جدول جو
جدول جو

معنی بیشیارج - جستجوی لغت در جدول جو

بیشیارج(رَ)
معرب پیشیاره. خوانچه و طبقی را گویند که در آن تنقلات و گل و امثال آن کرده پیش مهمان آرند قبل از طعام، معرب پیشیاره. فیشیارج. ج، بیشیارجات. (منتهی الارب). فیسفارج، فارسی معرب، آنچه از غذاهای اشتهاآور که قبل از طعام آورند. (از المعرب ص 239). اما جوالیقی (در ص 204) آن را بمعنی خلاف آن آورده است و گوید شفارج معرب شبارق و در تداول عامه فیشفارج و بشارج یعنی گوشتهای متنوع پخته شده در غذاهای ایرانی است. رجوع به پیشیاره و بیشباره شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بینیار
تصویر بینیار
(دخترانه)
بیننده (نگارش کردی: بنیار)
فرهنگ نامهای ایرانی
خوانچه و ظرفی که در آن چیزهای خوردنی بگذارند و به مجلس مهمانی ببرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیلیارد
تصویر بیلیارد
نوعی بازی گوی و چوگان که روی میزی بزرگ با روکش ماهوت، داری چهار سوراخ در چهار گوشه و دو سوراخ در دو طرف انجام می شود و بازیکن باید گوی ها را با چوگان در سوراخ بیندازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشیار
تصویر پیشیار
پیشکار، خدمتکار، مزدور، شاگرد، مددکار، معاون، برای مثال بخت ودولت چو پیشکار تواند / نصرت وفتح پیشیار تو باد (رودکی - ۵۲۱)
شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، میزک، چامیز، چامیر، چامین، چمین، کمیز، گمیز، شاشه،
قاروره که پیشاب بیمار را در آن کنند و نزد طبیب ببرند، برای مثال بر روی پزشک زن میندیش / چون بود درست پیشیارت (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۷)
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ)
قطعه گوشتهای پخته شده، و کلمه شبارق یا شفارج و فیشفارج و بشارج معرب آن است. (از المعرب جوالیقی ص 204). اما ظاهراً این کلمه تصحیفی از پیشباره بمعنی خوانچۀ تنقلات و پیش غذا است. رجوع به پیشپاره و حاشیۀ معرب جوالیقی چ احمد شاکر ص 204 شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جمع واژۀ بیشیارج. رجوع به بیشیارج شود
لغت نامه دهخدا
کار بی مزد، کار بی اجر و پاداش، (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شْ رَ / رِ)
سینی. خوانچه. طبق. مجموعه. خوانچه و طبقی باشد که تنقلات و گل و مانند آن در سکوره ها کرده در محفل آرند. (منتهی الارب). معرب آن شفارج است. ظرف تنقلات. (انجمن آرا). خوانچه و طبقی که تنقلات و گل درآن کنند و بمجلس آورند. (برهان). پیشیارج. بیشیارج. فیشیارج. خوانچه و طبقی را گویند که در آن تنقلات و گل و امثال آن کرده پیش مهمان آرند، قبل از طعام، غذای مشهی باشد که پیش از طعام آرند. پیشپاره. پیشپار، قسمی حلوا. حلوای تنک و نرم از آرد و روغن و دوشاب. حلوای بریده. شفارج. (زمخشری). پیش باره. قسمی شیرینی. اما بمعانی فوق ظاهراً مصحف پیشپاره (معرب: فیشفارج، شفارج) است. رجوع به پیشپاره شود:
سخن باید که پیش آری خوش ایراک
سخن بهتر بسی از پیشیاره.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
نوعی بازی است که در فضای سرپوشیده بر میزی مستطیل (پوشیده با ماهوت سبز) با 3 یا 15 گوی و میله ای چوبی بازی میشود، بیلیارد بطریقی که در ایران بازی میشود مأخوذ از روسیه است، هر یک از گویها را شار (روسی گوی) خوانند، تاریخ اختراع بیلیارد معلوم نیست، در فرانسه نوعی بیلیارد در قرن 16 میلادی رواج داشت، و پیش ازآن هم بازی شبیه آن معمول بود، در انگلستان بیلیارددر زمان شکسپیر رایج بود، (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
حالت و چگونگی بی یار، بی یار و یاوری، بیکسی، بی دوست و آشنا بودن:
به بی یاری اندر جهان یار باش
شب و روزش ازبد نگهدار باش،
نظامی،
، بی نظیری، بی همتایی، رجوع به بی یار شود
لغت نامه دهخدا
ظاهراً مصحف پیشیار است، قارورۀ بیمار، (فرهنگ جهانگیری)، پیسیار، سرشگ، قاروره، تفسره، دلیل، پیشاب، آب بیمار، بول، شاش، (یادداشت مؤلف) :
بر روی پزشک زن میندیش
چون بود درست بیسیارت،
رودکی،
و رجوع به پیشیار شود
لغت نامه دهخدا
بی کیار، بموجب فرهنگ ولف بمعنی زرنگ و چالاک است، و گیار را جهانگیری تنبل معنی کرده است، (از لغات شاهنامه ص 66) :
بر مهتر زرق شد بیگیار
که برسم یکی زو کند خواستار،
فردوسی،
بدو گفت بهرام شو پایکار
بیاور که سرگین کشد بیگیار،
فردوسی،
رجوع به گیار و بی کیار شود
لغت نامه دهخدا
رجوع به بیلیارد شود
لغت نامه دهخدا
(بَ رِ)
جوالیقی از ابن درید نقل کرده که فارسیان آن را بیش باره گویند و شبارق معرب آنست و لحم شبارق گوشت خرد شده است که آن را پزندو شبارقات گوشتهای خرد کرده است که بشکل های گوناگون پخته میشود و شفارج و فیشفارج و بشارج تلفظ عامه است. رجوع به المعرب جوالیقی ص 204 س 9 به بعد شود
لغت نامه دهخدا
(نِ بُ دَ)
معرب پیشیاره. رجوع به پیشیاره شود
لغت نامه دهخدا
بی پشت و پناه، بی یارمند، بی دوست، (ناظم الاطباء)، بی آشنا و بی کس، (آنندراج)، بی یاور:
چو آورد مرد جهودش بمشت
چو بی یار و بیچاره دیدش بکشت،
فردوسی،
براه دین نبی رفت از آن نمی یاریم
که راه پرخطر و ما ضعیف و بی یاریم،
ناصرخسرو،
مرا گوئی اگر دانا و حری
به یمگان چون نشینی خوار و بی یار،
ناصرخسرو،
- بی یار و جفت، بی کس و بی پناه، بی یار و یاور:
چوبسیار بگریست با کشته گفت
که ای در جهان شاه بی یار و جفت،
فردوسی،
مرا مهر هرمزد خوانند گفت
غریبم بدین شهر بی یار و جفت،
فردوسی،
، بی عدیل، بی نظیر و آنکه از کسی امداد و امان نخواهد، (از آنندراج)، بی مثل، بی همتا، بی مانند:
فرستاده را موبد شاه گفت
که ای مرد هشیار بی یار و جفت،
فردوسی،
خداوند بی یار و یار همه،
نظامی،
- بی یار و جفت، بی مانند، بی همتا، بی نظیر و عدیل:
چو طغرل پدید آید آن مرد گفت
که ای بر زمین شاه بی یار و جفت،
فردوسی،
- بی یار و یاور، بی دوست و کمک، بی کس و کار، غریب،
-، بی مددکار و همکار:
جهان را بنا کرد از بهر دانش
خدای جهاندار بی یار و یاور،
ناصرخسرو،
- خداوند بی یار و جفت، بی شریک:
بپستانش بر دست مالیدو گفت
بنام خداوند بی یار و جفت،
فردوسی،
سر گرگ را پست ببرید و گفت
بنام خداوند بی یار و جفت،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیشمار
تصویر بیشمار
زیاده، بسیار، بی حساب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیشفارج
تصویر فیشفارج
پارسی تازی گشته پیشپاره پیشخورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشیار
تصویر پیشیار
شاگرد، معاون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشیاره
تصویر پیشیاره
بول شاش ادرار پیشاب: (دلالت ستارگان براندامهاء تن) دو گونه وکون رودگانی و پیشیار و پلیدی و پشت و دو زانو، شیشه ای که بول بیمار در آن کنند و پیش طبیب برند قاروره بیمار پیشیار: آن چنان دردی که با جانان نگوید دردمند نی از آن دردی که با ترسا بگوید پیشیار. (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیشماری
تصویر بیشماری
بیحسابی بی اندازه بودن، بسیار زیاد بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیلیارد
تصویر بیلیارد
فرانسطوی گوی بازی انگلیسی تشیره گوی بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیشمار
تصویر بیشمار
((شُ))
بی حساب، بی اندازه، بسیار زیاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیشیار
تصویر پیشیار
پیشکار، معاون، خدمتکار، شاگرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیشیار
تصویر پیشیار
شاش، ادرار، شیشه ای که ادرار بیمار در آن کنند و پیش طبیب برند، قاروره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیشمار
تصویر بیشمار
بی حساب
فرهنگ واژه فارسی سره
بی ارزش، بی اهمیت، پشیز، ناقابل
متضاد: ارجمند
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیدن میز بیلیارد در خواب نشانه جنگ و دعوا بر سر تصاحب ثروت است. تهمت و افترا به بیننده خواب آسیب می زند. 2ـ اگر میز و توپهای بیلیارد را در خواب ببینید نشانه آن است که دوستیهای بی بها و ریا کارانه شما را از پا در می آورد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
بیدار
فرهنگ گویش مازندرانی