جدول جو
جدول جو

معنی بیربط - جستجوی لغت در جدول جو

بیربط
بدون ارتباط بی رابطه، بی اساس مهمل، بی اطلاع بی علم، بی ترتیب بی نظم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی ربط
تصویر بی ربط
بی پیوند بی سر و ته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی ربط
تصویر بی ربط
بی ارتباط، بی رابطه، بی نظم و ترتیب، بی اساس و مهمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی ربط
تصویر بی ربط
((رَ))
بدون ارتباط، بی رابطه، بی اساس، مهمل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی ربط
تصویر بی ربط
Disjointedly, Irrelative, Irrelevant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
бессвязно , не относящийся
دیکشنری فارسی به روسی
unzusammenhängend, irrelevant
دیکشنری فارسی به آلمانی
безладно , не має відношення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
niespójnie, niezwiązany
دیکشنری فارسی به لهستانی
支离破碎地 , 无关的
دیکشنری فارسی به چینی
de forma desconexa, irrelevante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
in modo sconnesso, irrilevante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
desordenadamente, irrelevante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
de manière incohérente, irrélevant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
onsamenhangend, irrelevant
دیکشنری فارسی به هلندی
อย่างไม่มีความเชื่อมโยง , ไม่เกี่ยวข้อง
دیکشنری فارسی به تایلندی
secara terputus, tidak relevan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بشكلٍ غير مرتبطٍ , غير ذي صلةٍ
دیکشنری فارسی به عربی
असंबद्ध रूप से , अप्रासंगिक
دیکشنری فارسی به هندی
בצורה לא קשורה , חסר קשר
دیکشنری فارسی به عبری
ばらばらに , 無関係な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
불규칙적으로 , 관련 없는
دیکشنری فارسی به کره ای
bağlantısız şekilde, alakasız
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
kwa kukosa muunganiko, isiyohusiana
دیکشنری فارسی به سواحیلی
অসংলগ্নভাবে , সম্পর্কহীন
دیکشنری فارسی به بنگالی
غیر مربوط طور پر , بے ربط
دیکشنری فارسی به اردو
پارسی تازی شده بربوت بربت یکی از متداولترین و مهمترین سازهای دوره های گذشته تاریخ ایران و عرب. در ساختمان این ساز و جنس چوب واوتار آن دقت فراوان میشده. و آن طنبور مانندی است کاسه بزرگ و دسته کوتاه عود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بربط
تصویر بربط
از آلات موسیقی شبیه تار با کاسه ای بزرگ تر و دسته ای کوتاه تر، عود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بربط
تصویر بربط
((بَ بَ))
عود، از آلات موسیقی شبیه تار که کاسه اش بزرگتر و دسته اش کوتاه تر است
فرهنگ فارسی معین