- بیدینی
- بی کیشی لامذهبی مقابل دینداری
معنی بیدینی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لا مذهبی، بی کیشی
بد مذهبی بد کیشی الحاد مقابل بهدینی خوش کیشی
مایو دو تکه
آنکه دین ندارد بی کیش لامذهب مقابل دیندار
لایق بریدن شایسته قطع
تکمه، گوی گریبان
بی هسته بدون دانه
نادانی، جهل، بی عملی
بی علم نادان، بی عقل
عمل بیدار بودن یقظه مقابل خواب، هوشیاری آگاهی
افلاس درویشی فقر
بی مانندی بی همتایی
بی آرش کلپتره
لاابالیگری لاقیدی
حالت و عمل بیریش
مقابل اندرونی
بی توقف، بشتاب، بسرعت
بیرنجی بیحسی، بیرحمی شقاوت
حداکثر، دست پر
چگونگی بیماری و حالت آن در مدت بستری بودن
حداکثر، اکثریت
آفاقی
قابل بوییدن لایق شم، مشموم
زن نداشتن همسر نداشتن
عیبجوئی کردن، سوءدر امور نگریستن
هر چیز که مزه قند و شکر و نبات دهد مقابل تلخی و ترشی، خوردنیهایی که با شکر و روغن و آرد یا مواد دیگر باقسام مختلف سازند حلوا
آنکه دین ندارد، لامذهب
بیدار بودن، کنایه از هوشیار بودن
درخور بوییدن، هر چیز خوش بو که آن را ببویند
بیشترین مقدار چیزی، بیشترین مقدار ممکن، حداکثر
نوعی سنگ به رنگ های گوناگون و معمولاً سرخ که در طب قدیم برای معالجۀ درد چشم به کار می رفته، شادنه، حجر هندی، شادنج، شادانج
مربوط به بیرون مثلاً واکنش های بیرونی، خارجی، ظاهری، مقابل اندرونی، قسمتی در خانه که به اندرونی وصل می شد و مخصوص پذیرایی مهمانان مرد بود