ثمری است شبیه به ’به ’ کوچکی صلب و بازغبی بسیار زیاده از به. انطاکی گوید که درخت آنرا پیوند از سیب و امرود و یا با نهال بلوط و یا بید و یا قسطل که شاه بلوط است مینمایند و کثیرالوجود و بسیار پیوند از تفاح و صفصاف که بید است مینمایند و هنگام رسیدن ثمر آن هنگام رسیدن ثمار دیگر است و تا اواسط زمستان می ماند. (مخزن الادویه ص 260). درختی است که به درخت بلوط ماند و میوۀ آن مانند میوۀ به خرد می باشد. (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به تذکره داود ضریر انطاکی ص 91 شود
ثمری است شبیه به ’بِه ْ’ کوچکی صلب و بازغبی بسیار زیاده از به. انطاکی گوید که درخت آنرا پیوند از سیب و امرود و یا با نهال بلوط و یا بید و یا قسطل که شاه بلوط است مینمایند و کثیرالوجود و بسیار پیوند از تفاح و صفصاف که بید است مینمایند و هنگام رسیدن ثمر آن هنگام رسیدن ثمار دیگر است و تا اواسط زمستان می ماند. (مخزن الادویه ص 260). درختی است که به درخت بلوط ماند و میوۀ آن مانند میوۀ به خرد می باشد. (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به تذکره داود ضریر انطاکی ص 91 شود
عقد دوم از عقود اعداد یعنی دو دفعه ده، (ناظم الاطباء)، عددی پس از نوزده و قبل از بیست ویک، (یادداشت مؤلف)، دو ده، (انجمن آرا)، عشرون و عشرین، نمایندۀ آن در ارقام هندیه ’20’ و در حساب جمل ’ک’ باشد و مؤلف نیز در یادداشتی نویسند بگمان من این کلمه با اصل کلمه بیس لاتینی بمعنی دوبار و مکرر یکی است، تمام عشرات از سی تا نود از آحاد گرفته شده است جز بیست که به معنای مکرر ده و دوبار ده است و اگر این حدس ما صحیح باشد یعنی دو بار ده، (و این بی و بیس بگمان من در کلمه بینی هم آمده است یعنی دوبار (نی) نای یعنی دوقصبه و این را من بمرحوم هرتسفلد گفتم و او در اول تردیدی کرد و بعد سکوتی بعلامت رضا در او پیدا شد)
عقد دوم از عقود اعداد یعنی دو دفعه ده، (ناظم الاطباء)، عددی پس از نوزده و قبل از بیست ویک، (یادداشت مؤلف)، دو ده، (انجمن آرا)، عشرون و عشرین، نمایندۀ آن در ارقام هندیه ’20’ و در حساب جمل ’ک’ باشد و مؤلف نیز در یادداشتی نویسند بگمان من این کلمه با اصل کلمه بیس لاتینی بمعنی دوبار و مکرر یکی است، تمام عشرات از سی تا نود از آحاد گرفته شده است جز بیست که به معنای مکرر ده و دوبار ده است و اگر این حدس ما صحیح باشد یعنی دو بار ده، (و این بی و بیس بگمان من در کلمه بینی هم آمده است یعنی دوبار (نی) نای یعنی دوقصبه و این را من بمرحوم هرتسفلد گفتم و او در اول تردیدی کرد و بعد سکوتی بعلامت رضا در او پیدا شد)
امر) مخفف بایست، برپا شو، درنگ کن، توقف کن، (از برهان) (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء) : این بگفتندو قضا می گفت بیست پیش پایت دام ناپیدا بسیست، مولوی، عذر آوردند کای مادر تو بیست این گناه از ما ز تو تقصیر نیست، مولوی، بسته هر جوینده را که راه نیست بر خیالش پیش می آید که بیست، مولوی، رجوع به بیستادن شود
امر) مخفف بایست، برپا شو، درنگ کن، توقف کن، (از برهان) (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء) : این بگفتندو قضا می گفت بیست پیش پایت دام ناپیدا بسیست، مولوی، عذر آوردند کای مادر تو بیست این گناه از ما ز تو تقصیر نیست، مولوی، بسته هر جوینده را که راه نیست بر خیالش پیش می آید که بیست، مولوی، رجوع به بیستادن شود
نومید: مرد ناامید شونده نومید مایوس. (بود شیخی عالمی قطبی کریم اندران منزل که آیس شد ندیم)، جمع آیسان: (لیک خورشید عنایت تافته است آیسان را از کرم دریافته است)
نومید: مرد ناامید شونده نومید مایوس. (بود شیخی عالمی قطبی کریم اندران منزل که آیس شد ندیم)، جمع آیسان: (لیک خورشید عنایت تافته است آیسان را از کرم دریافته است)