- بیربط
- بدون ارتباط بی رابطه، بی اساس مهمل، بی اطلاع بی علم، بی ترتیب بی نظم
معنی بیربط - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بی پیوند بی سر و ته
بی ارتباط، بی رابطه، بی نظم و ترتیب، بی اساس و مهمل
Disjointedly, Irrelative, Irrelevant
бессвязно , не относящийся
unzusammenhängend, irrelevant
безладно , не має відношення
niespójnie, niezwiązany
支离破碎地 , 无关的
de forma desconexa, irrelevante
in modo sconnesso, irrilevante
desordenadamente, irrelevante
de manière incohérente, irrélevant
onsamenhangend, irrelevant
อย่างไม่มีความเชื่อมโยง , ไม่เกี่ยวข้อง
secara terputus, tidak relevan
بشكلٍ غير مرتبطٍ , غير ذي صلةٍ
असंबद्ध रूप से , अप्रासंगिक
בצורה לא קשורה , חסר קשר
ばらばらに , 無関係な
불규칙적으로 , 관련 없는
bağlantısız şekilde, alakasız
kwa kukosa muunganiko, isiyohusiana
অসংলগ্নভাবে , সম্পর্কহীন
غیر مربوط طور پر , بے ربط
پارسی تازی شده بربوت بربت یکی از متداولترین و مهمترین سازهای دوره های گذشته تاریخ ایران و عرب. در ساختمان این ساز و جنس چوب واوتار آن دقت فراوان میشده. و آن طنبور مانندی است کاسه بزرگ و دسته کوتاه عود
از آلات موسیقی شبیه تار با کاسه ای بزرگ تر و دسته ای کوتاه تر، عود