- بیزار (پسرانه)
- کسی که از اعمال زشت پرهیز کند (نگارش کردی: بزار)
معنی بیزار - جستجوی لغت در جدول جو
- بیزار
- دور، جدا، برکنار
- بیزار
- آزرده، روگردان و گریزان از چیزی، کسی که از چیزی بدش بیاید و از آن دوری کند
- بیزار
- بی میل، متنفر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بی میلی، تنفر اشمئزاز
نفرت، اکراه، تنفر
آزردگی، تنفر
مقابل خفته، کسی که در خواب نباشد، هوشیار
شب پره، خفاش
نا توان، خسته، مریض
منتظر خدمت بی حقوق، کار بی مزد و اجر
کسی که کاری ندارد بیشغل بی پیشه، آنکه منصب و مقامی ندارد
فلان و بهمان، فلان فیسال
بی سرپرست، بی پرستار
بسیارگویی، شل زبان ول زبان، ولگسار
بیدستان
سرزنش، ملامت
بی ننگ کمبل کسی که از کارهای ناشایست ننگ نداشته باشد بی ننگ
دامپزشک
محل خرید و فروش کالا، و اجتماع خریداران و فروشندگان
تعطیل
داروهای گرمی که در طعامها ریزند مانند فلفل و قرنفل و دارچین و امثال آنها توابل
نیرومند گردانیدن، استوار کردن
بیگاری، کار بی مزد کردن
کسی که کار، شغل و پیشه ای ندارد
کسی که در خواب نباشد، کنایه از آگاه، هوشیار
بیدار شدن: از خواب برخاستن، کنایه از هوشیار شدن
بیدار کردن: کسی را از خواب برانگیختن، کنایه از هوشیار ساختن، آگاه کردن
بیدار ماندن: نخوابیدن، به خواب نرفتن
بیدار شدن: از خواب برخاستن، کنایه از هوشیار شدن
بیدار کردن: کسی را از خواب برانگیختن، کنایه از هوشیار ساختن، آگاه کردن
بیدار ماندن: نخوابیدن، به خواب نرفتن
جای داد و ستد و خرید و فروش کالا، محل اجتماع و داد و ستد فروشندگان و خریداران، کوچۀ سرپوشیده که دارای چندین مغازه یا فروشگاه باشد
بازار مشترک: در علم اقتصاد جامعۀ اقتصادی به وجودآمده به وسیلۀ چند کشور به منظور تقلیل تعرفۀ گمرکی، اتخاذ سیاست مشترک در امور حمل و نقل و تقویت مؤسسات اقتصادی
بازار مکاره: بازاری که سالی یک بار برای مدت چند روز در محلی تشکیل می شود و از شهرهای مختلف یا از کشورهای دیگر اجناسی برای نمایش یا خرید و فروش به آنجا می آورند
بازار مشترک: در علم اقتصاد جامعۀ اقتصادی به وجودآمده به وسیلۀ چند کشور به منظور تقلیل تعرفۀ گمرکی، اتخاذ سیاست مشترک در امور حمل و نقل و تقویت مؤسسات اقتصادی
بازار مکاره: بازاری که سالی یک بار برای مدت چند روز در محلی تشکیل می شود و از شهرهای مختلف یا از کشورهای دیگر اجناسی برای نمایش یا خرید و فروش به آنجا می آورند
دام پزشک، پزشکی که بیماری جانوران، به ویژه چهارپایان را درمان می کند و برای این کار دورۀ دانشگاهی دیده است
ناخوش، دردمند، رنجور، مریض، ناتندرست
جایی که درختان بید بسیار باشد، بیدستان
جایی که نی فراوان روییده باشد، نیستان
بوی افزار، موادی که به عنوان چاشنی در غذا ریخته می شود، از قبیل فلفل، زردچوبه، دارچین و مانند آن، بوزا، بوافزار
بیستار، اشاره به یک شخص یا یک چیز مجهول و غیرمعلوم، فلان
سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، تفشه، سرزنش، بیغاره، ملامت، سرکوفت، نکوهش، تفش، تفشل، طعنه، عتیب، زاغ پا، پیغاره، سراکوفت