- بیص
- سختی تنگی تنگی گرفتاری. یا حیص و بیص تنگی و گرفتاری گیر و دار کشاکش
معنی بیص - جستجوی لغت در جدول جو
- بیص ((بِ))
- تنگی، گرفتاری
- بیص
- تنگی و سختی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
افروشه آفروشه و دانند که آفروشه نان است باری مجاملتی در میانه بماند گونه ای خوراک از خرما و روغن
نوعی حلوا که از خرما و روغن تهیه می شد، آفروشه، افروشه
میان
لاغر شدن، اضطراب کردن
لرزه، درخشش، پیچش، شمار
جمع بیداء، بیابان ها
ریشه و اصل
حشره ایست که پارچه های پشمین و مانند آنرا تباه سازد. عروس بیوگ
وسط، میان
واهمه، خوف و ترس
دیگ بزرگ، امیر
بنگرید به بک عنوانی که بشاهزادگان و نجبا داده میشد، امیر قبیله ای کوچک، فرمانده سپاه
خانه، سرا
ناودان، آبراهه های تالاب بید
زیادتی و افزونی، بسیار، بس، علاوه، کثیر
در ترکیب بمعنی (بیزنده) آید: خاک بیز مشک بیز موبیز
رعد و برق
خرید یا فروش
تخم مورچه
تخم، تخم مرغ، بیضه
شتابنده
وحشت
تشنگی
مرضی است که بر پوست بدن بوجود میاید و جاجا سفید میگردد از رنگ بدن سپیدتر، یا پیسی اندام از فساد مزاج
کنار افتادن بیکسو شدن، یا حیص بیص. گیر و دار سختی و تنگی جنگ و غوغا. بربستن، یکسو شدن، کنار افتادن، برگشتن
شیش خرمای سست هسته کابوشک، درد دندان
پیدا و آشکار، هویدا، واضح
کنار افتادن، یک سو شدن، برگشتن
درختی بی میوه با شاخه های راست و بلند، برگ های دراز و ساده، چوب کم دوام و برگ و پوست آن تلخ مزه که در جاهای معتدل و مرطوب و بیشتر در کنار نهرها می روید
حشره ای ریز با بال های باریک که نوزاد آن پارچه های پشمی را می خورد و ضایع می کند، سوس، سوسه، پیتک، پت، بیب، بیو
بوید، باشید،برای مثال میان بسته دارید و بیدار بید / همه در پناه جهان دار بید (فردوسی - ۱/۱۴۰)
بید طبری: در علم زیست شناسی سرخ بید، طبرخون
بید مجنون: در علم زیست شناسی نوعی درخت بید که شاخه های باریک و دراز آن به طرف زمین آویزان است، بید معلق، بید نگون
حشره ای ریز با بال های باریک که نوزاد آن پارچه های پشمی را می خورد و ضایع می کند، سوس، سوسه، پیتک، پت، بیب، بیو
بوید، باشید،
بید طبری: در علم زیست شناسی سرخ بید، طبرخون
بید مجنون: در علم زیست شناسی نوعی درخت بید که شاخه های باریک و دراز آن به طرف زمین آویزان است، بید معلق، بید نگون
بن، ریشه، اصل
در علم زیست شناسی ریشه
پایین ترین بخش هر چیز مثلاً بیخ دیوار
در علم زیست شناسی ریشه
پایین ترین بخش هر چیز مثلاً بیخ دیوار
ابیض ها، سفیدها، سفید رنگ ها، جمع واژۀ ابیض