جدول جو
جدول جو

معنی بیرقدم - جستجوی لغت در جدول جو

بیرقدم
المولی، عبدالحلیم بن شیخ بیرقدم بن نصوج بن موسی بن مصطفی عبدالکریم بن حمزه. از علماء قرن یازدهم هجری. او راست: کشف رموز. غررالاحکام و تنویر الحکام (فقه حنفی) تألیف 1060 هجری قمری) (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی قدر
تصویر بی قدر
بی ارزش، بی عزت، بی حرمت، بی وقار
فرهنگ فارسی عمید
(خَ / خِ رِ مَ دَ)
کلمه ای است که در وقت قدوم گویند و این مقابل خیر باد است. (آنندراج). کلمه تهنیت که در ورود کسی گویند یعنی خوش آمدی. (ناظم الاطباء). کلمه ای است که دوستی در وقت آمدن دوستی می گویدبجهت تفأل نیک و استفسار وجه آمدن یعنی خیر است آمدن. (غیاث اللغات). خوش آمد. رسیدن بخیر:
مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام
خیرمقدم چه خبر دوست کجا یار کدام.
حافظ.
نامد غمی از تو کز ته دل
هر موی نگفته خیر مقدم.
واله هروی (از آنندراج).
زان روز کو بخیر قدم در جهان نهاد
ذکر سپهر و ورد جهان خیرمقدم است.
سلمان (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
مرکّب از: بی + قدر، بی رتبه و بی عزت. (آنندراج)، بی عزت. بی رتبت. حقیر و آنکه قدر و مرتبۀ وی را کسی نشناسد. (ناظم الاطباء)، بی خطر. حقیر. بی مقدار. (یادداشت مؤلف)، بی عزت. بی احترام:
هر کس که شاد نیست بقدر و بجاه او
بی قدر باد نزد همه خلق و بی خطر.
فرخی.
مر گوهر باقیمت و با قدر و بهارا
اینها نه سزااندکه بی قدر و بهااند.
ناصرخسرو.
خسیس است و بی قدر بی دین اگر
فریدونش خالست و جمشید عم.
ناصرخسرو.
بی رتبت تو گردون بی قدر چون زمین
با هیبت تو آتش بی تاب چون شرر.
مسعودسعد.
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
مرکّب از: بی + قدم، بیگام.
- دم بی قدم، گفتار بدون کردار. سخن بی عمل. حرف بدون اقدام:
بمعنی توان کرد دعوی درست
دم بی قدم تکیه گاهیست سست.
سعدی.
، لاکتاب. بی دین. مشرک، در تداول عامه و لوطیان، دشنام گونه ای است بمعنی کافر، بی دین. (یادداشت مؤلف)، رجوع به کتاب شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب است به بیرود که از نواحی اهواز است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
آنکه نخست بکاری در آید مقدم سابق، آنکه بر دیگران سابقه دوستی و خدمتگزاری دارد، (فتوت) بزرگ قوم کبیر شیخ پدر مقدم قاید راس الحزب
فرهنگ لغت هوشیار
بد گام سبز پا خشک پی آنکه قدمش نامبارک باشد شوم نامبارک بدیمن مقابل خوشقدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرقدار
تصویر بیرقدار
کسی که بیرق در دست گیرد و پیشاپیش گروهی یا لشکری حرکت کند علمدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی قدر
تصویر بی قدر
بی ارزش خرد که
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیلقدم
تصویر پیلقدم
پیلگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرقدار
تصویر بیرقدار
((بِ رَ))
علمدار، پرچمدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیرمقدم
تصویر خیرمقدم
خوشامد، خوش آمد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی قدر
تصویر بی قدر
لا قيمةٌ لها
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بی قدر
تصویر بی قدر
Thankless, Unappreciative
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی قدر
تصویر بی قدر
ingrat
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بی قدر
تصویر بی قدر
배은망덕한 , 감사하지 않는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بی قدر
تصویر بی قدر
بے قدر , ناشکرگزار
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بی قدر
تصویر بی قدر
nankör, takdir etmeyen
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بی قدر
تصویر بی قدر
asiye shukrani
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بی قدر
تصویر بی قدر
অবহেলিত , কৃতজ্ঞতাবিহীন
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بی قدر
تصویر بی قدر
חסר תודה , לא מעריך
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بی قدر
تصویر بی قدر
恩知らずな , 感謝しない
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بی قدر
تصویر بی قدر
ondankbaar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بی قدر
تصویر بی قدر
निःसंतुष्ट , अप्रतिसंस्थापक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بی قدر
تصویر بی قدر
tidak tahu terima kasih, tidak menghargai
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بی قدر
تصویر بی قدر
ไม่รู้บุญคุณ , ไม่รู้คุณค่า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بی قدر
تصویر بی قدر
ingrato, desagradecido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بی قدر
تصویر بی قدر
ingrato
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی قدر
تصویر بی قدر
忘恩负义的 , 不欣赏的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی قدر
تصویر بی قدر
niewdzięczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی قدر
تصویر بی قدر
невдячний , неоцінений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی قدر
تصویر بی قدر
undankbar
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی قدر
تصویر بی قدر
неблагодарный , неоценивший
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی قدر
تصویر بی قدر
ingrato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی