (آنندراج) : شکفته لاله تو ریغال بشکفان که همی به دور لاله به کف برنهاده به ریغال، رودکی، رجوع به زیغال شود، کشکول، (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان)
قدح، (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (برهان) (آنندراج) : شکفته لاله تو ریغال بشکفان که همی به دور لاله به کف برنهاده به ریغال، رودکی، رجوع به زیغال شود، کشکول، (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان)
در علم عروض آن است که شاعر معنی خویش تمام بگوید و چون بقافیت رسد لفظی بیارد که معنی بیت بدان مؤکدتر و تمامتر گردد چنانکه گفته اند: آنکه بدرخشد چو مصقول آینه در آفتاب، و شک نیست که لمعان آینۀ مصقول در آفتاب بیشتر و تمامتر باشد و لکن معنی بیت بذکر آفتاب احتیاج ندارد که تشبیه او آن مشبه را در روشنی و درخشیدن بآینۀ مصقول تمامست، (المعجم فی معاییر اشعار العجم چ مدرس رضوی ص 264)، رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و تعریفات جرجانی شود، بازایستادن از کاری، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (ناظم الاطباء)، وقف کردن بر مساکین چیزی را، خاموش بودن، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
در علم عروض آن است که شاعر معنی خویش تمام بگوید و چون بقافیت رسد لفظی بیارد که معنی بیت بدان مؤکدتر و تمامتر گردد چنانکه گفته اند: آنکه بدرخشد چو مصقول آینه در آفتاب، و شک نیست که لمعان آینۀ مصقول در آفتاب بیشتر و تمامتر باشد و لکن معنی بیت بذکر آفتاب احتیاج ندارد که تشبیه او آن مشبه را در روشنی و درخشیدن بآینۀ مصقول تمامست، (المعجم فی معاییر اشعار العجم چ مدرس رضوی ص 264)، رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و تعریفات جرجانی شود، بازایستادن از کاری، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (ناظم الاطباء)، وقف کردن بر مساکین چیزی را، خاموش بودن، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)