جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بغال

بغال

بغال
بَغل ها، قاطِرها، اَستَرها، سَتَرها، چِمناها، جمعِ واژۀ بَغل
بغال
فرهنگ فارسی عمید

بغال

بغال
جَمعِ واژۀ بَغل، بَغلَه. استران. (ترجمان علامه جرجانی ص 27) (از اقرب الموارد) (آنندراج). جَمعِ واژۀ بَغل. (ناظم الاطباء) : مراکب راهوار و بغال و جمال بسیار. (جهانگشای جوینی). و رجوع به بغل و بغله شود
لغت نامه دهخدا

بغال

بغال
استربان. (منتهی الارب)... قاطرچی. (ناظم الاطباء). استروان. ج، بغالون. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

بغاز

بغاز
ترکی تنگه آبراه -1 قطعه چوبی که کفشگیران میان کفش و قالب گذارند پغاز فانه پانه فهانه، تکه چوبی که نجاران بوقت شکافتن چوب در شکاف آن گذارند پغاز فانه پانه فهانه. قسمت آب باریکی که دو دریا را بهم متصل میکند و یا دو خشکی را از هم جدا مینماید مانند بغاز بسفر و بغاز دارد انل که اولی دریایی اسود را بدریای اژه (بحر الجزایر) متصل مینماید و آن هر دو آسیا را از اروپا جدا میکنند باب تنگه
فرهنگ لغت هوشیار

بغات

بغات
جمع باغی سرکشان نافرمانان، اشخاصی از تبعه اسلام را گویند که ضد پیشوایان معصوم دین قیام نمایند مانند خوارج نهروان که ضد علی ع قیام کردند. جهاد و مبارزه با این طایفه بر مسلمانان واجب است
فرهنگ لغت هوشیار