جدول جو
جدول جو

معنی بیزاری - جستجوی لغت در جدول جو

بیزاری
بی میلی، تنفر اشمئزاز
تصویری از بیزاری
تصویر بیزاری
فرهنگ لغت هوشیار
بیزاری
نفرت، اکراه، تنفر
تصویری از بیزاری
تصویر بیزاری
فرهنگ واژه فارسی سره
بیزاری
آزردگی، تنفر
تصویری از بیزاری
تصویر بیزاری
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیداری
تصویر بیداری
عمل بیدار بودن یقظه مقابل خواب، هوشیاری آگاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
ناتندرستی ناخوشی مرض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیگاری
تصویر بیگاری
عمل کار کردن بیمزد رایگان کار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیکاری
تصویر بیکاری
حالت و کیفیت بیکار بیشغلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیعاری
تصویر بیعاری
بیشرمی بی ننگی بی حیایی بی شرمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیطاری
تصویر بیطاری
دام پزشکی عمل و شغل بیطار ستور پزشکی دام پزشکی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به بازار مردم بازار اهل بازار سوقه، مبتذل اثری که در آن رعایت اصول نشده و خالی از حس و حساب باشد اثری که فقط بمنظور انتفاع ساخته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیکاری
تصویر بیکاری
بطالت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ویزاری
تصویر ویزاری
بیزاری، آزردگی، تنفر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیداری
تصویر بیداری
بیدار بودن، کنایه از هوشیار بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ویزاری
تصویر ویزاری
بیزاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازاری
تصویر بازاری
اهل بازار، کاسب، مبتذل، اثری که در آن دقائق و احساسات هنری وجود نداشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیگاری
تصویر بیگاری
کار بی مزد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
رنجوری، ناخوشی، مرض
بیماری ارثی: در پزشکی هر یک از بیماری هایی که به وسیلۀ پدر و مادر یا اجداد به فرد منتقل می شود
بیماری های زهروی: در پزشکی بیماری های مقاربتی، از قبیل سوزاک و سیفلیس
بیماری عفونی: در پزشکی مرضی که به واسطۀ میکروب مخصوص عارض می شود و با تماس مستقیم یا غیر مستقیم قابل انتقال به دیگری است
بیماری مقاربتی: در پزشکی هر یک از بیماری هایی که به وسیلۀ آمیزش جنسی با شخص بیمار به فرد منتقل می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازاری
تصویر بازاری
از مردم بازار، تاجر،
کنایه از متداول در بازار یا در بین تودۀ مردم مثلاً لهجۀ بازاری،
کنایه از بی کیفیت، کنایه از بدون ارزش هنری، مبتذل مثلاً رمان بازاری،
کنایه از بی ادب، بی ظرافت، کنایه از در معرض دید همه،
مانند افراد بازاری، مقتصدانه مثلاً چقد بازاری فکر می کرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
Ailment, Illness, Morbidity, Sickness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیکاری
تصویر بیکاری
Joblessness, Unemployment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیداری
تصویر بیداری
Awakening, Wakefulness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
безработица
دیکشنری فارسی به روسی
пробуждение , бодрствование
دیکشنری فارسی به روسی
недуг , болезнь , заболеваемость
دیکشنری فارسی به روسی
Erwachen, Wachsamkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
Erkrankung, Krankheit, Morbidität
دیکشنری فارسی به آلمانی
недуга , хвороба , захворюваність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
безробіття , безробіття
دیکشنری فارسی به اوکراینی
пробудження , неспання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
dolegliwość, choroba, chorobowość
دیکشنری فارسی به لهستانی
przebudzenie, czuwanie
دیکشنری فارسی به لهستانی