- بیغار
- سرزنش، ملامت
معنی بیغار - جستجوی لغت در جدول جو
- بیغار
- سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، تفشه، سرزنش، بیغاره، ملامت، سرکوفت، نکوهش، تفش، تفشل، طعنه، عتیب، زاغ پا، پیغاره، سراکوفت
- بیغار ((بِ))
- سرزنش، طعنه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سرزنش طعنه
سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، تفش، سرکوفت، نکوهش، سرزنش، پیغاره، تفشه، عتیب، زاغ پا، سراکوفت، طعنه، بیغار، تفشل، ملامت
نوعی چرم که برنگ سرخ و موج دار و خوش بو میباشد، اهل بلغارستان
مقابل خفته، کسی که در خواب نباشد، هوشیار
شب پره، خفاش
نا توان، خسته، مریض
منتظر خدمت بی حقوق، کار بی مزد و اجر
کسی که کاری ندارد بیشغل بی پیشه، آنکه منصب و مقامی ندارد
فلان و بهمان، فلان فیسال
دور، جدا، برکنار
بسیارگویی، شل زبان ول زبان، ولگسار
بی پایان، بینهایت
بی ننگ کمبل کسی که از کارهای ناشایست ننگ نداشته باشد بی ننگ
دامپزشک
تعطیل
پارسی تازی گشته تغار
پلشت بری سترون کردن باژ ستاندن، باژ دادن: نهانی، زمین بی باژ بخشیدن تمام گرفتن عامل خراج را، دادن خراج بپادشاه در نهان و فراز از عمال آن، بخشیدن پادشاه زمینی را بشخصی بدون خراج، زمین اعطایی که داشتن آن متضمن معافیت کلی یا جزئی مالیاتی است
بیگاری، کار بی مزد کردن
کسی که کار، شغل و پیشه ای ندارد
آزرده، روگردان و گریزان از چیزی، کسی که از چیزی بدش بیاید و از آن دوری کند
کسی که در خواب نباشد، کنایه از آگاه، هوشیار
بیدار شدن: از خواب برخاستن، کنایه از هوشیار شدن
بیدار کردن: کسی را از خواب برانگیختن، کنایه از هوشیار ساختن، آگاه کردن
بیدار ماندن: نخوابیدن، به خواب نرفتن
بیدار شدن: از خواب برخاستن، کنایه از هوشیار شدن
بیدار کردن: کسی را از خواب برانگیختن، کنایه از هوشیار ساختن، آگاه کردن
بیدار ماندن: نخوابیدن، به خواب نرفتن
نوعی چرم سرخ رنگ، موج دار و خوش بو
دام پزشک، پزشکی که بیماری جانوران، به ویژه چهارپایان را درمان می کند و برای این کار دورۀ دانشگاهی دیده است
ناخوش، دردمند، رنجور، مریض، ناتندرست
بیستار، اشاره به یک شخص یا یک چیز مجهول و غیرمعلوم، فلان
تمام گرفتن عامل خراج را، دادن خراج به پادشاه در نهان و فرار از عمال آن، بخشیدن پادشاه زمینی را به شخصی بدون خراج
هر یک از ساکنان بومی کشور بلغارستان یا فرزندانشان، قومی از نژاد اسلاو، قومی از نژاد ترک که در سده های اول میلادی به دشت های روسیه رانده شدند، هر یک از افراد آن قوم
کسی که در خواب نباشد، مقابل خوابیده، آگاه، هوشیار