جدول جو
جدول جو

معنی بیدگوش - جستجوی لغت در جدول جو

بیدگوش
گیاهی که برگ بزرگ پهن دارد و آن را شکوفه زرد است، دیدن آن در خواب، زنی است خادمه و بی اصل و دون همت. اگر کسی به خواب بیند که بیدگوش داشت یا کسی به وی داد، دلیل است که او را با چنین کسی صحبت افتد و از او خفت بیند.
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی توش
تصویر بی توش
(دخترانه)
همیشه سایه (نگارش کردی: ب توش)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زردگوش
تصویر زردگوش
منافق و مفسد، برای مثال زردگوشان به گوشه ها مردند / سر به آب سیه فرو بردند (نظامی۴ - ۶۰۲)، بیکاره، ترسناک، پشیمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی هوش
تصویر بی هوش
کندذهن، کندفهم، در پزشکی کسی که در اثر داروی بیهوشی یا علت دیگر هوش و حواسش از کار افتاده باشد و احساس درد نکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیدموش
تصویر بیدموش
بیدمشک، درختی شبیه درخت بید با پوست صاف و برجستگی های تیز در زیر آن، از شکوفه های معطر آن که همین بیدمشک نام دارد عرقی بنام شربت عرق بیدمشک تهیه میشود که ملیّن و مقوی قلب و معده است، مشک بید، پله، بهرامج، گربکو، گربه بید، بهرامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بناگوش
تصویر بناگوش
بن گوش، بیخ گوش، پشت گوش، گوشت کنار گوش گوسفند که مصرف خوراکی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیلگوش
تصویر فیلگوش
زنبق، سوسن آزاد، سوسن سفید
فرهنگ فارسی عمید
بیدمشک، شاه بید، بهرامه، مشک بید، بید طبری، و رجوع به ترکیبات بالا و بید مشک شود، یکی از هفده گونۀ بید که گربه بید نیز خوانندش، (شرفنامه منیری)، بمعنی بید مشک است و آنرا گربه بید نیز گویند، (انجمن آرا) (آنندراج) (از برهان)
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: بید + گون، برنگ برگ بید، سبز:
چون پرند بیدگون بر روی پوشد مرغزار
پرنیان هفت رنگ اندرسر آرد کوهسار،
فرخی
لغت نامه دهخدا
(وَ)
مرکّب از: بید + وش، مانند بید. برسان بید. بیدمانند، لرزان. لرزنده مانند برگهای بید که به اندک بادی میلرزد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بید موش
تصویر بید موش
بید مشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بناگوش
تصویر بناگوش
پشت گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بن گوش
تصویر بن گوش
نرمه گوش. یا از بن گوش. با کمال اطاعت انقیاد، با ادب تمام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیدانش
تصویر بیدانش
بی علم نادان، بی عقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیزگوش
تصویر تیزگوش
گوش سخت شنوا که زود شنوند آواز آهسته را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیلگوش
تصویر پیلگوش
آنچه مانند گوش فیل باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی هوش
تصویر بی هوش
کندذهن، کندفهم، آن که طبیعتاً یا با داروی بیهوشی، حواس خود را از دست داده باشد و درد را احساس نکند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بناگوش
تصویر بناگوش
نرمه گوش، پس گوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زردگوش
تصویر زردگوش
((زَ))
کنایه از منافق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی هوش
تصویر بی هوش
بی حواس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی هوش
تصویر بی هوش
Unconscious, Unintelligent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی هوش
تصویر بی هوش
inconscient, peu intelligent
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بی هوش
تصویر بی هوش
без сознания , неумный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی هوش
تصویر بی هوش
bewusstlos, unintelligent
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی هوش
تصویر بی هوش
безсвідомий , неінтелектуальний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی هوش
تصویر بی هوش
nieprzytomny, mało inteligentny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی هوش
تصویر بی هوش
昏迷的 , 不聪明的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی هوش
تصویر بی هوش
inconsciente, pouco inteligente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی هوش
تصویر بی هوش
incosciente, poco intelligente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بی هوش
تصویر بی هوش
inconsciente, poco inteligente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بی هوش
تصویر بی هوش
buiten bewustzijn, onintelligent
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بی هوش
تصویر بی هوش
หมดสติ , ไม่ฉลาด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بی هوش
تصویر بی هوش
tidak sadar, tidak cerdas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بی هوش
تصویر بی هوش
बेहोश , मूर्ख
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بی هوش
تصویر بی هوش
חסר הכרה , לא חכם
دیکشنری فارسی به عبری