- بیداشتی
- غفلت، بی عیب
معنی بیداشتی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منسوب به بهداشت: امور بهداشتی
Sanitary, Hygienic
гигиеничный , санитарный
hygienisch
гігієнічний , санітарний
higieniczny, sanitarny
higiênico, sanitário
igienico, sanitario
higiénico, sanitario
hygiénique, sanitaire
hygiënisch
สุขอนามัย , สุขาภิบาล
higienis, sanitasi
صحّيٌ , صحّيٌّ
स्वच्छ , स्वच्छ
היגייני , סניטרי
衛生的 , 衛生的な
hijyenik
safi, kiafya
স্বাস্থ্যকর , স্বাস্থ্যকর
حفظ صحت , حفظان صحت کا
نادانی، جهل، بی عملی
ناتوانی بی تابی ضعف، بی صبری ناشکیبایی
بلند و حمل شده برده شده، کسی که از ترس سیاست و تنبیه فرار میکند شخصی که بجایی مقدس پناه میبرد
قابل برداشتن و بلند کردن، قابل گرفتن، قابل تحمل
بلند کردن، دفع کردن، بالا گرفتن، بالا بردن
بلند شده، برده شده، حمل شده
فقر تهیدستی، حالت وشغل ناداشت، بی شرمی بی حیایی بی همه چیزی، بی اعتقادی، نفاق دو رویی ناسازگای: چون بود آن صلح زنا داشتی خشم خدا باد بر آن آشتی. (نظامی) زدنیا برم رنگ ناداشتی دهم با درابا چراغ آشتی. (نظامی. گنجینه)
منسوب به بازداشت، دستگیر شده، توقیف شده
مقابل گذاشتن، چیزی را با دست بلند کردن، برگرفتن
کنایه از انتخاب کردن، گزین کردن
به مقام بالا رساندن، مقام دادن
پاک کردن، ستردن،
کنایه از تصرف کردن، صاحب شدن مثلاً زمین های خوب را خودشان برداشتند،
دچار حالت یا کیفیتی شدن مثلاً کوزه شکاف برداشت،
چیزی را از روی چیز دیگر ایجاد کردن مثلاً نسخه برداشت،
فراگرفتن مثلاً درش راببند، بو همه جا را برداشت، جمع آوری کشت و محصول کشاورزی،
با خود بردن مثلاً بچه را برداشت رفت
کنایه از دزدیدن، ربودن،
قطع کردن و جدا کردن عضوی از بدن مثلاً در عمل جراحی طحالش را برداشتند،
کنار زدن مثلاً نقابش را برداشت،
به دست آوردن، کسب کردن مثلاً مراد خویش برداشت
شروع کردن، آغاز کردن
طول کشیدن
کنایه از انتخاب کردن، گزین کردن
به مقام بالا رساندن، مقام دادن
پاک کردن، ستردن،
کنایه از تصرف کردن، صاحب شدن مثلاً زمین های خوب را خودشان برداشتند،
دچار حالت یا کیفیتی شدن مثلاً کوزه شکاف برداشت،
چیزی را از روی چیز دیگر ایجاد کردن مثلاً نسخه برداشت،
فراگرفتن مثلاً درش راببند، بو همه جا را برداشت، جمع آوری کشت و محصول کشاورزی،
با خود بردن مثلاً بچه را برداشت رفت
کنایه از دزدیدن، ربودن،
قطع کردن و جدا کردن عضوی از بدن مثلاً در عمل جراحی طحالش را برداشتند،
کنار زدن مثلاً نقابش را برداشت،
به دست آوردن، کسب کردن مثلاً مراد خویش برداشت
شروع کردن، آغاز کردن
طول کشیدن